اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

زندگی  /  سفر

پسربچه‌ای که از دست زائران ناراحت است!

اینجا هر موکب فارغ از هرچیز یک پایگاه خبرخوب است و نقل این خبرها از زیان مردم و به لهجه‌های مختلف ایرانی آدمی را سرشوق می‌آورد.

پسربچه‌ای که از دست زائران ناراحت است!

گروه زندگی؛ زینب نادعلی: گوی سبقت ربودن را اصلا انگار برای اربعین گفتند و خادمانش، خادمانی که بارها شنیده‌ایم تمام دارایی‌شان را می‌گذارند برای خدمت به زائران. بهترین‌ها را نه خرج خود و خانواده‌شان بلکه هدیه می‌کنند به زائران پیاده‌پای اباعبدالله. قلک بچه‌هایشان، پس‌انداز زنان‌شان و دارایی زندگی‌شان وقف است. وقف اباعبدالله اصلا اینجا هرکه حسین داشته باشد ثروتمند است زر و سیم و پول با چه کارشان آید. آنچه می‌خوانید روایت‌هایی از زبان مردم است از مهمان‌نوازی عراقی‌ها. 


دارایی تمام سالش چیز قابلی نیست امسال با جانش به زائران خدمت می‌کند

آفتاب حریف این عاشق نمی‌شود!  

روایت اول:دارایی تمام سالش چیز قابلی نیست. شاید امسال به اندازه ظرف خرمایی هم نتوانسته شریک باشد اما جان که دارد. میان مسیر پیاده‌روی ایستاده. یک تکه مقوا دست گرفته و زائران را باد می‌زند. عرق از پیشانی‌اش سرازیر است. آفتاب در میانه ظهر نشسته بر تن او و زائران اما عشق است که زیر این داغی آفتاب نگهش داشته. سرخی گونه‌هایش، دست‌های بی‌رمقش، عرق پیشانی‌اش که صورت را احاطه کرده نشان از آن دارد که زیر این گرما چه می‌کشد اما دست از خدمت بر نمی‌دارد. 


اینجا همه چی از سفره اباعبدالله می‌رسد حتی اگر بخواهی چیزی بخری نمی‌گذارند

اینجا اجازه خریدن ندارید!

روایت دوم:آدم است دیگر گاهی وسط این همه نعمت دلش چیزی را می‌خواهد و نمی‌تواند نه بگوید ماهم شیفته نارنگی‌های چرخ دستی میوه‌فروشی شدیم و گفتیم برای اولین‌بار میان این همه نذری دستی به جیب ببریم یک وعده عصرانه را مهمان  خودمان باشیم. چندتایی بیشتر نمی‌خواستیم اما کیسه‌مان را پر کرد. با ته مانده آنچه عربی می‌دانستیم خواستیم بگوییم که کافی است اما اعتنایی نمی‌کرد و رو به کسی که کنارمان ایستاده بود چیزهایی می‌گفت.

تازه توجه‌مان به او جلب شد. پدری جوان و دو پسر کوچک هم قد و قواره هم که کمی آن‌طرف تر ایستاده بودند به خرید. پدر دستش را تکیه داده بود به چرخ و از درد کمر نای ایستادن نداشت. معلوم بود در همین حوالی خدمت‌گزار زائران است با پسرانش. آقای فروشنده کیسه را که به دست‌مان داد مرد کناری نگذاشت حساب کنیم. حتی از اینکه حرفش را هم می‌زدیم ناراحت می‌شد و با کلمات در هم آویخته عربی و فارسی محکم می‌گفت: اینجا همه چیز را مهمان امام حسین علیه السلام هستید! هرچه اصرار کردیم این‌بار پسران کوچکش هم حرف پدر را تکرار می‌کردند(نه خانم، نه آقا!!!مهمان الحسین، احسان الحسین) 


هر وقت زائری از خانه‌شان برود گریه می‌کند دست خودش نیست

پسر بچه‌ای که از دست زائران ناراحت است! 

روایت سوم: خسته راه نشسته بودیم پای عمود 900 . تاریکی شب و درد پاهایمان تصمیم‌مان را برای استراحت مصمم‌تر کرده بود. خانم عراقی‌ای به سمت‌مان آمد و خستگی‌مان را که دید دعوت‌مان کرد شب به جای ماندن در موکب‌ها در خانه‌ آنها استراحت کنیم. در برابر مهمان‌نوازی و خواهش و تمنایش نه بر زبان‌مان نیامد بله را که گفتیم چند قدمی ما را تا خودرویشان راهنمایی کرد. یک خانواده چهارنفره بودند با دو بچه کوچک. ذوق بچه‌ها از همه بیشتر بود. به زبان دست و پا شکسته ایرانی گفتند که خانه‌شان دور است اما خودشان هر وقت که بخواهیم می‌برند و می‌آوردندمان.

خانه‌شان ساده بود اما پذیرایی و مهمان‌نوازی‌شان بی‌کم‌وکسر به قول خودشان وقتی پای امام حسین(ع) در میان باشد همه چیز فرق می‌کند. ماشین‌‌لباسشویی‌شان را در اختیارمان گذاشتند تا لباس‌هایمان را بشوییم. منتظر بودیم تا خاموش شود و لباس‌ها را پهن کنیم اما ناراحت شدند می‌گفتند وظیفه ماست خدمت به زائر. خانم خانه می‌گفت: این چند روز را قدر بدانید شما فرصت‌تان کم است برای زیارت، استراحت کنید. من پهن می‌کنم! آن شب غرق رحمت بودیم اما صبح که می‌خواستیم برگردیم به مسیر، بچه‌ها بغض کرده بودند و گه گاهی اشک‌هایشان از گوشه چشم‌شان غلت می‌خورد. مادرشان می‌گفت هر وقت زائری از خانه‌مان برود بچه‌ها گریه می‌کنند!


اینجا وقتی مردان شرمنده می‌شوند که از بین این همه زائر کسی ساکن خانه‌شان نشود

وقتی مردان عراقی شرمنده می‌شوند!

روایت چهارم: مهمان خانه عراقی‌ها شدیم. پدر خانواده می‌گفت اربعین جزئی از زندگی‌ماست و البته قسمت دلپذیرش. از روزها قبل وسایل اضافی خانه‌مان را جمع می‌کنیم که مهمان بیشتری در خانه‌مان ساکن شوند. زنان ما از صبح انتظار می‌کشند که بیاییم خانه و بگوییم زائر آوردیم. اینجا مردها وقتی شرمنده می‌شوند که تنهایی به خانه بیایند و در بین این همه زائر کسی مهمان‌ خانه‌شان نشود.

این چند روایت، حرف دل زائران است و آنچه این چند روز بر آنها گذشته. خانم‌های موکب نشسته‌اند و خسته‌ راه از مهمان‌نوازی عراقی‌ها می‌گویند و از مهربانی‌شان. این دور هم نشستن‌های زنانه را دوست دارم اینجا هر موکب فارغ از هرچیز یک پایگاه خبرخوب است و نقل مردم از این خبرها به لهجه‌های متفاوت ایران‌مان آدمی را سر ذوق می‌آورد.

پایان پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول