اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  مازندران

روایت پدر شهیدی که سر فرزندش را تقدیم امام حسین(ع) کرد

شهید رمضان پلنگی در جنگ تحمیلی زمانی که به سمت کارخانه نمک درحرکت بود بر اثر شلیک گلوله سر از تنش جدا می‌شود و پیکر بی‌سرش به خانواده‌اش تحویل داده می‌شود؛ حاج عباسعلی پلنگی پدر شهیدان پلنگی پس از دریافت پیکر فرزندش، سر فرزندش را به آقا اباعبدالله الحسین(ع) تقدیم کرد.

روایت پدر شهیدی که سر فرزندش را تقدیم امام حسین(ع) کرد

خبرگزاری فارس استان مازندران ـ معصومه مریخ| عین‌الله تبریزی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس و از همرزمان شهید پلنگی در گفت‌وگو با فارس با تسلیت درگذشت پدر شهیدان پلنگی به بیان خاطرات شهیدان پلنگی  پرداخت و می‌گوید: شهید جمال‌الدین پلنگی که با هم در گردان مسلم‌بن‌عقیل بودیم، ایشان از همرزمان شهید ذبیح‌الله عالی و یکی از فرماندهان گردان مسلم بودند. قبل از عملیات بدر که ایشان برای شناسایی رفته بودند، حین برگشت از شناسایی در خرمشهر به شهادت رسیدند.

وی ادامه داد: خصیصه بارز شهید جمال‌الدین پلنگی اخلاص، تهجد و نماز شب وی بود. وی بسیار عاشق شهادت بودند به طوری که بعد از شهادت شهید عالی در عملیات والفجر ۶ عنوان می‌کردند که دیگر نمی‌خواهد در این دنیا بماند و برای شهادت و پیوستن به سایر شهدا به ویژه شهید عالی لحظه شماری می‌کند.

تبریزی در ادامه به شهادت رمضانعلی پلنگی در عملیات فاو اشاره کرد و گفت: وی به همراه شهید محمدرضا فعلی در یک گردان بودند و موقعی که به سمت کارخانه نمک برای درگیری مستقیم با دشمن بعثی در حرکت بودند، گلوله‌ای به سمت‌ وی شلیک می‌شود و هر دو با هم به شهادت می‌رسند.

 وی افزود: شهید فعلی دست و پایش قطع و رمضان پلنگی سر از تنش جدا می‌شود و پیکر بی‌سرش به خانواده‌اش می‌رسد.

 *سر پسرم تقدیم آقا اباعبدالله الحسین(ع)

 همرزم شهید ادامه داد: دو سال قبل که برای یادواره شهید، برای انجام مصاحبه نزد پدر شهید رفتم؛ از وی پرسیدم: یادتان می‌آید پیکر بی‌سر پسرتان برگشت. وی جواب داد: من سر پسرم را پس گرفتم. گفتم: چگونه؟  ایشان در جوابش به من فهماند که در عالم معنا سر پسرم را به من برگرداندند.

اسماعیل پلنگی فرزند مرحوم حاج عباسعلی پلنگی درباره پدر بزرگوارشان می‌گوید: پدر بزرگوارم از بدو تولد زندگی محقرانه و ضعیفی داشتند و در زمان قدیم با حمل بار توسط گاری امرار معاش می‌کردند.

بدون اغراق وی یک فرد به تمام معنای ولایتی بودند و این ولایتی بودن را به تمام فرزندان سرایت و ما فرزندان نیز در زندگی سرلوحه خودمان قرار دادیم.

 پدر ۵ فرزند ذکور داشتند که دو تن از آنها به درجه رفیع شهادت نائل شدند. پدرم همیشه دوست داشت ما پنج برادر به جبهه برویم و مدام به مادر می‌گفت: اسلام در خطر است، پسرهایم باید به جبهه بروند و از اسلام دفاع کنند. حتی زمانی پیش می‌آمد که سه تا از برادرهایم همزمان در جبهه حضور داشتند البته خود پدر نیز بعد از شهادت فرزندان، به جبهه رفتند.

اسماعیل پلنگی از اعتقاد و مذهبی که از کودکی در پدر ریشه دوانده بود صحبت می‌کند و می‌گوید: یادم می‌آید از همان کودکی که به مناسبت ایام محرم تعزیه خوانی رواج داشت، پدرم هر ساله مشک آب بر دوشش می‌گذاشت و به عزاداران امام حسین (ع) آب می‌داد.

*داستان زخمی شدن صورت پدر بزرگوار شهیدان پلنگی

۶۳ سال پیش که تمام منطقه به صورت جنگل بود، پدرم به همراه برادر خود با گاوآهن مشغول شخم زدن زمین بودند و همراهشان یک سگ نیز بود. ناگهان سگ و گاو که بوی حیوان دیگر را گرفته بودند مدام بی‌تابی می‌کردند.

در همین حال پلنگ از مخفیگاه خود بیرون آمد و به سمت آنها حمله‌ور شد. سگ و گاو فرار کردند. پدرم که اصلاً نمی‌دانست این حیوان پلنگ است با چوبی که همراهش بود به پلنگ حمله ور شد و پلنگ چشم پدرم را درآورد. عمویم‌ نیز کمی دورتر رفته و در حال گریه کردن بود.

 دو شکارچی که آنها نیز برادر بودند و از آنجا عبور می‌کردند متوجه موضوع شدند و به جلو رفتند، پدرم را دیدند که خونریزی کرده و به زمین افتاده یکی از آنها می‌خواست به پلنگ تیراندازی کند که پلنگ تفنگ او را گرفت و او را بدتر از پدرم زخمی کرد.

اطراف کم کم شلوغ شد و موضوع به گوش ارباب رسید ارباب نیز تمام شکارچیان منطقه را فراخواند تا پلنگ را بگیرند، بعد از به دام انداختن پلنگ، طبق رسوم آن را با اسب چرخاندند و بعد کشتند.

پدرم و آن مرد را که مجروح شده بود سوار اسب کردند و به بیمارستان بابل رسانده و بعد از ۶ ماه تا یک سال تحت درمان بودن از بیمارستان مرخص کردند.

*داستان فامیل پلنگی

اسماعیل پلنگی به بیان خاطره‌ای درباره فامیلی خودشان که به نظرم کمی عجیب بود، می‌پردازد و می‌گوید: پدربزرگم از پدربزرگش شنید که می‌گفت؛ چند نفر در جنگل مشغول جمع‌آوری هیزم بودند که بعد از طی مسیری برگشتند، پدربزرگم به آنها گفت چرا برگشتید؟ آنها گفتند؛ سر راه چیزی دیدیم که نمی‌توانستیم جلوتر برویم. پدربزرگم رفت و دید پلنگی در مسیر مالرو (محل رفت و آمد) خوابیده، نزدیک رفت و گفت "آقا پهلوان آقا پهلوان" و همان جا به اصطلاح با پلنگ کشتی گرفت و خودش را پایین انداخت و سر پلنگ را دست کشید و باعث شد پلنگ به کناری رود و مسیر رفت و آمد آزاد شود، از آن زمان او را پلنگی صدا می‌زدند.

به گزارش فارس،حاج عباسعلی پلنگی پدر شهیدان والامقام رمضان و جمال‌الدین پلنگی دوم دی‌ماه در سن ۸۸ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.

پیکر پاک الگوی صبر و استقامت حاج عباسعلی پلنگی پدر بزرگوار شهیدان والامقام جمال الدین و رمضان پلنگی با حضور خانواده‌های معزز شهدا و ایثارگران، مسوولان و مردم ولایی در کوهی‌خیل جویبار تشییع و در جوار فرزندان شهیدش به خاک سپرده شد.

شهید والامقام رمضان پلنگی متولد ۴ آبان ماه  ۱۳۴۶ و در ۲۲ اسفند ماه سال ۱۳۶۴ در فاو در اثر ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شهید جمال الدین پلنگی متولد ۱۳۴۴ در تاریخ ۹ اسفند ماه ۱۳۶۳ در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل شد.

پایان پیام/م/ض

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول