اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  مازندران

تسلی درد جاماندگان کاروان عشاق بین‌الحرمین با ذکر یا حسین(ع)

کم کم همراه جمعیت به امام‌زاده محمد(ع) رسیدیم و سینه‌زنی‌ها و عزاداری شکل منسجم‌تری به خود گرفت و هرکسی به اندازه حوائجش بر سر و سینه زد و اشک ریخت، با شنیدن گلبانگ اذان صف نماز جماعت تشکیل شد و عزاداران قامتی بستند به نیت شفاعت حسین(ع) و یاران باوفایش.

تسلی درد جاماندگان کاروان عشاق بین‌الحرمین با ذکر یا حسین(ع)

خبرگزاری فارس مازندران  ـ مهرآسا جانعلی پور| محرم واژه غریبی است و اربعین از آن هم غریب‌تر، واژه‌ای که با احساس عجین شده و یادآور رویدادی است که هزار و ۴۰۰ و اندی سال پیش در وادی کربلا رقم خورد، یادآور چکاچک شمشیرهایی که یه سمتش کفر و نفاق و دروغ بود و سمت دیگرش امر به معروف و نهی از منکر.

به راستی که کشتی نجات حسین(ع) در کربلا پهلو گرفته تا عالمی را به سرمنزل نجات راهنمایی کند و عاشقانش را از منجلاب و تباهی زندگی‌های مادی برهاند. 

همه کسانی که یک بار قدم در مسیر اربعین می‌گذارند معتقدند اگر تنها همان یک دفعه در میهمانی اربعین حسین حاضر شوی، دیگر برایت خیلی سخت می‌شود، در زمان‌های دیگر که بین الحرمین آرام و بی‌هیاهو است آنجا باشی چرا که با عمق جان، عشق به اهل بیت را می‌فهمی وحس می‌کنی.

معتقدند در اربعین است که هیچ زائری آرام وارد حرم نمی‌شود؛ همه به سر و سینه می‌زنند، در فراق حسین(ع) اشک می‌ریزند و ناله سر می‌دهند و این همان است که آن را عشق می‌نامندش و سختی و مرارت راه و گرمای سوزان مسیر رسیدن تا حرم حضرت عشق را با پای پیاده به جان و دل می خرند تا کمی از سودای دل بی قرارشان بکاهند و بر عشقشان به حسین(ع) و اهل بیت مظلومش بی‌افزایند.

همین چند سطر انگیزه‌ای شد تا به خیل جاماندگان اربعین در شهرستان قائمشهر بپیوندم؛ بندهای کتونی‌ام را محکم بستم و به راه افتادم به سمت مسیر پیاده روی. قدم به قدم بوی عود و اسپند بود و لیوان‌های شربت تگری که با عشق روی سینی‌ها چیده می‌شد و خنک‌های آن حتی از دور هم تا عمق جان را جلا می‌بخشید. 

گاهی در دست پسرکی نحیف که تقلا می‌کرد تا سینی‌اش را زودتر از بقیه خالی و عزاداران بیشتری را سیراب کند و گاهی در دست بانویی که صورتش از داغی و حرارت خورشید امروز اربعین سرخ شده بود و اما امروز، از آسمان امروز بگویم که بس ناجوانمردانه گرم بود و تاب و توان را می‌گرفت اما گرمای نینوا کجا و گرمای امروز شهر کجا!

تنها چیزی که کوچک و بزرگ و پیر و جوان را به خیابان های داغ قائمشهر در روز اربعین کشاند، عشق به حسین (ع) بود و بس، دل به شفاعتش بستند و گام‌ها را محکم‌تر بر می‌داشتند. کودکان خردسال که تلالو خورشید و حرم نگاهش، صورت نحیفشان را سرخ کرده بود مرا یاد کربلا و رقیه اش انداخت، سه ساله‌ی امام که حالا ۴۰ شبانه‌روز را بدون پدر و با پای پیاده اسیر لشکریان کفر بود، از چشمان کوچکش اشک می‌ریخت و از پاهای نحیفش خون می‌چکید. 

کودکی را دیدم که مسافت راه برایش گران بود و سخت، پدر تاب نیاورد و فرزند را به آغوش کشید و دخترک مابقی مسیر را با پای پدر طی طریق می‌کرد، من به فدای دل کوچک رقیه که دست نوازشگر پدر را هم از او گرفته بودند حرامیان شامی.

از موکب‌هایی که خوراک لوبیای گرم و آش شله زرد و چای و قهوه می‌دادند تبرکی گرفتم و دوباره به راه افتادم، چشم به گوشه و کنار خیابان دوختم تا اینکه خانمی که آن سوی خیابان نشسته بود و چادرش را حائل کرده بود توجهم را به خود جلب کرد. 

به ظاهر آرام نشسته بود اما لرزش شانه‌هایش و تری چشم‌هایش، دل شیدای اورا رسوا کرده بودند، آرام رفتم و کنارش نشستم، دستی بر روی شانه‌اش گذاشتم و حاج‌خانم خطابش کردم و لیوان شربتی که در دست داشتم را تعارف کردم. 

آرام چادرش را کنار زد و با چشم‌های سرخ شده و قطرات اشکی که از روی گونه‌هایش به روی چارقدش روانه شده بود، گفت: جانم! گفتم: انگار دل‌تان خیلی گرفته، اتفاقی افتاده که آنقدر منقلب شدین؟ 

گفت: دخترم! امروز هرکسی که ذره‌ای حب حسین(ع) و اهل بیت (ع) در سینه‌اش خانه دارد، این‌گونه منقلب می‌شود، ولی حال امروز من حسرتی است که جان و دلم را به آتش کشید.

کنجکاوتر شدم و گفتم: خبرنگارم و اگر دوست داشتید از حالتون برام تعریف کنید، خودش را خانم لطیفی معرفی کرد و دبیر بازنشسته و گفت: ۱٠ سالی بود که اربعین‌ها با پای پیاده و با کوله‌ای از عشق و چشمانی که ذوق دیدن بین الحرمین، سویش را دو چندان کرده بود با همسرم راهی کربلا می‌شدیم، سال گذشته هم‌پای سفرم، همسرم را از دست دادم و نیت کرده بودم اربعین امسال دوباره راهی کربلا شوم و چند قدمی هم به نیت همسر فقیدم قدم بردارم اما قلبم یاری نکرد و پزشکان مرا از رفتن به این سفر منع کردند و امروز به حال همه آنهایی که قدم در راه کربلا گذاشتند و دیدگانشان را به ضریح آقایم حسین(ع) طواف دادند، غبطه خوردم. 

با شنیدن حرف‌هایش حالم دگرگون شد، دلداری‌اش دادم که انشالا سال بعد دوباره قسمتت می‌شود و دوباره دل به دلدار خواهد رسید. 

به‌راستی چگونه می شود بعد از این همه سال هنوز عشق به حسین(ع) در تار و پود مردم ریشه دوانده و نسل به نسل و سینه به سینه منتقل می‌شود.

کم کم همراه جمعیت به امام‌زاده محمد(ع) رسیدیم و سینه‌زنی‌ها و عزاداری شکل منسجم‌تری به خود گرفت و هرکسی به اندازه حوائجش بر سر و سینه زد و اشک ریخت، با شنیدن گلبانگ اذان صف نماز جماعت تشکیل شد و عزاداران قامتی بستند به نیت شفاعت حسین(ع) و یاران باوفایش. 

گفتنی است: اجتماع اربعین بزرگترین اجتماع بشری است که هرسال با شکوه‌تر از سال قبل برگزار می‌شود و مرز و رنگ و نژاد هم نمی شناسد. هرکس که رمقی در پا و عشقی در دل و جان دارد خود را به کربلا می‌رساند تا این حضور و شعور را از نزدیک سرمه چشمانش کند و جاماندگان این اتفاق مهم بشری، چندسالی است که مسیری را پیاده می‌پیمایند تا با زائرین میلیونی آقا امام حسین(ع) هم‌نوایی کنند. 

*لطف حسین ما را تنها نمی‌گذارد، گر خلق وا گذارد، او وا نمی‌گذارد، او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم، مولا به کام غرقاب ما را نمی‌گذارد*

پایان پیام/م

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول