گروه زندگی-هرسال، رمضان که به نیمه میرسید، هرکجا بودیم خودمان را میرساندیم به خانه خاله خانوم که طبق سنتی به ارث رسیده از مادرجان، مولودی امام حسن مجتبی(ع) در خانه اش برقرار بود و ضیافت افطاری برپا. دیر و زود رسیدنمان بستگی داشت به ساعت تعطیلی مدرسه و بعدها محل کار، اما به هرحال هر موقع که از درس و کار فارغ میشدیم، با همان لباسهای فرم، آنقدر تر و فرز راه کوچه پس کوچههای جنوب شهر را درپیش میگرفتیم که مبادا از نوای حسن حسن(ع) ها و صدای آشنای آقای روضه خوان جا بمانیم. اصلا این مولودیهای ماه رمضان، همه امید ما بود برای حاجتهایی که در دلمان مانده بود و به خوبی میدانستیم که اگر از کریم اهل بیت آن هم با زبان روزه بخواهیم، حتما روا خواهد شد. خانمهای همسایه، عصر روز ولادت چندساعتی قبل از افطار یکی یکی از راه میرسیدند و با سلامی زیرلب و رفتاری محجوبانه به خاطر وجود حاج آقای روضه خوان، به پشتیهای قرمز رنگ تکیه میدادند و دل میسپردند به معدود شعرهایی که هرسال همان موقع از زبان روضه خوان تکرار میشد.
وقتی ساعتی قبل از افطار، آقای روضه خوان با تبرکی از افطاری خاله خانوم، آنجا را ترک میکرد، همسایهها راه زیرزمین را درپیش میگرفتند تا رسیدن به پای دیگی که چندساعت پیش تر علم شده بود. هم زدن شله زرد به نیت حاجت روایی و حاجت خواهی از کریم اهلبیت، نقطه عطف مولودی هرساله بود؛ ملاقه بزرگ مسی به دست هرکس میرسید، ناخودآگاه اشکی از گوشه چشمش سرازیر میشد و صلوات از زبانش. همیشه هم آخر کار، همه منتظر نقش بستن نام یکی از ائمه روی دیگ میماندند تا مطمئن شوند آن شله زرد نظرکرده است و خوردنش موجب شفا و حاجت روایی. گرچه ما جوانترها خیلی اعتقادی به این موضوع نداشتیم و نقش و نقوشهای روی شله زرد را حاصل تصورات بی ریای خانمهای همسایه میدانستیم اما به احترام همین تصورات ذهنی پاک و بی آلایش، چیزی نمیگفتیم و میدانستیم که این شله زرد تحت هر شرایطی نظرکرده است و خوردن قاشقی از آن، تبرکی ارزشمند. خلاصه دمدمای افطار که می شد، کاسه های گل سرخی پر بود از شله زرد خوش عطر و بویی که به کمک همسایهها به بار نشسته بود و حالا با یاحسن های دارچینی هنر دست خانم جوان همسایه، می رفت تا سر سفره افطار، نشانی باشد از میلاد مبارک کریم اهل بیت(ع) و حاجت هایی که روانه می شدند تا برسند به آن بالا بالاها.
سفره سفید رنگ افطاری با گل های رنگی رنگیش، بستری بود برای افطاری ساده ای که توسط خاله خانوم چیده می شد؛ سبدهای قرمز رنگ پر از سبزی و تربچه های نقلی، پنیرهای گچی تکه تکه شده و خرماهایی که کنار پنیرها، تضادی دوست داشتنی را به تصویر میکشیدند به اضافه یک سبد پر از سیب بهشتی؛ نان و شله زرد هم که می ماندند برای آخرکار. خاله خانم نان تافتون تنوری را سرظهر از نانوایی سرکوچه می خرید تا خدایی نکرده، نان افطاری مهمان ها دیر و زود نشود. سفره افطار به همین راحتی برپا می شد و طنین الله اکبر رادیوی کوچک خانه هم پایانی بود بر روزه خاص ولادت و سپس صلواتی بر اموات بانی. خانم های همسایه، دورهم روزه شان را با چند دانه خرما و یک استکان کمر باریک چای روضه باز می کردند و آخر سر هم از سرسفره افطار، لقمه ای تبرک برای خانه میبردند. اسمش سفره زنانه بود اما به برکت کریم اهل بیت(ع)، همیشه سهم آقایان و بچه ها محفوظ میماند و هیچ همسایه ای دست خالی از خانه بیرون نمی زد.
...اما حالا سال های سال از آن روزها میگذرد. هنوز هم خانه خاله خانوم مثل قدیم ها سرجایش است اما خود او سال هاست به رحمت خدا رفته و هرسال رمضان که به نیمه میرسد، حس غریبی می آید و دلتنگی غالب میشود. سلامی بر کریم اهل بیت(ع) و فاتحهای نثار روح خاله خانوم، یادآور تمام خاطرات شیرین آن روزهاست؛ زنده نگه داشتن سنت افطاری هم که دیگر مرحمی بر تمام دلتنگیها. افطاری پرقدمت آقاجان، حالا آن سرشهر و جایی دورتر از کوچه پس کوچه های جنوب شهر، نصیب نیازمندانی می شود که چشمشان به کرامت کریم اهل بیت است و خدایی که روزه رسان.
دختری که پای سفره افطاری و بساط کریم اهل بیت بزرگ شده، تا عمر دارد دلش نمی آید از خیر افطاری امام حسن(ع) و یاد مادر بگذرد. سال هاست هزینه افطاری را به دست نیازمندان می رساند و به رسم مادر، دیگ شله زرد را با کمک همسایه برپا می کند تا طبق روال 40 سال گذشته، همسایه ها روزه هایشان را با شله زرد مزین به نام حسن(ع) باز کنند و دل ببندند به کریم اهل بیت(ع). شاید کاسه های گل سرخی جایشان را به ظرفهای یکبارمصرف داده و دست نوشته های یا حسن جایشان را با یک شابلون عوض کرده باشند اما شله زرد همان شله زرد است و نذری همان نذری. همانی که می گویند نظر کرده است و عجیب حاجت می دهد...
خدا بیامرزد خاله خانوم را که این چنین نام کریم اهل بیت را در ذهنمان حک کرد و به همه ما آموخت که این آقا چقدر نزد خدا عزت دارند و هرکجا دستمان خالی بماند، رهایمان نمیکنند. یا کریم اهل بیت، تولدتان مبارک!