فارسپلاس؛ دیگر رسانهها - ثابتی در سالهای پس از فرار از کشور به خاطر سابقهای که از خود بر جای گذاشته بود، زندگی مخفیانهای را انتخاب کرد. در سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب ایران، بسیاری از چهرههای سیاسی و امنیتی رژیم شاه در تقلا و عرصه براندازی نظام انقلابی نوپا حاضر بودند اما پرویز ثابتی جزء معدود افرادی بود که تقریبا هیچگاه مثل بقیه ظاهر نشد. در طول چهل و چند سال گذشته، تنها چند عکس و صوت محدود از او منتشر شده بود.
مصاحبه او با «صدای آمریکا» در بهمن سال ۹۰ یعنی ۳۳ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سپس انتشار کتاب خاطراتش که در واقع مشروح گفتوگویش با یک پژوهشگر ایرانی بود در ۱۳۹۱ و در آمریکا از جمله معدود فعالیتهای او بودند.
انتشار تصویر ثابتی در کنار خانوادهاش در تجمع حامیان پهلوی در بهمن ۱۴۰۱، علنیترین خودنمایی او طی سالهای بعد از فرارش از ایران بود که جنجال و بحثهای زیادی ایجاد کرد. نه تنها حامیان جمهوری اسلامی، بلکه طیفهایی از معارضان خارجنشین هم از انتشار این تصویر خشمگین شدند از این منظر که پرویز ثابتی به عنوان رئیس امنیت داخلی و سرشکنجهگر ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در پنج سال پایانی رژیم شاه، نقش مهمی درسرکوب و شکنجه منتقدان رژیم داشته و باید به جرایم او از سوی نهادهای حقوقی و قضایی بینالمللی رسیدگی شود.
حالا اما مدیر ارشد امنیت داخلی که امضاهایش پای پرونده مبارزان انقلابی، جان بسیاری را گرفته و شکنجههای هولناکی را بر آنها تحمیل کرده، با حضور در «من و تو» از فرصت باقیمانده تا تعطیلی این شبکه برای بازنمایی کارنامه یا به عبارت دیگر تطهیر خود سود میجوید.
پله پله به سمت راس دستگاه سرکوب و شکنجه
پرویز ثابتی فرزند حسین در سال ۱۳۱۵ در سنگسر در استان سمنان به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی را از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۸ در سنگسر و دوران دبیرستان را از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۴ در تهران گذراند. او از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تحصیل کرد و مدرک کارشناسی قضایی گرفت. در بهمن ۱۳۳۷ پس از مدت کوتاهی معلمی با معرفی ضرابی (مدیر کل نهم ساواک) به عنوان تحلیلگر سیاسی به استخدام ساواک درآمد. از ۱۴ دی ۱۳۴۰ (پس از ارائه مدرک معافیت دائم) با رتبه ۲ به وضعیت رسمی تبدیل شد.
او در اداره یکم اداره کل امنیت داخلی ریاست «بخش کمونیستی» را بر عهده گرفت و تا سوم مرداد ۱۳۴۵ در همین پست باقی ماند. پس از این تا پایان سال ۱۳۴۸ ریاست اداره یکم امنیت داخلی را بر عهده گرفت که کارکردش کشف، مراقبت و تعقیب فعالیتهای براندازی بود. مهمترین بخشهای زیرمجموعه او، احزاب و گروههای کمونیست و احزاب و گروههای افراطی سیاسی در کنار اعراب و بلوچها و کردها بود. دو بخش ابتدایی، عملا جدیترین منتقدان و مخالفان حکومت، یعنی چریکهای فدایی خلق و روحانیون مذهبی را شامل میشد. او در این سالها برای ماموریت و شرکت در دورههای آموزشی مختلف، به کشورهایی مثل ترکیه، امریکا و انگلستان نیز سفر کرد.
ثابتی از واپسین روزهای ۱۳۴۸ تا ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ یکی از دو معاون اداره کل سوم (امنیت داخلی) بود. او به ظاهر اگرچه هیچوقت شکنجهگر نبود، اما امضایش پای پروندهی اغلب مبارزان پیش از انقلاب به چشم میخورد؛ چه زمانی که مسئول بخش مبارزه با کمونیستها بود، چه زمانی که معاون و مدیرکل امنیت داخلی ساواک بود.
ثابتی با چنین اقداماتی، پلهپله به مناصب بالاتر در ساواک رسید و در سال ۱۳۵۲ از سوی ارتشبد «نعمت الله نصیری» رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم سازمان اطلاعات و امنیت یا به عبارتی رئیس امنیت داخلی کشور منصوب شد. این سمت، مهمترین پست او بود که باعث شهرتش شد.
او در آخرین روزهای زوال رژیم پهلوی، طرفدار سیاست سرکوب تظاهرات بود و همواره تاکید داشت که دولت باید با قاطعیت تمام تظاهرات را سرکوب کند. به همین دلیل، پیشنهاد داده بود عنان کار را دستکم برای مدتی کوتاه به ساواک و او بسپارند تا با سرکوب قیام مردم و کشتار آنها بتواند رژیم پهلوی را سرپا نگه دارد و آرامش را به شهرها بازگرداند. اما سرانجام او نیز نتوانست در برابر اراده مردم بایستد و برای گریختن از مجازات اعمال خود، فرار را بر قرار ترجیح داد و ده روز قبل از انقلاب اسلامی به ژنو گریخت و از آنجا به اسرائیل رفت.
ثابتی؛ متهم فروپاشی سلطنت
ثابتی در سالهای پایانی عمر رژیم از سران ارشد ضدمردمیترین نهاد رژیم بود؛ مرکزی ورای قوانین که در طول ده پانزده سال توانست سایهاش را روی سر همه مقامات و متنفذان و مدیران و استادان و دانشجویان و دیگر اقشار جامعه گسترده سازد؛ به ویژه اگر صدای منتقد و آگاهی از گلوی کسی بیرون می آمد، به سرعت از سوی ثابتی و کمیته مشترک ضدخرابکاری، پرونده قطوری برای وی تشکیل و راهی زندان و بازجویی و شکنجهگاه میشد.
همچنان که اشاره شد، در تمام این سالها امضای ثابتی، پای پرونده اغلب منتقدان، مخالفان و مبارزان رژیم شاه بود؛ از چریکهای فدایی خلق و تودهایها گرفته که او در خاطراتش آن را «کمونیسم- تروریسم» مینامد تا مجاهدینخلق و روحانیان مبارز سراسر کشور و مردم عادی و حتی ضربه زدن به «تیمور بختیار» اولین رئیس ساواک که در عراق مستقر و ضد رژیم شاه فعال بود.
سنت کریه و تجسس بیمعنا و غیرقانونی ثابتی و افرادش به تدریج موجب زوال و تزلزل در ارکان سیستم شد و با توفان انقلاب طومارش در هم پیچید. این دستگاه و برنامه، ظاهرا برای حفاظت از سلطنت مستبد عمل میکرد، اما در عمل موجب رویگردانی و نفرت عموم شد و موریانهوار پایههای تخت استبداد قهار از بین برد. سلطنت متکی بر زندان و شکنجه و کشتن و ساکت کردن مخالفان، با اعمال ثابتی و افرادی چون او رسوا و منزوی شد تا آنکه دیگر توان اداره کشور از دستش خارج شد.
مبارزان، که در ادبیات آن روزهای ساواک و ثابتی، تروریست و خرابکار بودند؛ همه مردم را در بر میگرفتند. از تودهایها و چریکهای فدایی خلق و مصدقیها و جبهه ملی گرفته تا نهضت آزادی و مجاهدین خلق و مبارزین مسلمان و روحانیت پیرو امام خمینی (ره) که به تدریج در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه نقش مهمی در جذب دانشجویان و طلاب داشتند و با محبوبیت بیشتر، عموم مردم را از کارگر و بازاری شهرستانها گرفته تا دانشجویان ایرانی خارج از کشور جذب و جلب کرده بودند. همین جریان رهبری مخالفان را برعهده گرفت و به انقلاب فراگیر تا سقوط سلطنت انجامید.
در این بین کمیته مشترک ضدخرابکاری، مخوفترین جایی بود که تشکیلات پرویز ثابتی میتوانست کسی را روانه آنجا کند؛ سیاهچالی که شکنجهگرانش پس از انقلاب، رازهای ناگفتهای از آن را برملا کردند. از جمله نام برخی مبارزان که آن زمان گفته میشد در درگیری کشته شدهاند، اما در واقع زیر شکنجه جان باخته بودند.
در تمام این سالها یک نفر بود که وجودش و نامش همپای شبح ساواک رشد کرده بود: پرویز ثابتی. به همین خاطر بود که پس از انقلاب جزو معدود کسانی بود که تا سالهای سال، به گونهای مخفی شد که نه ردّی از او برجای بماند و نه به راحتی بتوان به او دسترسی پیدا کرد[۳].
آنچه ثابتی از ایران برد
ثابتی علاوه بر کارنامه سرکوب و شکنجهای که از خود برجای گذاشت، هنگام خروج از ایران و حتی پیش از آن اموال زیادی را به صورت غیرقانونی و به نفع خود از کشور خارج کرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۴۷ که ثابتی پرسشنامه استخدامی را در اداره کل سوم ساواک پر کرد، مستاجر خانهای در خیابان تختجمشید و صاحبخانه هم برادرش حمید بود. از سال ۱۳۲۸ که از سنگسر سمنان به تهران آمده بود، در خانه اقوام در محله دامپزشکی، نارمک و تهرانپارس ساکن بود. حقوق او در سال ۱۳۴۰ هشتصد ریال و در سال ۱۳۴۱ قبل از ارتقا به رتبه ۳، ۱۶۰۰ ریال و تا تیرماه ۱۳۴۲ حدود ۱۸۰۰ ریال محاسبه شد و پس از آن ۸۰۰ ریال حقوق سنواتی برای او منظور شد.
با این پیشینه و حقوق و مزایای دریافتی، اسم پرویز ثابتی در یک فقره سوءاستفاده مالی (دریافت زمین از اوقاف و فروش به مبلغ یک میلیون ریال) به میان آمد و حتی در پرونده پرسنلی او نیز درج شده است. در نامه فردی به نام محمد حسینی به تیمسار حسین فردوست، رئیس دفتر مخصوص محمدرضاشاه آمده است: «چندی قبل رونوشت اعلام جرمی که برعلیه نصیرالدین عصار رئیس سازمان اوقاف سفارشی دو قبضه به شماره ۷۳۳۲۷ به دادستان دیوان کیفر داده بودم خدمت جنابعالی تقدیم گردید و همانطور که انتظار میرفت طبق دستور ماموری به نام آقای حسینی جهت رسیدگی اعزام شد. مامور مذکور به پیروی از اصل کلی تحت تاثر تطمیع پول و زمین و سایر وعدههای عصار قرار نگرفت ولی از طرف آقای پرویز ثابتی مدیرکل سازمان امنیت که نامش در اعلام جرم مذکور آورده شده بود و زمینی از اوقاف دریافت نموده و به مبلغ یک میلیون ریال فروخته بود تحت فشار قرار گرفت تا جایی که اجازه اتمام رسیدگی به کارهایش را به او ندادند و در وسط کار بدون اخذ نتیجه مطلوب احضارش کردند…»
برکشیدن ثابتی در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) خانواده او را نیز از مواهب اقتصادی بینصیب نگذاشت! از جمله برادرش هوشنگ ثابتی در ۳۰ بهمن ۱۳۵۴ مدیرعامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد. البته تنها مزایای مالی در میان نبود؛ راننده همسر پرویز ثابتی که استوار ارتش بود در جریان یک بگومگو در فروشگاهی در خیابان جردن در حضور همسر او جوانی را کشت که قتل غیرعمد تشخیص داده شد و در دادگاه بدوی به ۱۰ سال زندان محکوم شد و در مرحله تجدیدنظر به ۶ سال کاهش پیدا کرد و همچنان در زندان بود که ثابتی ایران را ترک کرد.
ثابتی ۹ آبان ۱۳۵۷ از ایران خارج شد و چنانکه در کتاب خاطراتش «در دامگه حادثه» گفته اول به پاریس رفت و بعد به هاوایی! او البته فرار کرد: «مرا هم ممکن بود برای راضی کردن مخالفین زندانی کنند که اگر مانده بودم، قطعا میکردند.» اما او که سال ۱۳۴۷ در خانه برادرش ساکن بود، ده سال بعد که از ایران خارج شد، میلیونها تومان پول از ایران خارج کرد و چند باب خانه در بهترین مناطق تهران داشت.
طبق اعلامیه جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران در آستانه انقلاب، پرویز ثابتی جزو مقامات نظام پهلوی بود که طی ماههای شهریور و مهر ۱۳۵۷ ارز غیربازرگانی از طریق بانکهای مختلف به خارج فرستاد؛ ۱۳۵ میلیون تومان در آن سال که با تبدیل ارزش ریالی آن (با محاسبهگر بانک مرکزی) معادل ۶۳۰٫۸۷۸٫۶۴۹٫۶۳۵ تومان امروز میشود.
مدعی مبارزه با عوامل فساد رژیم پهلوی در دوران حضور در ساواک (طبق گفته خودش) با این میزان اموال خارجکرده و برجایمانده از ابتدای انقلاب تا امروز در ایالاتمتحده سکونت دارد؛ کارمندی که با اجارهنشینی و حقوق روزمزد کار خود را در ساواک شروع کرد و ۲۰ سال بعد با دو ملک گرانبها و دو قطعه زمین و ماشین و به پول امروز ۶۳۰ میلیارد و ۸۷۸ میلیون تومان ارز از ایران فرار کرد.
درحالی ثابتی تریبون شبکه سلطنتطلب من و تو را برای سبکتر کردن پرونده سنگین خود انتخاب کرده که بر اساس اسناد، پیش از این و در دوره ریاستش بر ساواک هم از اقداماتی مشابه برای پنهان کردن اقدامات ضدحقوق بشری خود از چشم سازمانهای ناظر بینالمللی استفاده میکرد.
اعمال فشار و سختگیری رژیم پهلوی علیه انقلابیون در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به چنان حدی رسید که نمایندگانی از «کمیته بین المللی صلیب سرخ» برای بازدید از وضعیت زندانیان سیاسی به ایران عزیمت کردند. صرف نظر از جنبه تبلیغاتی این اقدام و عدم تأثیری که بر سیاستهای سختگیرانهی رژیم داشت، بر اساس یک سند مشخص است که چگونه ثابتی خواسته است تا زندانیهای سیاسی ساری را به شهربانی که از نظر وضعیت نگهداری اندکی از شکنجهگاههای ساواک مناسبتر بوده است، منتقل کنند. این سند اظهارات مضحک سالهای اخیر پرویز ثابتی را که مدعی بود در دورهی پهلوی زندانیهای سیاسی شکنجه نمیشده و وضعیت مناسبی داشتهاند را کاملاً رد میکند.
اولینبار که نام ثابتی بر سر زبانها افتاد، در ماجرای مصاحبه صوتی با صدای آمریکا بهبهانه انتشار کتاب خاطراتش با نام «در دامگه حادثه» بود؛ کتابی که خشم بسیاری از زندانیان سیاسی دوران شاه و مبارزان و فعالان آن زمان را برانگیخت. تصور چاپ کتاب خاطرات ثابتی به این امید که وی حقایق ناگفته از تاریخ ساواک و رژیم پهلوی را گفته باشد خبری خوشحالکننده بود اما ثابتی در پیشگاه تاریخ صادق نبود و عمدۀ مطالب وی نهتنها کذب، بلکه بیشتر زاییده تخیلات و در راستای تطهیر ساواک و دستگاه پهلوی بود.
انتشار این کتاب موجب شد تا 198 نفر از زندانیان ساواک نیز در نامهای با استناد به «عهدنامه بینالمللی منع شکنجه و مجازاتهای اهانتآمیز و غیرانسانی» (مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر 1984)، خواستار پیگرد حقوقی ثابتی و اخراج وی از آمریکا شده بودند.
بار دوم، سال گذشته بود که در تجمع 22 بهمنماه ضدانقلاب در لسآنجلس بههمراه خانوادهاش شرکت کرد و تصویری از وی منتشر شد و این حضور تا یک ماه مورد بحث و نظر رسانهها قرار گرفت.
وی در دوران رژیم پهلوی تنها مقام امنیتی بود که مقابل دوربین قرار میگرفت و با مطبوعات و رادیو و تلویزیون به تشریح عملیاتهای ساواک میپرداخت اما بعد از انقلاب برخلاف دیگر مقامات رژیم پهلوی حتی از مصاحبه با پروژههای تاریخ شفاهی که زندگی وابستگان دربار را ضبط و ثبت میکرد هم دوری جست؛ چنانچه در پروژه «تاریخ شفاهی هاروارد» یا پروژه «تاریخ شفاهی ایران» اثری از مصاحبه با او نیست.
شرکت نکردن ثابتی در چنین مصاحبههایی را میتوان در دو علت دانست؛ یک اینکه وی از دید مبارزان سیاسی دوران پهلوی و حتی بخشی از اپوزیسیون خارج کشور، یک چهره ضد حقوق بشری بود؛ در نتیجه صلاح کار خود را در زندگی مخفیانه میدانست.
دوم اینکه در چنین پروژههایی بلاشک در برابر سوالات فنی مصاحبهکنندگان قرار میگرفت و فرار از پرسشهای مختلف سخت بود چراکه متهم ردیف اول بازمانده از جنایات رژیم پهلوی خواه ناخواه پرویز ثابتی است چنانچه کانال تلگرامی پروژه تاریخ شفاهی هاروارد بعد از انتشار تصویر او در سال گذشته، متن مصاحبه غلامحسین ساعدی(عضو کانون نویسندگان که با تاریخ شفاهی هاروارد همکاری داشت) را منتشر کرد که گفته بود: "شکنجهها خیلی زیاد بود. مثلاً از شلاق گرفته تا آویزان کردن از سقف و بعد شوک الکتریکی و تکهپاره کردن با میخ. اصلاً یارو میخ را برداشت و شکم مرا جر داد!"
اکنون ثابتی مجبور شده بعد از 4 دهه اختفای خودخواسته، بیرون بیاید و مانند دوران مسئولیت خویش که در برابر رادیو و تلویزیون شاهنشاهی مصاحبه میکرد، در برابر دوربین شبکهای که متعلق به سلطنتطلبان است و اداره آن را کیوان و مرجان عباسی، دو عنصر وابسته به حزب بهائیت برعهده دارند، قرار گرفت تا زندگی خود را ورق بزند اما همین مستند تشریفاتی حاوی نکاتی است که نشان میدهد بهترین راه و روش برای او، اختفا تا پایان عمر برای فرار از بدنامی بیشتر بود.
در این گزارش به تفصیل، به تحریفات صورت گرفته از سوی ثابتی و همچنین تناقضات گفتاری و سانسورهایی که از مقاطع زندگی خود و سلطنت پهلوی کرده میپردازیم؛ هرچند افرادی که اندکی به تاریخ آن زمان آشنایی داشته باشند، میدانند میزان حجم تحریفات صورت گرفته در این مستند بیش از این مقدار است و ما تنها به نمونههای برجسته آن اکتفا میکنیم.
مسلمان به وقت استخدام و بهائی بهوقت ترقی
پرویز ثابتی چه در زمان خدمت در دستگاه شاه و چه بعد از آن به بهائی بودن شهرت داشت؛ او در این مستند از بهائی بودن بخشی از اعضای خانواده میگوید و مدعی میشود که از همان دوران ترجیح داده است که بیدین و «آگنوستیک» باشد؛ با این وجود روند حضور وی در دستگاه نشان میدهد هم از اسلام بهره برده و هم بهائیت! چنانچه در فرم استخدامیاش در ساواک که سند آن موجود است، خود را مسلمان معرفی کرده اما بعد از ریاست تیمسار نصیری بر ساواک، از آنجا که وی همشهری ثابتی و بهائی بود، از همین پیوند با بهائیت سود جسته و پلههای ترقی را در ساواک طی میکند و مانند تیمسار ایادی، نصیری وبرخی دیگر از وابستگان دربار، به بهائی بودن مشهور بود.
به گفته «فلیکس آقایان» نماینده ارامنه در مجلس شورای ملی در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، ضمن تصریح بر بهائی و دستنشانده بودن ثابتی میگوید: «بیشتر کارها به دست بهائیها سپرده شد بهترتیبی که اکثر پستهای مهم را در کانون بهائیها تعیین میکردند و بعد میآوردند پیش شاه که شاه تصویب میکرد و ابلاغ میکردند.»
پرسشنامه استخدامی پرویز ثابتی در ساواک
فرار از کودتای 28 مرداد
ثابتی کودکی خود و رفتن به دانشگاه را بصورت جزئی بیان میکند اما به مهمترین مقطع تاریخی قبل از پیروزی انقلاب که میرسد، در حد یک جمله از آن رد میشود: "حوادث گذشت تا رسید به 28 مرداد!" وی تحلیلی از این رویداد ارائه نمیدهد و البته بدیهی است چراکه 70 سال است سلطنتطلبان در برابر کودتای 28 مرداد یا سکوت میکنند و یا دست به تحریف تاریخ میزنند!
نمونه آن، رضا پهلوی است که یکبار در نشست مطبوعاتی در مؤسسه هودسون آمریکا وقتی از او پرسیدند "آیا غیر از آمریکاییها، شما یا خانوادهتان هیچگاه بهخاطر کودتای 28 مرداد عذرخواهی میکنید؟" جواب داد: "من قضاوت در مورد این را که چه بود، به تاریخدانان میسپارم ولی معمولاً کودتا از پایین به بالاست نه از بالا به پایین!" و بعد در توجیه برکناری مصدق گفت: "اگر تغییر هر نخستوزیر کودتاست، پس هر بار که (زمان شاه) نخستوزیر عوض شده است، کودتا بوده پس ما یک سال در میان کودتا داشتهایم!"
رضا پهلوی که دانشآموخته علوم سیاسی است، نمیدانست کودتا بهخلاف انقلاب، توسط نظامیان و از بالا به پایین انجام میپذیرد و یا برکناری محمد مصدق نه با استعفا یا با اراده شاه بلکه با قوه قاهره نظامیان و حمایت دولتهای آمریکا و انگلستان رخ داد.
شاهِ تحت الحمایه بعد از 28 مرداد
شاه بعد از 28 مرداد سال 32 در انقیاد کامل آمریکاییها بود؛ این نکتهای است که بارها از زبان سران رژیم پهلوی در مصاحبههای بعد از انقلاب و یا اسناد بیرون آمده از لانه جاسوسی فاش شده است.
در همین مستند -که اگرچه برای تطهیر بخشی از تاریخ رژیم پهلوی است- اما در لایههای پنهان آن به این مسئله میشود پی برد؛ ثابتی تأسیس ساواک را پیشنهاد سازمان «سنتو» معرفی میکند؛ سنتو یکی از اتحادهای اقماری آمریکا مانند ناتو و سنتو در زمان جنگ سرد در برای اتحادیههای کشورهای اقماری شوروی مثل پیمان ورشو بود. آمریکاییها حتی پیشنهاد داده بودند تا رئیس ساواک یک غیرنظامی باشد و برای این کار ناصر ذوالفقاری وزیر وقت مشاور در دولت اقبال را معین میکنند اما در نهایت به گزینه سرتیپ تیمور بختیار میرسند؛ درباره چارتبندی ساواک هم به گفته ثابتی آمریکاییها نظر داده بودند و حتی زمانی که شاه میخواست نامهای را به جان.اف.کندی ارسال کند، بهجای مسیر دیپلماتیک، از طریق تیمور بختیار رئیس وقت ساواک این کار را انجام میدهد چراکه به گفته ثابتی رئیس ساواک با CIA در ارتباط بود.
ثابتی به شاه گزارش میدهد که مصاحبه مطبوعاتی بهرام مولایی عضو حزب توده چون صحبتهای ضدآمریکایی دارد، از تلویزیون پخش نشود چراکه آمریکاییها را ناراحت میکند.
سکوت درباره «بحرین»
ثابتی در این مستند مدعی است که به پیشنهاد تیمور بختیار رئیس وقت ساواک، بحرین را استان چهاردهم ایران اعلام کردند در حالیکه 150 سال بود بحرین جدا شده بود!
بحرین در دوره قاجاریه و پهلوی اگرچه زیرنظر آل خلیفه اداره میشد اما تحت حاکمیت ایران بود و اگر اراده قوی در دوره محمدرضا پهلوی وجود میداشت میتوانست مانع از جدایی این بخش از خاک ایران شود اما ثابتی مانند ماجرای 28 مرداد درباره بحرین، به گفتن همین یک جمله اکتفا میکند و از زیر پاگذاشته شدن تمامیت ارضی ایران در زمان شاه سخنی به زبان نمیآورد!
تخطئه فردوست
در قسمت اول، یکی از شخصیتهایی که مورد تعریض ثابتی قرار میگیرد ارتشبد فردوست است. حسین فردوست از دوستان محمدرضا پهلوی و همکلاسی او بود که در جریان زندگی شخصی محمدرضا و خاندان پهلوی قرار داشت؛ وی چندسال بعد از پیروزی انقلاب دستگیر شد و خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد. فاشگویی فردوست از فساد دربار پهلوی موجب شد تا وی مغضوب سلطنتطلبان قرار بگیرد و در این مستند هم ثابتی تلاش میکند تا شخصیت قائم مقام وقت ساواک را تخطئه کند.
"صحبت خستهکنندهای داشت"، "ایراد گرفتنهای بیخود به گزارشها"، "در مسائل امنیتی دخالت نمیکرد"، "خود را مانند شاه میدانست"، "آدم بینظمی بود"، "خسیس بود"، و در نهایت یک کلمه "بسیار غیر عادی"، توصیفات ثابتی از اوست.
در قسمت چهارم هم فردوست را شخصیتی میدانست که صددرصد وفادار نبود و از اینکه شاه وی را دبیرکل حزب رستاخیز نگذاشته ناراحت بود.
ارتشبد حسین فردوست قائم مقام ساواک
ماجرای فوت آیتالله بروجردی
در مسئله فوت آیتالله بروجردی، ثابتی تحریفی آشکار علیه تاریخ اقامه میکند و مدعی است شاه پیام تسلیت خود را به مراجع ثلاث (آیات مرعشی، گلپایگانی و شریعمداری) صادر کرد و نامی از امام خمینی در آن زمان نبود؛ اولاً شاه پیام تسلیت بمناسبت درگذشت آیتالله بروجردی را خطاب به آیتالله محسن حکیم از مراجع نجف اشرف نوشت و در رادیو پیام شاه خطاب به آقای حکیم قرائت شد تا به نحوی مرجعیت عامه شیعه را از ایران به عراق منتقل کند؛ ثانیاً بدیهی است که ثابتی نداند مراجع ثلاث عنوانی بود که برای آیات خوانساری، صدر و حجت بکار میرود که در دوره رحلت آیتالله حائری تا آمدن آیتالله بروجردی به قم، مدیریت حوزه را برعهده داشتند.
ثالثاً، روزنامه کیهان در گزارش 12 فروردین 1340 یعنی دو روز بعد از رحلت آقای بروجردی، از آیت الله خمینی به عنوان مرجع احتمالی یاد کرده بود و در لیست منتشر شده از سوی این روزنامه در صدر قرار داشت اما در گزارش روز 14 فروردین، تنها به ذکر مراجع مقیم نجف اکتفاء میکند و مرجعیت را از ایران خارج میسازد.
تهمت به آیتالله طالقانی و امام موسی صدر
نفر دوم ساواک در بخشی از مستند مدعی است که آیتالله طالقانی به حسن پاکروان رئیس وقت ساواک قول داده بود، که در اِزای آزادی در روزهای پرالتهاب محرم چهلودو، سخنرانی نخواهد کرد. این دروغ در حالی مطرح میشود که در پرونده مرحوم طالقانی در ساواک اثری از این دیدار و تعهد نیست، در حالی که این مسئله باید در گزارشهای ساواک ثبت میشد.
همچنین افرادی که اندکی با منش آیتالله طالقانی آشنایی داشته باشند میدانند که وی اهل سپردن تعهد برای محرومیت خود از تکالیف شرعی و انسانی نبود و اگر اهل چنین سازشهایی بود چند بار دیگر دستگیر و طویلالمدت زندانی نمیشد.
او در قسمت دوم مستند مدعی میشود که امام موسی صدر از سوی تیمور بختیار(اولین رئیس ساواک که بعداً به خارج کشور رفته و با حکومت شاه قصد مقابله داشت) به لبنان رفته بود و 10 میلیون تومان هم پول به وی داده بودند و در مدتی که تیمور بختیار در لبنان بازداشت شده بود، با وی در ارتباط بود و به نحوی تلاش میکند تا فرضیه عامل حکومت پهلوی بودن امام موسی صدر را تقویت کند.
ادعای اخیر ثابتی اولینبار است که از زبان یک نفر بیرون میآید اما بهتر است بدانید بهار سال 44 کنسولگری ایران در بیروت اعطای ویزا به امام موسی صدر و خانوادهاش با گذرنامه لبنانی را رد کرد و بعد از یک ماه نماینده ساواک در لبنان نوشت این شخص حسن نیتی با حکومت ایران ندارد؛ تابستان سال 44 هم ساواک با احساس خطر از امام موسی صدر، خواستار لغو تابعیت ایرانی او میشوند.
گزارش انتخابات آزاد؛ «دیکتاتور» و «دیکتاتور پسند»
ثابتی در بخشی از این مستند به مسئلهای اشاره میکند که در کارنامه کاری وی پررنگ است و آن هم تهیه گزارشی درباره شرایط سیاسی کشور برای شاه است؛ نقل مشهور درباره این گزارش چنین است که در سال 1962 کندی رئیسجمهور آمریکا مقامات ایرانی را به انتخابات آزاد سفارش کرد؛ شاه از تیمسار حسن پاکروان خواست از اوضاع مملکت تحلیل جامعی ارائه دهد تا او به جمعبندی برسد و پاکروان، این وظیفه را به ثابتی سپرد. ثابتی هم در گزارشش نوشت که مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند.
ثابتی در این مستند توضیح میدهد که در این گزارش نوشته بود که بعد از انحلال مجلس، مردم دلواپسی نسبت به وجود مجلس ندارند و حکومتی شبیه فرانسه قبل از ژنرال دوگل را نمیپسندند و حکومت شایسته برای ایران، مدل ژنرال فرانکو در اسپانیاست.
در این گزارش او نوشته بود که در صورت برگزاری انتخابات آزاد، جبهه ملی می تواند در تهران، تبریز، اهواز و کاشان برنده انتخابات شود و بیش از 60 کرسی را تصاحب کند و از انجا که جبهه ملیها سیاسی هستند، مجلس را در دست خواهند گرفت!
گزارش ثابتی نشان میدهد که وی جزو قشر دیکتاتورپسند بوده و نمودار زندگی قبل و بعد از انقلاب وی همین را تأیید میکند؛ اما نکته جالبتر، موضع شاه درباره این گزارش است که هرگز تحمل صدای مخالف را نداشته؛ او از مقایسه خود با فرانکو آشفته شده و به ساواک گفته است در گزارشها اول پیشرفتها را بنویسید و بعد نواقص را بیاورید! ثابتی که خود از این سلوک شاه خندهاش گرفته بود از منسوخ شدن این نوع گزارشها در آینده خبر داد.
یک قسمت از این مستند بطور کامل شرح چگونگی دستگیری تیمور بختیار است که عملیات آن را ثابتی برعهده داشت و با جزئیات آن را بازگو میکند اما از پاسخ درباره اتفاقات مهم دهه 40 و 50 همچون تبعید امام خمینی، کشتار مدرسه فیضیه و بیان جزئیات واقعه 15 خرداد طفره میرود.
ماجرای تیرباران بیژن جزنی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، سعید (مشعوف) کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی، مصطفی جوان خوشدل و سید کاظم ذوالانوار در تپههای اوین که ساواک مدعی بود در حال فرار تیر خوردهاند را مسکوت گذاشت و از همکاری امثال مسعود رجوی با ساواک سخنی به میان نمیآورد! ماجرای قتل احمد آرامش در پارک شهر تهران و دهها اتفاق این چنین که انتظار میرفت افشا شود و نشد.
شاید هر بیننده این مستند که تنها یکبار نام ساواک به گوشش خورده باشد، منتظر بود تا نظر ثابتی را درباره شکنجههای ساواک بداند؛ او اما به نحوی تلاش میکند اولاً شکنجه را تئوریزه کند و میگوید شکنجه در تاریخ ایران سابقهای طولانی داشته؛ ثانیاً مدعی است که شکنجه پیش از تشکیل ساواک در دولت مصدق هم رواج داشته و در فرمانداریهای نظامی مصدق شکنجه متداول بود و در نهایت میپذیرد که ساواک شاید شکنجه کرده باشد اما نه آنچنان که شکنجهشدگان میگویند.
اولاً فرمانداری نظامی نهادی بود که بعد از کودتای 28 مرداد تأسیس شد نه در زمان مصدق و اگرچه در فرمانداری نظامی هم شکنجههای سطحی رواج داشت اما سنگ بنای شکنجه را ساواک بنیان گذاشت.
ثانیاً مهدی خانبابا تهرانی از اعضای حزب توده در توضیح شکنجه در زمان مصدق و بعد از آن در مصاحبهای چنین میگوید: «آن دوره شکنجه اصلاً متداول نبود توی دستگاه اداری ایران؛ دورهای که من رفتم زندان چندروز بعد از 28 مرداد بود. دوره مصدق که هیچ خبری از شکنجه نبود. ... بعد از 28 مرداد هم در زندان باغشاه که در واقع یکی از بازداشتگاهها بود و سرلشگر [فرهاد] دادستان فرماندار نظامی اول بود آنجا هم شکنجهای نبود... کتک ممکن بود مثلاً سربازان میگرفتند و با قنداق تفنگ و اینها میزدند از توی تظاهرات و... .»
اما همین بخش چند دقیقهای او را دچار تناقض میکند، آنجا که میگوید مبارزان در خانههای تیمی به اعضایشان شکنجه میدادند که درصورت دستگیری، زیر شکنجه طاقت بیاورند و برای نمونه هوشنگ اعظمی از اعضای چریکهای فدایی خلق را مثال میزند که در خرمآباد اعضای گروه را شلاق میزدند یا در آب سرد فرو میبردند؛ همین نشان میدهد که حداقل این دو روش در ساواک آن زمان رواج داشته است.
شهادت آیتالله سعیدی، آیتالله غفاری، مراد نانکلی، احمد احمدی و تعدادی از مبارزان دیگر زیر شکنجههای ساواک سند زنده جنایات ثابتی و دستگاهی است که او در آن خدمت میکرد. برخلاف ادعای ثابتی که میگوید فقط با گروههای جنگ مسلحانه یا آنها که اقدامات تروریستی کرده بودند مقابله میشد، اینها افرادی بودند که جرمشان تنها سخنرانی و تبلیغ بود و عضو گروههای مسلح نبودند!
تصویر پیکر امیر مراد نانکلی زیر شکنجههای ساواک
مستندی که دادگاه شد
شاید جالب ترین بخش مستند که ناگهان فضای کلی آن را تغییر می دهد، زمانی است که ثابتی در حال سخن گفتن از دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان است؛ مشاهده آن چند دقیقه و قسمتهای بعد از آن تبدیل به دادگاهی میشود که گویا ثابتی در آن، اعدام آن دو نفر را توجیه میکند و رفته رفته جنایات ساواک از دوربین بیرون میزند؛ سوالات مصاحبهکننده در مستند شنیده میشود و او در دفاع از عملکرد گذشته خویش برآمده است.
او در برابر سوالات مختلفی قرار میگیرد و یک به یک را به نحو تمسخرآمیزی توجیه میکند و با پنجه کشیدن بر صورت تاریخ تلاش میکند خود را تبرئه کند و در نهایت عملکرد خود را قابل قبول میداند.
پدرخوانده «جبهه ضد ایرانی»
اگرچه امید میرفت ثابتی در این مستند لااقل گوشهای از حقائق را برای ثبت در تاریخ بازگو کند اما نشان میدهد وی در همین سالهای پایانی عمر هم تغییری نکرده و همان ثابتی سرسپرده است؛ برخی چهرههای اپوزیسیون در سالهای اخیر وقتی مشاهده کردند که جریانهای ضدانقلاب خارج کشور اساس و شالوده تمامیت ارضی ایران را هدف گرفتهاند، دست از مبارزه کشیده و با سکوت خود و یا حتی دفاع از جمهوری اسلامی تلاش کردند تا به نفع تجزیهطلبان و دشمنان ایران کاری نکنند. نمونه بارز این نوع روحیه را میتوان داریوش همایون و اردشیر زاهدی وزرای اطلاعات و امور خارجه دوره پهلوی جست.
با این وجود، ثابتی که جزو معدود بازماندگان آن دوره است و در این مستند چندبار مدعی مقابله با تلاشهای تجزیهطلبانه در ساواک است، سال گذشته با حضور در اجتماع جبهه ضد ایرانی نشان داد که نه تنها با اسلام و جمهوری اسلامی مخالف است بلکه حتی هویت ملی و سرزمینی نیز برای وی اهمیتی ندارد و سالها زندگی در انزوا و اختفای اختیاری تغییری در وی حاصل نکرده است.
ثابتی در همین سالهای زندگی مخفیانه دست از تلاش علیه ایران برنداشت. او در اورلاندو بهعنوان یک سهملیتی (ایرانی، اسرائیلی و آمریکایی) زندگی میکند و شرکتی اقتصادی بهنام Paris Enterprises دارد. از حامیان مالی کمپین انتخاباتی جرج بوش و کمیته ملی جمهوریخواهان بوده است و به گفته وین مدسن خبرنگار آمریکایی، پرویز ثابتی بعد از خروج از ایران بهعنوان افسر موساد فعالیت خود را در اسرائیل و بعد از آن در فلوریدا ادامه داد؛ رابطه وی با موساد براساس گفتههای داخل مستند به دوران ساواک برمیگردد و میگوید موساد آمار مبارزان خارج کشور همچون شهید چمران را به آنها میداده و حتی در مناطق مرزی ایران با موساد عملیات مشترک انجام میدادند.
میتوانیم او را پدرخوانده چهرههایی بدانیم که سال گذشته بیمحابا از آشوبهایی مورد حمایت تجزیهطلبان حمایت کردند و هماکنون در کنار اسرائیل ایستادهاند.
در واقع میتوان گفت شبکه ماهوارهای "من و تو" که با وجود پشتیبانیهای مالی سیاسی به پایان فعالیت خود نزدیک شده در آخرین روزهای فعالیتش در ادامه پروژه تطهیر کارنامه سیاه رژیم پهلوی و عوض کردن جای شهید و جلاد برنامهای پنج قسمتی درباره پرویز ثابتی، رئیس اداره سوم ساواک و رئیس ساواک تهران از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ پخش کرد که از آن میتوان به عنوان اخرین تیر ترکش این شبکه یاد کرد.
ثابتی در خاطراتش و برای تبرئه خودش نه تنها علیه روشنفکران و مخالفان رژیم پهلوی دست به آسمان و ریسمان زده بود بلکه علیه همکارانش هم دست به افشاگری زد. با وجود انتشار این خاطرات ثابتی اما هم چنان از اینکه در مجامع عمومی ظاهر شود هراسناک بود تا این که در بهمن سال گذشته برای نخستین بار پس از ۴۴ سال تصاویری از حضور او به همراه خانوادهاش در یک تجمع سیاسی ایرانیان خارج از کشور در لسآنجلس منتشر شد که سروصدای زیادی به پا کرد و اکنون با گذشت حدود یک سال از آن رونمایی ثابتی جلوی دوربین من و تو قرار گرفت و ۷ ساعت از خودش دفاع کرد و بار دیگر ادعاهایش علیه روشنفکران و مخالفان رژیم پهلوی را تکرار کرد. او در تطهیر خودش ابایی نداشت حتی علیه روسای خودش چون حسن پاکروان و حسین فردوست هم حرف بزند و بگوید اگر محمدرضا شاه به توصیههایش توجه بیشتری میکرد، حکومتش وضعیت دیگری پیدا میکرد.
مهمترین نکته در مورد ظهور پرویز ثابتی در جلوی دوربین این است که چه تغییراتی در فضای سیاسی و افکار عمومی باعث شده او دیگر نه تنها ترسی از افشای چهرهاش نداشته باشد بلکه بیاید و از عملکردش با افتخار دفاع کند. این تغییر رویه ثابتی یادآور حکایت مارگیر و اژدهای یخ زده است که مولوی در دفتر سوم مثنوی آن را بیان میکند و میسراید:
مارگیر اندر زمستان شدید / مار می جست اژدهایی مرده دید مارگیر آن اژدها را بر گرفت / سوی بغداد آمد از بهر شگفت کاژدهای مردهای آوردهام / در شکارش من جگرها خوردهام او همی مرده گمان بردش ولیک / زنده بود و او ندیدش پیکنیک او ز سرماها و برف افسرده بود / زنده بود و شکل مرده مینمود آفتاب گرم سیرش گرم کرد/ رفت از اعضای او اخلاط سرد مرده بود و زنده گشت او از شگفت / اژدها بر خویش جنبیدن گرفت بندها بگسست و بیرون شد ز زیر / اژدهایی زشت غران همچو شیر مارگیر از ترس بر جا خشک گشت / که چه آوردم من از کهسار و دشت نیست از درهاست او کی مرده است/ از غم و بیآنتی افسرده است.
حکایت پرویز ثابتی هم حکایت همین اژدهایی است که در خواب زمستانی بوده و تابش آفتاب زندهاش کرده، کسانی که این روزها برای ثابتی و دیگر اطرافیان او سوت و کف میزنند خیلی زود خواهند فهمیدند که این افراد همان اژدهای ساق هستند و فقط آفتابی باید تا بخشان باز شود و اما اگر یخ شان باز شد دیگر نمیتوان آنها را به راحتی مهار کرد. برای اینکه بدانیم، ثابتی کیست و چه سابقهای داشته، بد نیست نگاهی به کارنامه او داشته باشیم تا روشن شود چه اژدهایی در حال بیدار شدن است.
حتی ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک هم درباره ثابتی گفته است: " او شخصیت خشنی بود و اساساً من آمدم تا پرویز ثابتی را کنار بزنم و خشونت از بین برود تابتی میگوید: "زمانی که در سوم آبان ۱۳۵۷ نزد هویدا رفتم که بگویم مرا برداشتهاند و میخواهند. سفیر شوم، هویدا پنیک کرد و گفت که با برداشتن تو از ساواک معلوم است که شاه دیگر اراده ماندن ندارد. کار ما تمام است. امیدی بود که روزی شاه برگردد و مخالفین را سر جایشان بنشاند. ولی الان با برداشتن شما دیگر تمام است.
در نیمههای دهه ۴۰ برخی جوانان دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند به خارج کشور رفته و به جبنش فلسطینیها بپیوندند به همین دلیل عده بعد از دستگیری به گروه فلسطین مشهور شدند. این گروه در سال ۱۳۴۸ توسط عباسعلی شهریاری، مسئول کمیتۀ ایالتی حزب توده لو رفت و حدود ۵۰ تن از اعضای آن دستگیر شدند. ثابتی در گفتوگوی اخیر با من و تو رسماً عنوان می.کند که شهریاری نفوذی ساواک بوده است. از همان زمان تیمی از بازجویان و شکنجهگران تحت امر ثابتی که همه نام مستعار دکتر و مهندس داشتند؛ زندانیان را به وحشیانهترین شکل مورد ضرب و شتم قرار میدادند، از آنها اعترافات ساختگی میگرفتند و سرانجام اگر بخت یارشان بود و اعدام نمیشدند به حبسهای طویلالمدت محکوم میشدند. ثابتی در گفتوگویش اما مسئولیت هیچ شکنجهای را نمیپذیرد و میگوید در طول سالهای فعالیتش در ساواک تنها افراد معدودی از بازداشتشدگان را دیده و از جمله اسم رضا براهنی، بهزاد نبوی و کورش لاشایی را میآورد و میگوید دیدار آنها هم برای متقاعد کردنشان به همکاری و تلاش برای تخفیف مجازاتشان بوده اما به این اشاره نمیکند که شکنجهگران ساواک تحت فرمان او بودند.
همه میدانند کلیه زندانهای سیاسی رژیم پهلوی از جمله اوین، قصر، قزلقلعه و بازداشتگاه مخوف کمیته مشترک ضد خرابکاری زیر نظر اداره کل امنیت داخلی که در دورۀ اوج قدرت توسط ثابتی مدیریت میشد؛ قرار داشت پس مسئولیت قتلها و شکنجهها و توهین و تحقیرهایی که در این زندانها صورت میگرفت، همه به عهده ثابتی بود. او در این گفتوگو اعدام ۳۱۲ نفر از نفر از مخالفان را میپذیرد اما میگوید اینها به مجازات اعمال خرابکارانهشان رسیدهاند. در همین گفتوگو از ثابتی پرسیده میشود، او به انتقاد منتقدانی که میگویند ثابتی بیشتر درگیر سرکوب جریانهای چپ و چریکی بوده، چه پاسخی دارد و ثابتی میگوید اگر این طور بود همه روحانیون شاخص امروز به پرونده بازداشتشان توسط ساواک افتخار نمیکردند. او میگوید همه روحانیون شاخص از جمله آیتالله طالقانی و آیتالله هاشمی رفسنجانی را بازداشت کرده بود و این گفته او اذعان ناخواسته به نقشش در سرکوب مخالفان است.
ثابتی در خاطراتش برای توجیه خود میگوید: "از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک، کشور و شخص شاه این نکته را توجه دهم که تأمین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمانها و گروههای مخالف و برانداز امکانپذیر نیست. در یکی از گزارشهای اساسی نوشته بودم فقر، فساد و بی عدالتی موجب عدم رضایت و رویگردانی و توسل به اقدامهای ضدامنیتی میشود. سرکوب این اقدامات نیز آثار و عوارضی به جای گذارده و عکسالعملهای جدیدی را سبب میشود." این ادعا در حالی مطرح میشود که او سید حسین نصر، رضا قطبی، ناصر مقدم و ... را به خاطر این که در سال ۵۷ طرفدار فضایی باز و آزادی مخالفان بودند مورد سرزنش قرار میدهد و معتقد است اگر حداقل ۴ هزار نفر مخالفان دستگیر میشدند همه اعتراضها و مخالفتها پایان میگرفت.
او در گفتوگو با "من و تو" مدعی است که در طول خدمتش از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارشهایی مستند ارائه داده که به خاطر تهیه آنها بارها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفته و به خاطر شکایتهایی که اسدالله اعلم و امیر هوشنگ دولو از او نزد شاه کرده بودند از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی میشود.
یکی از نکات جالب گفتههای ثابتی در گفتوگوی اخیرش این است که میگوید در دورۀ دانشجویی سمپات مظفر بقایی بوده و بخش دیگری که از شکنجه میگوید ادعا میکند مقامات دولت دکتر مصدق از جمله دکتر غلامحسین صدیقی از شکنجه علیه مخالفان مصدق استفاده میکردند. پرویز ثابتی برای تبرئه خودش از اتهامات وارده نه تنها علیه مخالفان حکومت و روشنفکران بلکه علیه دیگر همکاران و روسایش تا جایی که توانسته افشاگری و بدگویی کرده همانطور که امثال پرویز راجی و اردشیر زاهدی و فریدون هویدا و ارتشبد قره باغی هم چنین کاری کردهاند. گویی ثابتی در آن زمان گوشهای نشسته و تماشاگر صحنه بوده و نه بازیگر پردههای مهمی از نمایش تاریخ سیاسی ایران در دهههای چهل و پنجاه.
همچنین پرویز ثابتی مقام امنیتی دوره پهلوی در مستند اخیر من و تو مدعی شده است که ساواک رساله آیت الله خمینی را در ۵ هزار نسخه تکثیر و خود پخش کرده بود!
این ادعا را با اسناد موجود ساواک راستی آزمایی میکنیم؛
در یک سند ساواک به تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۵۲ با موضوع "فروش رساله خمینی در مسجد امین السلطان" می خوانیم؛
از : ۲۰ ه ۱۲ به : ۳۱۲ شماره : ۲۸۲۹ /۲۰ ه ۱۲
"شخصی ساعت ۱۰ روز ۲۲ /۳ /۵۲ به مسجد امین السلطان واقع در خیابان فردوسی مراجعه و از خادم مسجد که مردی ترک زبان و ریش کوتاهی دارد تقاضای خرید رساله خمینی را نموده که خادم بیان داشته رساله تمام شده زیرا آن قدر اشخاص به آیت الله خمینی ارادت دارند که در مدت ۵ روز تعداد زیادی رساله با قیمت خوب خریداری نموده اند.
خادم اضافه نموده قیمت معمولی این رساله ۱۵ تومان ولی دوستان از ۵۰ تا ۱۰۰ تومان هم خریده اند و ادامه داد امام جماعت مسجد به من گفته در فروش رساله خمینی مواظب باش زیرا ممکن است مأمورین سازمان امنیت متوجه شده و گزارش نمایند.
سپس خادم افزوده به عنوان آب خوردن برو جلو بشکه آب که در راهرو وضوخانه است و رساله آنجاست بردار و زیر لباست بگذار بیاور.
مراجعه کننده همین کار را کرده و موقع رفتن ۳۵۰ ریال بابت رساله به او داده است.
خادم بیان داشته بدین جهت کتاب را مستقیما به دست مشتری نمی دهد که اگر پیش آمدی شد قسم او درست باشد.
ضمنا تاکید کرد جریان خریدن رساله را به همه کس نگو مگر به اشخاصی که اطمینان داشته باشی و اضافه نمود در این مسجد علاوه از رساله خمینی اکثر کتب دینی که چاپ می شود برای ترویج دین به فروش می رسد.
نظریه یکشنبه : خبر صحت دارد ضمنا عین یک جلد رساله تهیه شده به پیوست تقدیم می گردد.
نظریه سه شنبه : مسجد امین السلطان حدود دو سال قبل که نورالدین علوی طالقانی امام جماعت آنجا بود بازرسی و نامبرده بازداشت شد و مقدار زیادی از رساله و ملحقات و نوشته های خمینی کشف و ضبط گردید و در آن موقع خادمین مربوطه با مشارالیه همکاری داشتند لذا اصلح است این محل وسیله کمیته مشترک ضد خرابکاری مورد بازرسی دقیق قرار بگیرد و خدام آنجا تحت بازجویی دقیق واقع شوند که در این صورت به طور حتم محل اصلی تهیه رساله مشخص خواهد شد.
ضمنا مسجد مذکور دارای زیرزمینی بسیار عمیق و محل هایی تاریک می باشد که امکان دارد کتب در آن ها نگهداری شده باشد.
نظریه چهارشنبه: نظریه سه شنبه مورد تأیید است."
*منبع: کتاب بدون شرح به روایت اسناد ساواک - کتاب اول صفحه ۲۸۹
حال سوال از ثابتی این است که چگونه رساله ای را ساواک منتشر و خریداران آن را دستگیر و تحت فشار قرار می داد!
در یک سند دیگر به تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۶ با موضوع رساله خمینی می خوانیم:
شیخ فیروزجائی ساکن بابل رساله خمینی را که روی جلد آن نام خوئی نوشته شده بفروش میرساند که یک جلد از آنها بقیمت ۲۰۰ ریال خریداری و دربررسی هایی که وسیله همکار به عمل آمد تفاوت زیادی با رساله خویی داشته است.
نظریه شنبه: خبر صحت دارد.
رساله ای که از فیروزی جائی خریداری گردیده چنانچه مورد نیاز است تقدیم گردد.
نظریه یکشنبه: نظریه شنبه مورد تأیید است.
احتمال دارد رساله خمینی صحافی و جلد روی آن بنام خوئی تعویض گردیده و در معرض فروش قرار گیرد.
نظریه دوشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
*منبع توجیه گردید مشخصات کامل فیروز جائی را تهیه و ارسال نماید. اخبار واصله در این زمینه متعاقبا باستحضار خواهد رسید.
نظریه ۲ ه ب: معمولاً برای سهولت فروش رساله خمینی و رفع هر گونه شبهه جلد رساله را تعویض و به صورت دیگری برای فروش (اقدام) می کنند تعیین وضعیت فروشنده مورد نظر و اقدامات لازم به عمل خواهد آمد.
*منبع: کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک - کتاب ۰۱ صفحه ۱۱۸
در یک سند دیگر به تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۶ با موضوع رساله خمینی می خوانیم:
شیخ فیروزجائی ساکن بابل رساله خمینی را که روی جلد آن نام خوئی نوشته شده بفروش میرساند که یک جلد از آنها بقیمت ۲۰۰ ریال خریداری و دربررسی هایی که وسیله همکار به عمل آمد تفاوت زیادی با رساله خویی داشته است.
نظریه شنبه: خبر صحت دارد.
رساله ای که از فیروزی جائی خریداری گردیده چنانچه مورد نیاز است تقدیم گردد.
نظریه یکشنبه: نظریه شنبه مورد تأیید است.
احتمال دارد رساله خمینی صحافی و جلد روی آن بنام خوئی تعویض گردیده و در معرض فروش قرار گیرد.
نظریه دوشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
*منبع توجیه گردید مشخصات کامل فیروز جائی را تهیه و ارسال نماید. اخبار واصله در این زمینه متعاقبا باستحضار خواهد رسید.
نظریه ۲ ه ب: معمولاً برای سهولت فروش رساله خمینی و رفع هر گونه شبهه جلد رساله را تعویض و به صورت دیگری برای فروش (اقدام) می کنند تعیین وضعیت فروشنده مورد نظر و اقدامات لازم به عمل خواهد آمد.
حال نگاهی کنیم به اسنادی درباره رئیس اداره سوم ساواک کارمندی که با حقوق روزمزد کار خود را در ساواک شروع کرد و ۲۰ سال بعد با دو ملک گرانبها و دو قطعه زمین و ماشین و به پول امروز ۶۳۰ میلیارد و ۸۷۸ میلیون تومان ارز از ایران فرار کرد.
پرویز ثابتی سال ۱۳۴۸ از ریاست اداره یکم امنیت داخلی به معاونت اداره سوم رسید و از ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ تا ۷ آبان ۱۳۵۷ رئیس اداره سوم ساواک بود. ثابتی ۹ آبان ۱۳۵۷ از ایران خارج شد اما او که سال ۱۳۴۷ در خانه برادرش ساکن بود، ده سال بعد که از ایران خارج شد، میلیونها تومان پول از ایران خارج کرد و چند باب خانه در بهترین مناطق تهران داشت. طبق اعلامیه جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران در آستانه انقلاب، پرویز ثابتی جزو مقامات نظام پهلوی بود که طی ماههای شهریور و مهر ۱۳۵۷ ارز غیربازرگانی از طریق بانکهای مختلف به خارج فرستاد؛ ۱۳۵ میلیون تومان در آن سال که با تبدیل ارزش ریالی آن (با محاسبهگر بانک مرکزی) معادل ۶۳۰٫۸۷۸٫۶۴۹٫۶۳۵ تومان امروز میشود.
سال ۱۳۴۷ که پرسشنامه استخدامی را در اداره کل سوم ساواک پر کرد، مستاجر خانهای بود در خیابان تختجمشید؛ صاحبخانه برادرش حمید بود. از سال ۱۳۲۸ که از سنگسر سمنان به تهران آمده بود، در خانه اقوام ساکن بود در محله دامپزشکی، نارمک و تهرانپارس.
پرویز ثابتی سال ۱۳۴۸ از ریاست اداره یکم امنیت داخلی به معاونت اداره سوم رسید و از ۲۳ فروردین ۱۳۵۲ تا ۷ آبان ۱۳۵۷ رئیس اداره سوم ساواک بود. با لیسانس قضائی و به علت نداشتن معافیت دائم از خدمت نظام وظیفه از ۱۵ تیر ۱۳۳۸ به طور روزمزد به استخدام ساواک درآمد و از ۱۴ دی ۱۳۴۰ (پس از ارائه مدرک معافیت دائم) با رتبه ۲ به وضعیت رسمی تبدیل شد. پس از آن مدت خدمت روزمزد جزء ادوار خدمت رسمی او محسوب شد و با تصویب معاون ساواک از ۱۵ تیر ۱۳۴۱ به رتبه ۳ ارتقا پیدا کرد. حقوق او در سال ۱۳۴۰ هشتصد ریال و در سال ۱۳۴۱ قبل از ارتقا به رتبه ۳، ۱۶۰۰ ریال و تا تیرماه ۱۳۴۲ حدود ۱۸۰۰ ریال محاسبه شد و پس از آن ۸۰۰ ریال حقوق سنواتی برای او منظور شد.
اسم پرویز ثابتی در یک فقره سوءاستفاده مالی (دریافت زمین از اوقاف و فروش به مبلغ یک میلیون ریال) به میان آمد و حتی در پرونده پرسنلی او نیز درج شده است. در نامه فردی به نام محمد حسینی به تیمسار حسین فردوست، رئیس دفتر مخصوص محمدرضاشاه آمده است: «چندی قبل رونوشت اعلام جرمی که علیه نصیرالدین عصار رئیس سازمان اوقاف سفارشی دو قبضه به شماره ۷۳۳۲۷ به دادستان دیوان کیفر داده بودم خدمت جنابعالی تقدیم گردید و همانطور که انتظار میرفت طبق دستور ماموری به نام آقای حسینی جهت رسیدگی اعزام شد. مامور مذکور به پیروی از اصل کلی تحت تاثر تطمیع پول و زمین و سایر وعدههای عصار قرار نگرفت ولی از طرف آقای پرویز ثابتی مدیرکل سازمان امنیت که نامش در اعلام جرم مذکور آورده شده بود و زمینی از اوقاف دریافت نموده و به مبلغ یک میلیون ریال فروخته بود تحت فشار قرار گرفت تا جایی که اجازه اتمام رسیدگی به کارهایش را به او ندادند و در وسط کار بدون اخذ نتیجه مطلوب احضارش کردند…»
[پرونده پرسنلی پرویز ثابتی در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است]