اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه

متن كامل راي دادگاه عمومي تهران درخصوص پرونده متهم هاشم آغاجري

خبرگزاري فارس: قاضي محمد اسلامي، رييس شعبه‌ 1083 دادگاه عمومي تهران حكم خود را در خصوص متهم سيد هاشم آغاجري صادر كرد.

متن كامل راي دادگاه عمومي تهران درخصوص پرونده متهم هاشم آغاجري
به گزارش خبرگزاري فارس متن راي صادره از سوي قاضي اسلامي به اين شرح است: « درخصوص اتهام آقاي سيد هاشم آغاجري، فرزند سيدجابر، اهل آبادان، ساكن تهران، بازداشت از تاريخ 17/5/81 داير بر توهين به مقدسات اسلام و اعتقادات مذهبي، موضوع اعلام جرم نماينده محترم مدعي‌العموم و شكايت تعداد كثيري از شهروندان محترم، بدين شرح كه متهم در تاريخ ‌29/3/81 طي سخناني در خانه‌ معلم شهرستان همدان تحت عنوان «دكتر شريعتي و پروژه پروتستانتيسم اسلامي» مبادرت به طرح مطالبي نموده كه منجر به جريحه‌دار شدن احساسات مذهبي عمومي متدينين و مومنين شده و با عكس‌العمل شديد مراجع معظم تقليد، علماء، فقهاء، روساي محترم قواي سه‌گانه و ساير مسوولان و افراد برجسته و صاحب‌نظر روبه‌رو گرديد. آيت‌الله‌العظمي فاضل لنكراني يكي از مراجع معظم تقليد در واكنش به اين سخنراني بيان فرمودند: «ما متن كامل صحبت‌هاي انجام شده در خانه‌ي معلم همدان را مشاهده و مطالعه نموده‌ايم و نظر و اخطار خود را به مقامات مسوول از جمله رييس مجلس و رييس‌جمهوري داده و لذا ديگر كار را تمام شده مي‌دانيم و جاي نگراني نيست، مگر اين‌كه جريان چيز ديگري باشد». آيت‌الله العظمي مكارم شيرازي يكي ديگر از مراجع معظم تقليد در اين راستا فرمودند: «نمي‌دانم چرا گروه‌هاي سياسي اين افراد هتاك را از خود دور نمي‌كنند؟ روحانيت شعيه، حوزه‌هاي علميه و دولتمرداني كه از حوزه‌ها برخاسته‌اند، هميشه مانع مهمي بر سر راه جهانخواران بوده و هستند. هجوم بي‌منطق و وحشيانه‌اي كه همواره بر ضد روحانيت و حوزه‌هاي علميه آغاز شده است، هماهنگي كامل با اخباري دارند كه از غرب مي‌رسد و هدف اصلي آن است كه با مغلطه و سفسطه روحانيت را از مردم جدا كنند تا به آساني به اهداف شوم خود برسند و بر ايران اسلامي مسلط شوند. مي‌گويند كه چرا مردم بايد در احكام ديني تقليد كنند، تقليد كار... است، گفتن اين سخن آن هم در دنياي تخصص‌ها كه هزاران رشته تخصصي وجود دارد و هيچ‌كس نمي‌تواند در بيش از دو يا سه رشته صاحب‌نظر باشد و در بقيه‌ي رشته‌ها پيرو مقلد آگاهان و متخصصان آن رشته است، راستي حيرت‌انگيز و شرم‌آور است. گرچه ما به تداوم اين‌گونه حركت‌ها گله‌مند و معترضيم و نسبت به اهداف آن احساس خطر داريم، لكن نمي‌گذاريم دشمنان در اين توطئه‌ي خود كامياب شوند و درگيري داخلي ايجاد نمايند. ما منتظر نتيجه‌ عمل مسوولين ذي‌ربط و به‌ويژه دستگاه قضايي هستيم كه ببينيم در برابر جرم و جنايت صورت گرفته چه مي‌كنند». آيت‌الله العظمي صافي گلپايگاني يكي ديگر از مراجع تقليد طي بياناتي فرمودند: «آنچه كه پيش آمده و مي‌آيد نتيجه‌ قصورهاي گذشته است. اين‌طور نيست كه يكدفعه و يك شبه چنين بي‌مهابا به همه چيز حمله كنند، بلكه وقتي به وظيفه‌ خود عمل نكرده و نمي‌كنيم، طبيعي است كه چنين وضعي پيش بيايد. اين وظيفه‌ هر مسلماني است كه در اين شرايط نگران و متاسف باشد و در برابر هجوم به مرزهاي دين و عقايد مذهبي خويش در مقام دفاع برآيد، همه بايد در مقام دفاع از دين و اسلام باشند كه اگر چنين شد ديگر كسي اين جرأت را در خود نمي‌بيند كه بيايد اين حرف‌ها را بزند.» آيت‌الله‌العظمي نوري همداني از مراجع تقليد در اين خصوص فرمودند: «اول بايد ديد كه اين حرف‌ها از كجا نشأت گرفته و در مرحله‌ بعد منتظر اقدام قوه‌ قضاييه باشيم كه چه تصميمي خواهند گرفت، بايد صبر كنيم تا تنشي در جامعه به وجود نيايد. اهانت به يك نفر جرم است اما آيا اهانت به همه‌ مردم و آنان كه فرزندان خود را تقديم انقلاب كردند جرم نيست؟ در هر كشوري اگر به مقدسات آن اهانت شود جرم محسوب مي‌شود، قانون كشور ما در برابر اين جرايم چه تصميمي مي‌گيرد، اگر آن روز كه اين شخصيت اظهار داشت "دين افيون ملت‌هاست" با وي برخورد مي‌شد امروز جرأت بيان اين حرف‌ها را پيدا نمي‌كرد.» رياست محترم جمهوري جناب آقاي خاتمي در جمع مردم‌شهيد پرور اردبيل و در اعتراض به صحبت‌هاي متهم فرمودند: «دينداري، اسلام‌خواهي به‌ويژه وابستگي به اهل بيت عليهم‌السلام پايه اساسي هويت فرهنگي ماست و اگر امروز براي مردم‌سالاري و استقرار آزادي تلاش مي‌كنيم، بايد اين آزادي و مردم‌سالاري با هويت ديني مردم سازگار باشد. روحانيت هزار ساله تشيع بزرگ‌ترين پاسدار حقيقت دين، تشيع و معارف اسلامي و زنده نگهدارنده‌ي چراغ فروزان تاريخ پرتلاطم اسلام و دين در اين مرز و بوم بوده است. در تاريخ ‌150 ساله‌ اخير، هرگاه سخن از استقلال، آزادي، آزادگي، قانون و حقوق مردم است چهره‌هاي درخشان مرجعيت و روحانيت تشيع را مي‌بينيم كه برجسته‌ترين آنها شخصيت ممتاز حضرت امام خميني (ره) بوده است كه انقلاب مردم ايران به رهبري ايشان منجر به استقرار نظام جمهوري اسلامي شد. از دشمنان توقعي جز اين نيست كه روحانيت و مرجعيت را تضعيف و اگر بتوانند نابود كنند، اما سوال اين است كه تضعيف روحانيت به نام روشنفكري و اصلاح‌گري چرا؟ روشنفكر واقعي كسي است كه در جهت تقويت نظام و نهاد روحانيت برآيد و انقلابي و مسلمان واقعي كسي است كه اگر از روحانيت استفاده مي‌كند در مسير تقويت و نه تضعيف آن باشد.» حجت‌الاسلام والمسلمين مهدي كروبي، رييس وقت مجلس شوراي اسلامي، طي اظهاراتي در اين خصوص بيان نمودند: «حكومت ما حكومت ديني است. حكومتي است كه ساختار آن به وسيله‌ي يك مرجع عظيمي مانند امام راحل (ره) پايه‌گذاري شد روحانيت كه در حال حكومت است مشكلات و دشواري‌هايي دارد، اما اساس روحانيت و مرجعيت و حوزه‌ها به حكومت ما برنمي‌گردد، همين جمعيت حافظ منافع مردم و كشور در طول تاريخ بوده است، حتي در بخش مبارزه با استعمار و سلطه‌ بيگانه، در تاريخ روشن است. در رابطه با تحجر، حتماً در حوزه‌ها بوده و چه بسا الان هم باشد، اما تعميم دادن آن به كل جرياني كه اسلام را حفظ كرده و با زشت‌ترين و با بدترين شيوه‌ها تهمت و افترا زدن يعني چه؟ يك بخش اسلام تعبدي و عبادي است، حتي مرحوم شريعتي در اصول اسلام مي‌گويد: پويا باش، بالنده باش و تحقيق كن. تقليد را اصلاً تاييد مي‌كند و ستايش هم مي‌كند. از حوزه‌هاي علميه به بهترين عبارت تجليل مي‌كند اين درست نيست كه شما از آن بيچاره هم آبرو ببريد، آخر او كي اين‌طور گفته است شما بياييد عبارت‌ها را بخوانيد ببينيد راجع به تقليد و حوزه‌هاي علميه مي‌گويد كه اينها (روحانيت و حوزه‌هاي علميه) يك سر و گردن از همه بالاتر بودند. من امروز حرف خودم را مي‌گويم، اين‌جور حرف‌ها نتيجه‌اش چه مي‌شود؟ والله من نگران هستم راجع به مرجعيت، كه امروز مي‌گويم بعد از غيبت امام زمان (عج) اساس اسلام بوده است.» آيت‌الله هاشمي‌شاهرودي، رييس قوه‌ قضاييه، در اين خصوص اظهار داشتند: «مخالفان مرجعيت ديني و تفكر ولايت‌فقيه و نيز كساني كه حكومت منهاي روحانيت را مطرح مي‌كنند در حقيقت امتداد نفاق اوايل انقلاب اسلامي هستند. اين تضاد در فكر و انديشه همچنان ادامه دارد و امروز فقط ادبيات آن يعني الفاظ، اصطلاحات، قالب‌ها تغيير كرده است اما در واقع همان مكتب التقاطي است كه تبليغ مي‌شود.» نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با امضاي نامه‌اي نسبت به تلاش برخي جريان‌ها براي ترويج الگوهاي غربي و ايجاد تنش در جامعه هشدار دادند. در اين نامه آمده است: «در شرايطي كه دشمنان، نظام را در معرض تهديد قرار داده‌اند، گويندگان و نويسندگان بايد از بيان مطالب شبهه‌ناك و تفرقه‌انگيز خودداري كنند. جاي تاسف بسيار است كه سخنان ناصواب و نابه‌جا و اهانت‌آميزي درباره‌ي روحانيت و مرجعيت گفته شود، كه به تهمت‌هاي دشمنان انقلاب و روحانيت اسلام شباهت تام و تمام دارد. پروتستانتيسم اگر فرضا در برابر مسيحيت كليسايي معنا و جايگاهي داشته باشد در برابر روحانيت اصيل اسلام بي‌معنا و ناموجه است. پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان يكي از معجزات شگفت‌انگيز در تاريخ، خط بطلان بر همه‌ي تحليل‌هاي نادرستي كشيد كه آموزه‌هاي روحانيت را سياه و تاريك و عتيقه مي‌خواندند. آيا سخني سخيف‌تر از اين مي‌توان بر زبان آورد كه مردم در تقليد از مراجع به ميمون تشبيه شوند؟ آيا رجوع غيرمتخصص به متخصص كه امري معقول و منطقي است بايد با اين تعبيرات زشت و سبك، نادرست و غيرمنطقي جلوه داد؟» در ضمن عكس‌العمل‌هاي مشابهي از طرف ائمه‌ي جمعه‌ شهرهاي مختلف كشور، فضلاي حوزه‌ علميه‌ي قم، اساتيد دانشگاه و تشكل‌هاي دانشجويي و سياسي مطرح شده است كه به لحاظ رعايت اختصار از آنها خودداري مي‌شود. در اين خصوص و با اعلام جرم رياست محترم دادگستري شهرستان همدان و شكايت تعداد كثيري از شهروندان، پرونده‌اي تشكيل و نهايتاً پس از صدور راي دادگاه بدوي و طرح آن در ديوان عالي كشور به لحاظ وجود پاره‌اي نقايص، پرونده‌ امر به دادگستري همدان اعاده و نهايتاً با پذيرش درخواست احاله پرونده به دادگستري تهران ارسال و به اين شعبه ارجاع گرديد و پس از انجام تحقيقات مقدماتي، جلسات دادگاه به صورت متعدد و علني، با حضور اصحاب جرايد و مطبوعات و نمايندگان رسانه‌هاي گروهي تشكيل و پس از طرح شكايت مدعي‌العموم، متهم و وكيل مشاراليه با داشتن فرصت كافي به دفاع پرداخته و متهم نهايتاً پس از اعلام ختم رسيدگي، دفاعيات تكميلي خود را ظرف يك هفته در قالب لايحه به دادگاه ارسال نمود. بخش‌هايي از صحبت‌هاي متهم كه مورد ايراد نماينده‌ي محترم مدعي‌العموم قرار گرفته است به شرح ذيل است: ‌1- اهانت به دين مبين اسلام: الف- از طريق تشبيه و مقايسه‌ دين اسلام با مسيحيت و تعميم انحرافات حوزه‌ي ديني مسيحيت به حوزه‌ ديني اسلامي و علماي آن: متهم با تشريح وضعيت اسفناك حاكم بر جامعه‌ مسيحيت و با الهام از نهضت فكري ديني قرن پانزدهم اروپا، كليه‌ انحرافات فكري و اخلاقي حوزه‌ي مسيحيات را به اسلام تعميم داده و با طرح اين مطلب كه اين انحرافات، هم در اسلام و هم در مسيحيت وجود داشته است، لزوم طرح پروتستانتيسم اسلامي را جدي و ضروري مي‌داند ايشان در اين قسمت از صحبت‌هاي خود عنوان مي‌كند كه: "پروتستانتيسم مسيحي عبارت بود از يك نهضت فكري ديني كه در قرن پانزدهم و شانزدهم در اروپا اتفاق افتاد. متفكراني كه اتفاقاً بسياري از آنها از جمله خود "كالون" و "لوتر" روحاني بودند، كشيش بودند. اما كشيشاني بودند كه به نهاد روحانيت سنتي مسيحي اعتراض داشتند. نسبت به دگم‌ها و جزم‌ها و چارچوب‌هاي متصلبي كه پاپ و روحانيت كليسا حاكم كرده بود بر مردم مسيحي، دست به اعتراض زدند. پاپ‌ها از قرن چهارم به بعد با استناد به روايات و متون و با استناد به شوراهاي كليسايي مثل شوراي "نيقيه" و استناد به عطيه الهي كنستانتين و سنت‌ها و روايت‌هاي ديني از اين قبيل خود را تبديل كرده بودند به نماينده مسيح و كليسا را تبديل كرده بودند به تنها راه رستگاري، مي‌گفتند خارج از كليسايي كه پاپ در رأسش هست رستگاري نيست. هركس خارج از اين كليسا باشد به بهشت نمي‌رود. در اين كليسا پاپ به عنوان جانشين مسيح و اسقف‌ها و كاردينال‌ها آن‌چنان نيابتي از سوي خدا و مسيح براي خودشان ايجاد كرده بودند كه حتي بهشت و دوزخ را تقسيم مي‌كردند و سنت اعتراف‌گيري و بهشت فروشي يك سنت محكم و جا افتاده‌اي شده بود. مومنان اگر مي‌خواستند كه مورد عفو الهي قرار بگيرند بايد مي‌رفتند به پيش يك روحاني و در محضر او به گناهان خود اعتراف مي‌كردند و بعد صدقه‌اي مي‌دادند و نذري مي‌كردند و پول مي‌دادند براي اين‌كه دعا كنند و از خدا بخواهند كه گناهان اين مؤمن بخشوده شود. كتاب مقدس يعني انجيل و تورات مستقيما توسط هيچ مؤمن مسيحي قابل فهم شمرده نمي‌شد. يعني حتماً مسيحيان براي فهم كتاب مقدس خودشان، نيازمند روحاني بودند. روحانيون هم واسطه بين خلق با خدا بودند و هم واسطه بين مسيحيان با مسيح بودند. نه با خدا بدون روحاني مي‌شد ارتباط برقرار كرد، نه با مسيح بدون روحاني مي‌شد ارتباط برقرار كرد، نه با كتاب مقدس، هيچ‌كدام. گويي اين كتاب مقدس كه به قول قرآن "لا يمسه الا المطهرون" هيچ‌كس به اين كتاب نبايد دست بزند و او را لمس كند جز پاكان، گويا اين پاكان فقط روحانيون هستند و بس. مردم به دو گروه تقسيم مي‌شدند؛ روحاني و جسماني. روحاني مطهر است و پاك. جسماني نجس است و ناپاك و اين ناپاك‌ها و نجس‌ها اگر مي‌خواهند پاك شوند بايد دست روحاني را ببوسند و لمس كنند. اين نظام واسطگي، يكي از سنت‌هاي بسيار جاافتاده در كليسا بود. از طرف ديگر اين روحانيت به عنوان اين‌كه پير و مسيح است ازدواج در ميان روحانيون را ممنوع كرده بود، رسماً روحانيون حق ازدواج نداشتند نه راهب، نه راهبه، هيچ‌كدام. بايد تارك دنيا مي‌بودند اما در عين حال همين روحانيوني كه چارچوب‌هاي كليسا آنها را مجبور مي‌كرد تا آخر عمر ازدواج نكنند و مجرد باقي بمانند در پشت پرده، آن‌چنان به فسادهاي جنسي آلوده شده بودند كه گاه آمار فساد كليسا به‌خصوص در فسادهايي مثل هم‌جنس‌بازي از جامعه بالا مي‌زد". با توجه به نحوه‌ طرح بحث و استفاده از آياتي قرآني، احدي از حاضرين از متهم سوال مي‌نمايد شما در رابطه با اسلام صحبت مي‌كنيد يا مسيحيت. ايشان در پاسخ تصريح مي‌نمايند كه: "نه، اينها هم توي اسلام وجود داشته و هم تو مسيحيت، من راجع به هردوي آنها صحبت مي‌كنم". ب- اهانت به دين مبين اسلام از طريق منحط دانستن دين و سياه و تاريك و عتيقه شمردن آموزه‌هاي ديني: ايشان پس از بيان وضعيت موجود حوزه‌ ديني مسيحيت و تعميم آن به حوزه‌ ديني اسلام، از قول مرحوم دكتر علي شريعتي به اين نتيجه مي‌رسد كه عاملي كه اگر دچار انحطاط شود جامعه را هم به سوي نابودي مي‌كشاند دين است و بدون توجه به اين بيان مشروط، كه ولو علي فرض از قول مرحوم شريعتي باشد و بدون توجه به اعتقاد ايشان درخصوص كليت دين و جايگاه مرجعيت عبارات ناروايي را درخصوص كليه‌ آموزه‌هاي ديني به كار مي‌برد. متهم بدون توجه به اين مطلب كه يكي از علل مصون ماندن دين مبين اسلام از هرگونه تحريف و انحراف، تلاش و جانفشاني‌هاي علما و روحانيت تشيع بوده است كه در طول تاريخ به حفظ و پاسداري از دين همت گماشته‌اند تا آن را به صورت اصيل به نسل‌هاي بعدي منتقل نمايد و بدون به كار بردن استثنا و تخصيصي، كليه‌ آموزه‌هاي ديني كه در حوزه‌هاي علميه و توسط علما و فقها و مراجع معظم تقليد با استنباط از قرآن و احاديث و سنت نقل گشته است را آموزه‌هايي گرد گرفته، سياه، تاريك و عتيقه مي‌داند كه بايد دور ريخته شود. ايشان در اين بخش از صحبت‌هاي خود بيان مي‌كند: "شريعتي به اين نتيجه رسيد كه دين، جامعه در حال انحطاط بود، اين انحطاط در مركزش دين قرار داشت، دين منحط تا اين دين منحط تغيير پيدا نكند و اصلاح نشود اميدي به هيچ اصلاح نيست ... تمام آموزه‌هاي ديني كه دستگاه رسمي و سنتي مذهب ارايه مي‌كرد آموزه‌هايي گرد گرفته، سياه، تاريك و عتيقه است كه بايد نقادي مي‌شد و به دور ريخته مي‌شد. پروژه‌ شريعتي پروتست كردن و اعتراض كردن به آن اسلام و دين بود." متهم در جلسات مختلف دادگاه سعي نموده است كه مراد خود را از دستگاه رسمي و سنتي مذهب و متوليان دين با آوردن عبارات ديگري از قبيل دربار سلاطين و يا روحانيت عوام‌زده و سنت‌گرا توجيه نمايد، لكن ايشان در انتهاي سخنراني به صراحت اعلام مي‌نمايد كه منظور از دستگاه رسمي و سنتي مذهب حوزه‌هاي علميه و منظور از متوليان دين مجتهدين و مراجع تقليد است: "متاسفانه گاهي كار تحجر و تصلب به جايي مي‌رسد كه در اين نهاد رسمي سنتي اگر يك مجتهد و مرجع تقليد فتوايي متفاوت با فتواي بقيه بدهد او را مورد هجوم قرار مي‌دهند. شما ديديد آيت‌الله صانعي را، يك مرجع تقليد پيدا مي‌شود مي‌گويد آقا من اجتهاد كردم، متون دين را بررسي كردم به اين نتيجه رسيدم كه برخلاف آن‌چه عالمان ديگر گفته‌اند ديه‌ي زن و مرد مساوي است همين را تحمل نمي‌كنند و مورد هجوم قرار مي‌دهند". با توجه به اين‌كه متهم به صورت غيرعلمي، سخنان ناشايست خود را به مرحوم دكتر علي شريعتي نسبت داده است، دادگاه لازم مي‌داند به بخشي از صحبت‌هاي آن زنده‌ياد از كتاب "قاسطين، مارقين، ناكثين" مبني بر ديدگاه وي درخصوص حوزه‌هاي علميه و روحانيت اشاره نمايد. مرحوم شريعتي در اين زمينه چنين بيان مي‌كنند: "بزرگ‌ترين پايگاهي كه مي‌توان اميدوار بود كه توده‌ها را آگاه كند و اسلام راستين را به آنان ارايه دهد و در بيداري افكار عمومي و به‌خصوص متن توده‌ها نقش موثر و نجات‌بخش ايفاكند و در احياي روح اسلام و ايجاد نهضت آگاهي‌دهنده و حركت بخشنده‌ي اسلامي، عامل نيرومند و مقتدري باشد، همين پايگاه طلبه و حوزه و حجره‌هاي تنگ و تاريكي است كه از درون آنها سيد جمال‌الدين‌ها بيرون آمده است. من به عنوان كسي كه رشته‌ كارش تاريخ و مسايل اجتماعي است، ادعا مي‌كنم كه در تمام اين دوران گذشته در زير هيچ قرارداد استعماري، امضاي هيچ آخوند نجف رفته نيست در حالي كه در زير همه اين قراردادهاي استعماري، امضا آقاي دكتر و آقاي مهندس فرنگ رفته است. باعث خجالت بنده و سركار ـ اين يك طرف قضيه. از طرف ديگر پيشاپيش هر نهضت مترقي ضد استعماري، در كشورهاي اسلامي همواره و بدون استثناء، قيافه يك يا چند عالم راستين اسلامي و به خصوص شيعي وجود دارد شما (روشنفكران) مي‌خواهيد اين پايگاه فرهنگي ريشه‌دار را كه در عمق تاريخ ما و اعماق وجدان تاريخ جامعه‌ي ما ريشه دارد، برچينيد، براي تكيه‌گاه فرهنگي و مردمي خود به نام روشنفكر مسوول، در برابر استعمار فرهنگي چه پايگاهي را مي‌خواهيد جايش بگذاريد؟" متهم در سخنراني خود از يك طرف با استفاده از الفاظ موهن و ناروا، كليت آموزه‌هاي ديني كه توسط دستگاه سنتي و رسمي مذهب (حوزه‌هاي علميه)،‌ ارايه شده را زير سوال مي‌برد و اعلام مي‌دارد كه فهم‌ها و درك‌ها و استنباط‌هاي علماي دوره‌هاي گذشته ربطي به اسلام ندارد و فهم آن‌ها براي ما حجت نيست و در عين حال با زيركي تمام از امام خميني (ره) در راستاي تاييد گفتار خود نام مي‌برد، در حالي كه امام خميني (ره) به صراحت در منشور روحانيت (صحيفه نور جلد 21) نظر خود را در خصوص حوزه‌هاي علميه و علماي گذشته اعلام فرموده‌اند: "ترديدي نيست كه حوزه‌هاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهم‌ترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجروي‌ها بوده‌اند. علماي بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده‌اند تا مسايل حلال و حرام الهي را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند. اگر فقهاي عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومي به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت اسلام به خورد توده‌ها داده بودند. بحمدالله حوزه‌ها از نظر منابع و شيوه‌هاي بحث و اجتهاد، غني و داراي ابتكار است. تصور نمي‌كنم براي بررسي عميق همه جانبه علوم اسلامي طريقه‌اي مناسب‌تر از شيوه‌ علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزار ساله‌ي تحقيق و تتبع علماي راستين اسلام، گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. اما در مورد روش تحصيل و تحقيق حوزه‌ها اينجانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي‌دانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهاد هستند." ج ـ "اهانت به دين از طريق افيون و مخدر دانستن دين": متهم طي سخناني كه در دانشگاه شهيد بهشتي ايراد نموده است با استناد به عبارت معروف ماركس كه گفته است، دين افيون توده‌هاست، اظهار داشته است: "سخني كه ماركس در باب دين گفته است، هرچند كه تمام حقيقت نيست، اما بخشي از حقيقت را در خود دارد، گواه و دليل اين امر تاريخ دين و به ويژه تاريخ حكومت‌هاي ديني است. متاسفانه حكومت‌هاي ديني در طول تاريخ اغلب نشان داده‌اند كه افيون توده‌هاي مردم هستند و گوهر دين، كه آگاهي و رهايي است آنجا كه در چنبره‌ي قدرت قرار مي‌گيرد، تبديل به آگاهي كذب و آلوده‌اي مي‌شود و كاركردي جز تخدير، افيون و فاصله انداختن ميان ذهن‌ آدميان با واقعيت نداشته است. چه در حكومت‌هاي ديني آريايي در دوران باستان و چه در حكومت‌هاي پس از اسلام در مسيحيت و اسلام و تشيع. متاسفانه آن جا كه دين در كنار قدرت و به تبع آن در كنار ثروت نشسته است، فاجعه به بار مي‌آيد. در حكومت‌هاي ديني معمولاً به نام خدا انسان را به قربانگاه مي‌برند و قرباني مي‌كنند. به نام دين، خرد، عقل و علم را ذبح مي‌كنند و به نام روحانيت، ملت و آزادي مردم را پايمال مي‌كنند. چنين حكومت‌هايي ابتدا از حق حكومت خدا شروع مي‌كنند، يعني تئوكراسي و بعد در ميانه‌ي راه و ادامه‌ي كار، اين حكومت تئوكراتيك، تبديل مي‌شود به يك حكومت روحانيت سالار، كلريكال كه كساني، گروهي، قشري، صنفي، به نمايندگي از خدا، انسان و عقل و آزادي ملت را سركوب مي‌كنند. در قرون وسطي، دين به مقابله خرد و علم آمد. آن‌چنان حوزه‌ حكومت دين فراخ شد كه عرصه را بر عقل و علم تنگ كرد. آن‌چنان حق حاكميت خدا كه در واقع حق مالكيت روحانيت مسيحي بود، گسترش پيدا كرد و به صورت تماميت گرايانه حاكم شد كه حق حاكميت مسيحي بود، گسترش پيدا كرد و به صورت تماميت گرايانه حاكم شد كه حق مالكيت روحانيت مسيحي بود، گسترش پيدا كرد و به صورت تماميت گرايانه حاكم شد كه حق حاكميت ملت را از بين برد. حكومتي كه به نام دين، خرد را سركوب كند، علم را سركوب كند، نه تنها حكومت ديني نيست كه حتي حكومت انساني نيز نيست. حكومت ديني اگر به آنجا منجر شود كه به نام دين، عالمان به زندان بيفتند، انديشه‌ورزان سركوب شوند و براي دفاع از حقانيت و صداقت گزاره‌هاي ديني، كورذهنانه قدرت و زندان و سركوب عليه علم و انديشه و تفكر به خدمت گرفته شود، اين حكومت نه تنها حقيقت ديني ندارد، بلكه حتي بقا و دوامي نيز نخواهد يافت، آن‌چنان كه شوروي نيز نيافت. به زندان انداختن يك روحاني متفكر تنها به جرم اين كه صاحب نظريات متفاوت از نظريه‌ي حاكم است، يك زنگ خطر است. آقاي كديور يا امثال او را اگر روحانيتي كه متفاوت مي‌انديشد، روحانيتي كه معتقد است ولايت مطلقه فقيه يعني نوعي خدايگان بر زمين و بر سر خلق، و معتقدند ولايت مطلقه فقيه، يعني ولايت كه پاسخگو نيست، نقدپذير نيست، خود معيار و خودبنياد است، "يفعل و ما يسئل" است، هيچ چيزي خارج از او، ميزان او نيست، او خود ميزان و محك همه چيز است و هيچ چيزي خارج از او، ميزان و محك داوري درباره‌ي او نيست، نه قانون. نه شريعت. خوب آن آقايان و روحانيتي كه معتقد به چنين نظريه‌اي درباره‌ي ولايت فقيه است، اگر بخواهد در متد و روش، عادلانه به رقابت برخيزد، بايد با آقاي كديور و امثال او وارد يك پوليهيك، وارد يك مباحثه و منازعه تئوريك بشود و داوري را به عالمان و انديشمندان واگذار در عرصه‌ نظر و در عرصه‌ي عمل نيز داوري را به انتخاب مردم و مكانيزه‌هاي دموكراتيك انتخاب ولي فقيه واگذار كند. وگرنه براي مقابله با اين قرائت و نظريه اگر توسل به زندان و داغ و درفش و اين قبيل روش‌ها و ابزارها انجام شد، اين صرف نظر از نتايجش به لحاظ متدلوژيك نيز بي‌عدالتي و ظلم و ستم است. متهم در توجيه افيون دانستن دين براي توده‌ها و حكومت‌ها اعلام نموده است اگر ماركس دين را افيون توده‌ها خوانده، منظورش ديني بوده است كه در خدمت قدرت ستمگر و استبداد و بي‌عدالتي است و بنده به هيچ وجه مطلق دين و به خصوص اسلام را افيون توده‌ها نخوانده‌ام. متهم هرچند در دفاعيات خود گفته‌ است كه صحبت‌هاي وي درخصوص افيون دانستن دين و حكومت ديني در خصوص كليه اديان و فرقه‌هاي منحرف مي‌باشد، ليكن همان گونه كه از صحبت‌هاي وي پيدا مي‌باشد در خصوص حكومت ديني (جمهوري اسلامي) صحبت مي‌كنند كه با به زندان انداختن عالمان ديني (آقاي كديور) مرتكب بي‌عدالتي و ظلم مي‌شود. متهم هر چند در دفاع از خود سعي نموده است مطالب ايراد شده در سخنراني را با توضيحات بعدي تصحيح كند لكن در قسمتي ديگر به صراحت از باز توليد و احياي حكومت ديني ناموفق خبر داده است: "دين در حكومت‌هاي ديني، نه تنها افيون توده‌هاست آنچنان كه ماركس گفته است بلكه من مي‌افزايم علاوه بر اين افيون حكومت‌ها هم هست. زيرا اين افيون به واسطه فاصله انداختن بين واقعيت و ذهن حكومت، نه تنها مردم را در ناآگاهي و فريب قرار مي‌دهد، بلكه حكومت‌ها را نيز فريب مي‌دهد و زماني اين پرده فريب دريده مي‌شود و صداي انقلاب مردم به گوش مي‌رسد كه ديگر كار از كار گذشته است. نوشداروي پس از مرگ سهراب خواهد بود. اتفاقي كه در شوروي افتاد، بدين سبب نبود كه گورباچف اصلاحات را شروع كرد، بلكه بدين سبب بود كه اين اصلاحات، ديرهنگام آغاز شد. نوشدارويي بود كه زمان تاييد آن سپري شده بود. در حكومت‌هاي ايراني بعد از اسلام كه به ما نزديك‌تر است نيز متاسفانه تجربه‌ حكومت ديني را، تجربه‌اي ناموفق مي‌بينيم. حكومت صفوي با پيوند نهاد روحاني و نهاد سياسي و اقتصادي، همنشيني قدرت و ثروت و دين، كار را به جايي رساند كه عالمان و فقهايي كه با نظريه حاكم همسازي نداشتند، با چوب تكفير رانده شدند و به گوشه انزوا خزيدند. مجموعه‌اي كه علماي متاخر دوره‌ صفوي فراهم كردند و به يادگار گذاشته‌اند كه متاسفانه در جمهوري اسلامي نيز شاهد بازتوليد و احياي آن ميراث هستيم، ميراثي كه نسبتش را با عقلانيت و خردورزي بسيار كم كردند و حتي قطع كرده بود." هرچند متهم در سخنراني خود به صراحت از حكومت‌هاي ديني تشيع نام برده است، در دفاعيات بيان كرده است كه دين اصطلاحي عام است و شامل انواع دين مي‌شود اسلام نوعي از دين است و بررسي مناسبات نهاد ديني با نهاد قدرت در طول تاريخ بشر الزاماً شامل اسلام نمي‌شود ضمن اين كه در ذيل عنوان اسلام هم، انواع متفاوتي ظهور كرده است تا جايي كه امام خميني (ره) حتي از اسلام آمريكايي سخن گفته‌اند. متهم در اين خصوص توضيحي نداده است كه از چه زماني اسلام آمريكايي اعتقاد به تشكيل حكومت ديني پيدا كرده است. با توجه به آوردن نام مبارك حضرت امام خميني (ره) توسط متهم جهت توجيه اقدامات خود لازم است كه قسمتي از صحبت‌هاي ايشان كه با هوشياري خاص خطر ترويج و تبليغ اين گونه افكار آلوده و منحط را پيش‌بيني كرده بودند، يادآوري شود. امام خميني (ره) در اين خصوص مي‌فرمايند: "عده‌اي مي‌گويند اصل دين افيون است، اين‌ها اين طور تبليغ كرده‌اند و مع‌الاسف در خود ايران و در جوان‌هاي ما هم تاثير گذاشت و گذاشته و در بعضي از اين روشنفكرهاي ما هم باز اثرش است، اين‌ها از همان تفاله‌هايند حالا حالا باز اثرش هست در آن‌ها، دين افيون است، افيون جامعه است، معنايش اين است كه دين را همين قدرتمند‌ها درست كرده‌اند براي آن كه مردم را خواب كنند و آن‌ها را بچاپند، همان طوري كه افيوني وقتي افيون كشيد، چرت مي‌زند و ديگر توجه به چيزي ندارد، دين را هم اين‌ها تبليغ كردند كه يك همچو چيزي است كه قدرتمند‌ها درست كرده‌اند، كه مردم توجه به دين بكنند و مثل آدمي كه افيون مي‌كشد خواب برود و آن‌ها بيايند و غارت كنند و از بين ببرند. راجع به دين اين طور گفته‌اند. خوب اين را بعضي از اشخاصي كه از تفاله‌هاي آن‌ها مانده‌اند حالا هم باز اين را مي‌گويند." لازم به ذكر است كه پس از درج اين سخنران در نشريه‌ عصر ما مديرمسوول تحت تعقيب و پيگرد قانوني قرار گرفته و پس از تشكيل دادگاه علني، هيات منصفه مديرمسوول اين نشريه را به دليل درج اين مطالب با اكثريت آرا مجرم شناخت. ‌2 ـ تخفيف مقام و جايگاه ائمه معصومين (ع) از طريق انكار مقام لاهوتي آنان: متهم جهت تكميل ادله براي تخريب و حذف روحانيت كه از آن‌ها به عنوان واسطه ياد مي‌كند، اظهار مي‌دارد كه مقام لاهوتي ائمه ساخته و پرداخته روحانيت مي‌باشد تا بعداً خود به عنوان نايبان آن امام لاهوتي مطرح شوند. متهم در اين خصوص تصريح مي‌دارد: "اين طبقه (روحانيون) ابتدا امامان معصوم را لاهوتي مي‌كرد تا بعد خودش به عنوان نايبان آن امام معصوم لاهوتي بشوند." صرف نظر از اعتقادات شيعه در خصوص نحوه‌ي خلقت ائمه و جبه‌هاي فرا انساني آنان كه صحبت‌هاي متهم در آن خصوص، مي‌تواند موجب وهن مقام و مرتبت آنان شود، در ادامه‌ صحبت با طرح مطالب سخيف و عباراتي موهن از چگونگي خلقت ائمه طاهرين (ع) ياد مي‌كند. ايشان هرچند در مقام دفاع از خود عنوان داشته است كه در مقام نقد اين ديدگاه بوده است، ولي با توجه به اين كه ايراد انتقاد، فرع بر مطرح شدن اصل موضوع است و در عالم تشيع چنين ديدگاهي نسبت به وضعيت جسماني ائمه (چهار چشمي هستند) وجودندارد و متهم نتوانسته است در اين خصوص مستندي، ولو غلط ارايه كند و اصولاً روش نقد با استهزاء و تمسخر كاملاً متفاوت است. همان گونه كه در فيلم سخنراني مشخص است نحوه‌ پرداختن به عبارات و حتي آهنگ صدا و حركت اعضا و جوارح متهم در حين اداي عبارت حكايت از نقد ندارد: "روحانيون مي‌گويند (امامان) قبل از خلقت همه‌ اين‌ها خلق شده‌اند، آب و گل ايشان از آب و گل ديگري است. خون‌شان يك رنگ ديگري است. تولد ايشان يك جور ديگري است. وقتي متولد مي‌شوند ناف بريده متولد مي‌شوند. وقتي متولد مي‌شوند از شكم مادر با دست مي‌آيند روي زمين، پاهاي‌شان روي هوا در همان حال اذان مي‌گويند وقتي كه راه مي‌روند اصلاً سايه ندارد. دو تا چشم جلوي‌شان دارند دو تا چشم هم پشت سرشان دارند چهار چشمي هستند." (متهم در اين قسمت از سخنراني از حركات دست و سر استفاده كرده و وقتي تعبير چهارچشمي را به كار مي‌برد با دو انگشت به جلو و عقب سر اشاره مي‌كند.). ‌3 ـ استهزاء و تمسخر نحوه قرائت خطبه‌ عقد و استفاده از الفاظ ركيك و مستهجن: همان گونه كه در بين مردم متعارف و مرسوم است، در زمان وقوع عقد نكاح مقدماتي توسط عاقد قرائت مي‌گردد كه عموماً شامل آيه شريفه قرآن «وانكحوا الايامي منكم و الصالحين ...» و نيز روايت شريف نبي اكرم (ص) «النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي ...» و رواياتي از اين قبيل هست و اصل صيغه هم مطابق رواياتي كه از معصومين (ع) به تواتر رسيده شامل چند جمله ايجاب و قبول مي‌باشد. در خصوص نحوه‌ قرائت، ادبيات عرب نيز ترتيب خاصي را براي اداي حروف وضع نموده است. آنچه مسلم است اين است كه هيچ فقيهي صحت عقد نكاح را متوقف به ايراد يك خطبه‌ طولاني ننموده است و دعوت از عاقد جهت قرائت خطبه يكي از سنت‌هاي مورد احترام مردم است. متهم در راستاي تخطئه‌ روحانيت و به قصد توهين و استهزاء در خصوص خطبه عقد چنين اظهار داشته است: «اين طور كه نمي‌شود، اگر مردم قرار باشد كه بروند قرآن را بخوانند و بفهمند! خودشان هم وقتي مي‌خواهند ازدواج كنند، اين قدر مشكل نباشد، ازدواج كه آقا حتماً بايد يك خطبه‌ي طولاني، آن هم با آن جملات عربي با مخارج خيلي صحيح كه ه، ح، خ مخرج نافي و مقعدي و دهاني كاملاً رعايت بشود، حتماً احتياج به يك طبقه دارد كه اين‌ها را ادا بكند. آقا اين جوري نبوده در صدر اسلام.» ‌4- اهانت به جايگاه مرجعيت و فقاهت و علماي اسلامي از طريق انتساب امور ناروا و غير واقعي به آنان و به كارگيري الفاظ سخيف و مبتذل و غير علمي: متهم در بخشي از صحبت‌هاي خود ضمن متهم كردن علما مبني بر به انحصار درآوردن فهم قرآن و با ناديده گرفتن مقدمات ضروري جهت تفسير آيات الهي، علما را متهم به دكان‌بازي نموده است و اين قسمت از صحبت‌هاي متهم با كف و سوت حضار همراهي شده است. ايشان با تخريب فهم و درك و استنباط‌هاي علماي اسلامي متقدم، توجه و استفاده از فهم و استنباط آنان را مطابق منطق اعراب زمان جاهليت دانسته و بيان نموده است: «فهم گذشتگان، سنت‌هايي كه تلنبار شده روي هم حق هستند، تنها به دليل اين كه مربوط به گذشته است، اين گذشته‌گرايي است. اين ماندن در ارتجاع است. اين تقليد است. اين جز آن منطقي نيست كه در زمان خود پيامبران به پيامبران مي‌گفتند. به حضرت رسول (ص) مي‌گفتند كه وقتي حضرت رسول شيوه تفكر و شيوه‌ زندگي آنان را نقادي مي‌كرد، آن‌ها به پيامبر جواب مي‌دادند: «انا وجدنا آبائنا علي هذا الامر» (لازم به ذكر است كه قرائت آيه مذكور توسط متهم به صورت غلط بوده است و قرائت صحيح بدين گونه مي‌باشد «انا وجدنا آباءنا علي امته و انا علي آثارهم مهتدون» (زخرف/‌22) تنها منطق‌شان اين بود. يعني مي‌گفتند اين تفكر،‌ اين منطق، اين شيوه‌ي زندگي را ما به اين دليل قبول داريم كه از گذشته به ما رسيده است. شريعتي مي‌خواست اين را نقد بكند و بدين طريق بين اسلام ذاتي و اسلام سنتي تفكيك ايجاد كند و به همين دليل رجوع مستقيم به كتاب مقدس، مخصوصاً كاري كه شريعتي در اين زمينه كرد و به دانشجويان و جوانان گفت: شما برويد سراغ قرآن متاسفانه فضاي فكري آن سال‌ها به گونه‌اي بود كه واقعاً جوان مي‌ترسيد كه برود قرآن را باز كند. مي‌گفت كه من حق ندارم قرآن را باز كنم. حتماً بايد بروم از ملايم بپرسم كه در قرآن چيست؟ قرآن مهم‌ترين كاركردش در همين مجالس عزاداري و سر قبرستان بود. اصلاً به نسل نو اجازه‌ تفكر و تدبر در قرآن داده نمي‌شد و مي‌گفتند شما را چه رسد به اين كه بخواهيد قرآن را بفهميد. قرآن صد و يك علم و تخصص لازم دارد، براي فهميدنش. شما كه هيچ كدام از آن‌ها را نداريد. آنچنان كه فهم و درك و انديشه درباره‌ قرآن را بزرگ و دشوار مي‌كردند كه جوان اصلاً مي‌ترسيد قرآن بخواند. شريعتي آمد در اين زمينه شكست اين تابوها را، به جوانان و دانشجويان گفت خودتان برويد قرآن را بخوانيد. اگر متد داشته باشيد بهتر از بسياري از روحانيون حرفه‌اي مي‌توانيد قرآن را بفهميد و تجربه هم كرد و دقيقاً هم درست فهميده بود. يك دانشجو اگر با متد علمي و روش برود به سراغ مطالعه‌ي قرآن چيزهايي را درك مي‌كند و مي‌فهمد كه آن آقايي كه يك خروار علوم قديميه مي‌داند، ولي متد و روش نمي‌داند هيچ گاه آن‌ها را درنخواهد يافت. شريعتي جوانان و دانشجويان را دعوت مي‌كرد و البته از اين بابت جرم بزرگي مرتكب مي‌شد چون داشت با اين كارش دكان يك عده را تخته مي‌كرد.» متهم در حالي با الفاظي موهن مانند تابو، دكان‌بازي، دانستن يك خروار علوم قديمي و ارتجاع از علما ياد كرده است، ولي توضيحي نداده است كه چگونه است براي فهم چند صفحه متون تاريخي كه اكثراً با زبان ساده‌اي نگاشته شده است نياز به استاد و معلم، گذراندن ترم‌هاي متعدد تحصيلي است، لكن فهم قرآن با آن عظمت نياز به راهنما و طي مقدمات لازم ندارد. متهم در ادامه صحبت‌ها و از قول مرحوم شريعتي چنين مي‌گويد: «خوب اين كه نمي‌شود، اگر قرار باشد مردم در عقدشان، اين طبقه را دعوت نكنند. از آنان در عزا و تولدشان، در مرگ‌شان در فهم قرآن در خيلي چيزهاي ديگر بگويند وجود اين‌ها زايد است، تعطيل مي‌شود، طبقه، بيكار مي‌شود، طبقه، دكتر شريعتي مي‌خواست اين واسطه‌هاي كاذب را بردارد. به همين دليل بحثي كه راجع به روحانيت كرد، خيلي بحث جدي بود و همچنان ما به او نياز داريم.» گويي قرار است هيچ كس از هجمه تيغ بي‌انصافي متهم در امان نباشد. حتي زنده‌ياد شريعتي، كه متهم او را به تلاش جهت حذف اين واسطه‌ها (روحانيون و علما) نموده است، در حالي كه زنده ياد شريعتي، وجود روحانيون و علماي مذهبي را يك ضرورت اجتماعي و علمي مي‌دانست. مرحوم دكتر شريعتي در كتاب «اجتهاد،‌ نظريه انقلاب دايمي» اين گونه از روحانيت ياد مي‌كند: «اين‌ها مقامات علمي هستند كه پس از دور شدن مسلمين از صدر اسلام و پيچيده شدن معارف و توسعه‌ فقه و ايجاد فرقه‌ها و مذاهب و اختلاط با عقايد و سنن انحرافي ديگر ملل و مذاهب و تخصصي شدن رشته‌هاي مختلف علمي و صنفي در جوامع پيشرفته اسلامي، وجود كساني كه عمري را يكسره به كار شناخت و تحقيق در اسلام مشغول باشند ضروري كرد تا ديگران را كه در رشته‌هاي ديگر زندگي و علم غرقند و به سادگي صدر اسلام، حقايق را نمي‌توانند از منبع موثق وحي يعني پيامبر يا از ائمه بياموزند و نيز همچون مردم صدر اسلام داراي زمان‌هاي فراغت زياد نيستند كه به كار آموختن مذهب نيز بپردازند، عقايد و احكام مذهب خويش را از اين متخصصان فرا گيرند و اين يك ضرورت اجتماعي و علمي است». همان‌گونه كه ملاحظه مي‌شود صحبت‌هاي متهم و نحوه‌ي ياد كرد او از روحانيت به عنوان واسطه‌هاي كاذب در فهم قرآن، كاملاً با نظريات مرحوم شريعتي در تضاد بوده و ايشان (مرحوم شريعتي) با استدلال‌هاي قوي و منطقي بر ضرورت وجود روحانيت و علماي اسلامي تاكيد مي‌كند. متهم در بخش ديگري بدون توجه به جايگاه مرجعيت و فقاهت و روحانيت در بين مردم و با ناديده گرفتن عملكرد آنان در دفاع از اسلام و معرفي هويت اصيل اسلامي و با علم و اطلاع كامل از انحرافات و فجايع موجود در نظام كليسايي و با قصد تخريب و تخفيف جايگاه روحانيت، آنان را با پاپ و كشيش مقايسه مي‌نمايد و با عنايت به اين‌كه نظام سلسله مراتبي در تمامي نهادها و قشرها يك امر عقلي و علمي مقبول است و عرف نيز آن را قبول كرده است كه بين يك فرد تازه وارد و فردي كه سال‌هاي سال سوابق خدمت و تجربه را به همراه دارد تفاوت قائل شود و بدون توجه به واقعيت موجود در نظام مرجعيت كه هيچ مجتهدي رأسا خودش را با القاب و عناوين ياد نمي‌كند و اين مردم و عرف جامعه است كه از آنان با عناوين محترمانه ياد مي‌كنند. لكن متهم با آوردن عباراتي مانند آيت‌الله‌العظمي في‌العالمين و السموات و الارضين و چي‌چي‌الاسلام و ... و با قصد استهزاء و تمسخر مبادرت به توهين نموده، و موجبات خنده‌ حضار را فراهم مي‌كند: «ما در اسلام طبقه‌ روحاني نداشتيم، طبقه‌ روحاني يك پديده‌ جديد است. در تاريخ ما بسياري از عناوين، آن‌چنان تازه است كه گاه عمرش از پنجاه، شصت سال آن‌طرف‌تر نمي‌رود. كي قبل از صفويه ما اين سلسله مراتب را داشتيم. اين سلسله مراتب، اين هيرارشي در كليساي كاتوليك بود. نظام كليسايي از بالا شروع مي‌شود. پاپ، اسقف‌ها، كاردينال‌ها، كشيش‌ها، كشيش محلي و كشيش فلان و كشيش فلان و بعد به تدريج در دوره ما تحت تاثير اين فرهنگ و البته تحت تاثير زمينه‌هاي اجتماعي و اقتدارگرايي كه در ايران به وجود آمد به تدريج به سمت اين سلسله مراتب رفتيم. طبقه‌اي با يك نظام سلسله مراتبي و هيرارشيك، در رأسش يك نفر آيت‌الله العظمي في العالمين و السماوات والارضين و... و... الي آخر (خنده حضار) اين در رأس و بعد همين‌طور مي‌آيد پايين سلسله مراتب ... آيت‌الله، حجت‌الاسلام، ثقه‌الاسلام، چي‌چي‌الاسلام ... (خنده حضار) همين الان چندين و چند سازمان سياسي وجود دارد با چندين و چند رأس خود، هرچند كساني امروز تلاش مي‌كنند كه همه‌ دستگاه‌هاي موازي را در هم ادغام ‌كنند و نهاد را ببرند به سمت يك نهاد كاملاً كليسايي؛ به طوري كه در رأس مجموعه‌ي نهاد ديني فقط يك پاپ باشد و بعد بقيه زير دست او، همين جوري بيايند تا پايين». متهم در بخش ديگري از صحبت‌هاي خود و با ناديده گرفتن اصل علمي و عقلي رجوع غيرمتخصص به متخصص امر تقليد را زير سوال برده و با به‌كارگيري الفاظ موهن چنين مي‌گويند: «رابطه دين‌شناسان با مردم، رابطه‌ معلم و تعلم است نه رابطه مقلد و مقلد كه مردم از او تقليد بكنند مگر مردم ميمون هستند كه از او تقليد كنند». متهم در توجيه به‌كارگيري اين الفاظ موهن درخصوص مقلدين كه به عبارت ديگر متدينين و مؤمنيني هستند كه حرمت آنها از خانه كعبه هم بالاتر است اظهار نموده است: منظور از اين تقليد، تقليد كوركورانه يا تقليد در امور اجتماعي مثل شركت در انتخابات مي‌باشد يا اين‌كه اظهار مي‌دارد عبارت ميمون را از روي مزاح آورده است. در حالي كه واضح و مشخص است كه با آوردن عبارت دين‌شناسان، متهم نيت واقعي خود را عريان كرده است و با توجه به مقدمه و مأخره بحث و با عنايت به علم اصول متبادر اصلي به ذهن شنونده و خواننده رابطه‌ي مجتهد و مقلد است و هرچند متهم، عبارت را به صورت نفي آورده است لكن مفهوم مخالف آن اين است كه كساني كه تقليد مي‌كنند ميمون هستند. قرينه‌ي ديگري كه بر اثبات اين موضوع مي‌توان آورد قسمتي از صحبت‌هاي متهم در دانشگاه شهيد بهشتي است كه به صراحت اظهار نموده است كه: «انقلاب اسلامي كه با نهج‌البلاغه شروع شد و ايجاد نظام جمهوري اسلامي مبتني و معطوف به آن بود اسلام نهج‌البلاغه‌اي، اسلامي بود كه روشنفكران و جوانان ما را به قيام واداشت هرچند كه متاسفانه به تدريج اسلام نهج‌البلاغه‌اي به سمت نوعي اسلام رساله‌اي ميل كرد، انقلاب و نظامي كه با نهج‌البلاغه شروع شده باشد با رساله‌ي عمليه قابل دوام نيست». متهم در طول تحقيقات مقدماتي و جلسات دادرسي با طرح مطالبي خارج از موضوع، سعي در القاي اين مطلب داشته است كه قصد ايشان از صحبت‌هاي مطروحه، برخلاف استنباط دادگاه مي‌باشد در حالي كه با توجه به درجه و جايگاه ايشان، اين موضوع كه مشاراليه از لحاظ استخدام كلمات و عبارات براي بيان معاني و مفاهيم مورد نظر ناتوان بوده است، پذيرفته و مقبول نيست و قسمت زيادي از صحبت‌هاي ايشان در جلسه‌ دادگاه مربوط به تبيين اعتقادات و توضيح و تفسير عبارات به كار گرفته شده در سخنراني گرديد كه ارتباطي با سوالات طرح شده از وي، نداشته است و عبارات مطلق و صريح و گوياي ايشان در سخنراني به نحوي ادا شده است كه راه را براي هرگونه توجيه و تفسير بعدي سد مي‌نمايد. علي‌رغم آن‌كه متهم ادعا نموده است، جلسه‌ سخنراني به صورت ناتمام برگزار شده است و ايشان فرصت كافي براي بيان مقصود نهايي نداشته‌اند، فيلم ويديويي موجود در پرونده نشانگر خلاف اين اظهارات مي‌باشد؛ چرا كه ايشان پس از دو ساعت و نيم سخنراني، با اعتراض يك نفر از حضار روبه‌رو گرديده و در نهايت اين اعتراض به بحث و مجادله ميان ايشان و فرد معترض تبديل شده و هيچ اقدام خاصي جهت برهم زدن جلسه و ناتمام گذاشتن آن در فيلم مشاهده نمي‌شود و همزمان با اين بحث و مجادله متهم و حضار در كمال آرامش به ترتيب از رديف جلو سالن را ترك مي‌نمايند از طرف ديگر طرح مباحث علمي و اصولي در يك اجتماع عمومي و به صورت يك‌طرفه و بدون اهميت دادن به ايرادات مطروحه برخلاف موازين بحث علمي مي‌باشد و علي‌رغم ادعاي متهم مبني بر اين‌كه مبادرت به طرح مباحث تئوريك و نظري نموده است اوضاع و احوال حاكم بر جلسه و بروز و غليان احساسات شديد حضار، در مواردي كه متهم از كلمات موهن و تمسخرآميز و مستهجن با همراهي حركات اعضا و جوارح جهت تاثيرگذاري بيشتر استفاده مي‌كرده است خلاف ادعاي ايشان را مي‌رساند. نكته‌ ديگر كه متهم از پاسخگويي به آن طفره رفته است، اين است كه ايشان براي طرح مباحث نظري و تئوري در بحث دين‌شناسي و نفي اقدامات متخصصين متقدم در امر دين، داراي چه صلاحيت و پشتوانه‌ي علمي است؟ آيا اظهارنظر صريح درخصوص دين و دين‌شناسي و قضاوت در خصوص عملكرد متخصصين دين‌شناس، نياز به هيچ‌گونه تخصص و تجربه‌ي قبلي ندارد، در حالي كه گرايش علمي ايشان تاريخ مي‌باشد. متاسفانه ايشان در طول سخنراني و تحقيقات به عمل آمده از ايشان به صورت مكتوب هرجا كه به آيات شريفه‌ي قرآن استناد نموده است يا به صورت اشتباه تلفظ نموده است و يا به صورت تحريف شده يا با انداختن كلمه‌اي از وسط آيه، هرچند، بنا به سيره عقلا هيچ ايرادي بر اين ناتواني نيست؛ چرا كه قرآن با زباني ديگر بيان شده و تسلط كافي بر قرائت و تلاوت صحيح آن مستلزم انس دايمي با قرآن مي‌باشد و متهم با فرض داشتن مشغله‌هاي فراوان از اين باب معذور است. لكن اين انتظار نابه‌جايي نيست كه فردي كه ادعاي بهترين فهم و درك را از قرآن دارد و عملكرد علما و مجتهدين ديگر را تخطه مي‌كند، حداقل بر قرائت ظاهري قرآن، مسلط باشد. در خصوص ايراد ديگر متهم و وكيل او مبني بر دعوت نكردن از اهل خبره و كارشناسان و عدم تبعيت از نظر ديوان عالي كشور بايد پاسخ داد كه اولاً تشخيص ضرورت دعوت از اهل خبره با دادگاه مي‌باشد كه در ما نحن فيه ضرورتي براي حضور اهل خبره در دادگاه وجود نداشته چرا كه طرح اين مطلب از طرف شعبه ديوان عالي كشور به لحاظ صدور حكم اعدام و تفهيم اتهام سب‌النبي و ارتداد بوده است. از طرف ديگر دادگاه به قدر لازم از نظر اهل فن و خبره در صدور راي بهره كافي برده است و نيازي به اجراء تذكر شعبه‌ي محترم ديوان عالي كشور جهت حضور كارشناسان و اعزام متهم به پزشك قانوني جهت اعلام وضعيت رواني متهم در حين اداي بعضي از كلمات نبوده است. هم‌چنين با توجه به اتهام تفهيم شده در دادگاه كه به عنوان توهين به مقدسات بوده است و خارج از شمول جرايم مطبوعاتي و سياسي مي‌باشد. لذا درخواست متهم و وكيل ايشان جهت برگزاري دادگاه با حضور هيات منصفه مطابق با موازين قانوني تشخيص داده نشد از طرف ديگر تبيين و توضيح اين نكته لازم و ضروري مي‌باشد كه در طول جلسات دادرسي هرچند متهم با اراده باطلي از كلمه حق، اظهار داشته است كه فقط قرآن و معصومين مقدس مي‌باشند، لكن رجوع به كتب فقيهه و آشنايي اجمالي با تاريخ تشيع و بررسي عرف و باورهاي مردم نشان مي‌دهد كه مقدسات ديگري از جمله جايگاه مرجعيت و فقاهت و حوزه‌هاي علميه وجود دارد كه به عنوان اصلي‌ترين نگهبان اساس اسلام و قرآن و مانع هرگونه تغيير و تحريف در اصول اسلامي به عنوان بديهي‌ترين اعتقاد عامه‌ مردم بوده است و قداست مورد نظر بدين معناست كه از امور از نظر مردم به اعتبار پيوند ناگسستني بين آنها و مقدسات به معني اخص (خدا، قرآن، معصومين عليهم السلام) از جايگاه بسيار ممتاز و والايي برخوردار مي‌باشند. لذا بدين لحاظ جرم اهانت به مقدسات به تعبيري از جمله جرايم عليه شخصيت معنوي و حيثيت افراد جامعه اسلامي نيز محسوب مي‌شود؛ زيرا اعتقادات مذهبي به‌ويژه در جوامعي كه علايق ديني در آنها به صورت شديدي وجود دارد با شخصيت افراد جامعه عجين است و هرگونه تعدي به اعتقادات و باورهاي ديني موجب جريحه‌دار شدن افكار و احساسات عمومي مي‌گردد. دادگاه با عنايت به محتويات پرونده و تحقيقات و بررسي‌هاي به عمل آمده و با توجه به متن مورد تاييد ارايه شده از طرف متهم و وكيل ايشان و با توجه به جميع جهات فوق‌الذكر و با در نظر گرفتن الفاظي كه متهم به صراحت بر زبان جاري ساخته است و اعمال و حركاتي كه از ناحيه‌ي ايشان صادر و با لحاظ عرفيات جامعه و با در نظر گرفتن شرايط زماني و موقعيت اشخاص و نهادهاي مذكور موجب تخفيف و تحقير و استهزاء دين مبين اسلام، ائمه معصومين (ع)، مراجع معظم تقليد، علماي سلف، حوزه‌هاي علميه و ساير احكام و آموزه‌هاي ديني شده است و مقايسه‌ افراد مورد تكريم و احترام مردم با عناصري فاسد و معلوم‌الحال جايگاه، مقام و منزلت آنها را تنزل داده است. لذا اتهام آقاي سيد هاشم آقاجري را داير بر توهين به مقدسات اسلامي ثابت و مسلم دانسته و مستنداً به مواد 19 و ‌35 و 513 قانون مجازات اسلامي و قانون استفساريه نسبت به كلمه‌ي اهانت، توهين يا هتك حرمت مصوب ‌4/10/1379 مجلس شوراي اسلامي به تحمل ‌5 سال حبس تعزيري با احتساب ايام بازداشت قبلي و از باب تتميم مجازات به ‌5 سال محروميت از حقوق اجتماعي كه اجراي آن پس از پايان حبس قطعي مي‌باشد محكوم و اعلام مي‌نمايد. لكن با عنايت به ملاحظه‌ وضعيت جسماني و خانوادگي متهم و سوابق زندگي وي و تلاش و كوشش بعدي وي در جلسات دادگاه جهت تخفيف آثار جرم و اصلاح مطالب گذشته و بيان اعتذار از طرف وي و وكيل ايشان، مدت دو سال از حبس وي را به مدت پنج سال به حالت تعليق درمي‌آورد و مقرر مي‌دارد با توجه به سوابق اقدامات متهم و تنش‌هاي ايجاد شده در جامعه و اخلال در نظم عمومي كشور پس از انتشار صحبت‌هاي وي در اماكن مختلف، در مدت ايام تعليق حق هيچ‌گونه سخنراني، مصاحبه، درج مقاله و اموري از اين قبيل را ندارد. بديهي است كه در صورت تخلف از مقررات قانوني در باب تعليق، حكم تعليق لغو و مجازات تعليق به اجرا گذاشته خواهد شد. درخصوص اتهام نشر اكاذيب به قصد تشويش اذهان عمومي با عنايت به دفاعيات متهم درخصوص عدم انعكاس صحيح مطالب در مطبوعات و با توجه به گذشت زمان نسبتاً طولاني و تعطيلي برخي از نشريات مورد استناد مدعي‌العموم و عدم امكان انجام تحقيقات مورد نظر، دادگاه به لحاظ عدم اقناع وجداني جهت انتساب بزه حكم برائت مشاراليه را صادر و اعلام مي‌نمايد. درخصوص اتهام تبليغ عليه نظام جمهوري اسلامي ايران با عنايت به مجازات قانوني جرم و انقضاء مواعد مذكور در ماده ‌173 قانون آيين دادرسي كيفري، و با توجه به اين‌كه از تاريخ اولين اقدام تعقيبي تا انقضاي مواعد مذكور پرونده امر منتهي به صدور حكم نشده است، لذا دادگاه پرونده امر را در اين خصوص مشمول قاعده‌ مرور زمان در امور كيفري دانسته و به استناد بند ‌6 ماده ‌2 قانون مارالذكر قرار موقوفي تعقيب صادر و اعلام مي‌نمايد. درخصوص اتهام ديگر وي داير بر اخلال در نظم عمومي به لحاظ اين‌كه تشنجات و تحركات صورت گرفته در جامعه از ناحيه‌ي افراد ديگر بوده و پس از پخش صحبت‌هاي ايشان صورت گرفته و در واقع تبعات اقدام ايشان بوده است و ارتباط مستقيمي با خود متهم ندارد به لحاظ عدم احراز وقوع بزه از ناحيه‌ وي حكم برائت در اين خصوص نيز صادر و اعلام مي‌گردد. درخصوص اتهام ارتداد و سب‌النبي با عنايت به اين‌كه متهم انكار ضروريات ديني را منكر شده است و اظهار داشته است كه به هيچ عنوان قصد سب به معني رايج در فقه اسلامي و قانون را نداشته و خلاف اين امر نيز براي دادگاه مسلم و ثابت نگرديده است، با در نظر گرفتن قاعده فقهي تدرا الحدود بالشبهات در اين زمينه حكم تبرئه متهم را صادر و اعلام مي‌نمايد. راي صادره حضوري (مطابق ماده ‌233 قانون آيين دادرسي كيفري به لحاظ اظهارنظر درخصوص اتهامي كه مجازات قانوني آن اعدام مي‌باشد) و ظرف مدت بيست روز از تاريخ ابلاغ قابل اعتراض در ديوان عالي كشور مي‌باشد.» در پايان اين راي نام، امضا و مهر قاضي محمد اسلامي، رييس شعبه‌ 1083 دادگاه عمومي تهران منتشر شده است. انتهاي پيام/
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول