به گزارش خبرگزاری فارس از لارستان، شعار دانهدرشتی را انتخاب کرده و بلند فریاد می زدند «زن، زندگی، آزادی». برای شعارهایشان شعله برمیکشند و بر خرمن آزادی، آتش تفرقه و ناامنی میاندازند. عزم جزم کرده تا ریشه را از خاک برکنند.
هشت ماه است که با همین شعاری که از آزادی سر میدهند، آزادی را از مردم سلب کردهاند، کسانی که غیر خودشان را بر نمیتابند و از هر راهی استفاده میکنند تا بقیه را هم با خود همراه کنند و در همین حالِ تناقض، ژست آزادی و اختیار به خود میگیرند و دم از خفقان و اجبار میزنند! چه اجبار و خفقانی بالاتر از بساط خودشان که یا با مایی و یا اگر علیه مایی آماج حملهها قرار میگیری؟!
از رد ویرانیهایشان و نقشههای تکه تکه کردن ایران و به میدان آوردن دوباره ساواک و پهلوی در طول این ماهها بسیار سخن گفته شد تا جایی که به رسوایی اپوزیسیونها و حامیانشان انجامید؛ اما این جماعت دست از دشمنی برنداشته و هر بار خونخوارتر و با حربههای رذلتر به میدان میآیند.
به سمت دختران ایران
با شکست اغتشاشهایشان از حربه جدیدشان رونمایی کردند تا باز هم تنور را داغ کنند، حربهای که رذالتشان و توخالیبودن شعارهایشان را بیش از پیش نمایان کرد.
دانش آموزانِ دختر ایران را هدف افکار و اعمال سمیشان قرار دادند و القا کردند این کار نظام جمهوری اسلامی است که با دختران و تحصیل آنها مشکل دارد بی آنکه اندکی به این مضحک بودن و غیرقابل باور بودن ادعایشان فکر کنند.
نظامی که افتخارش رشد بالای ۹۰ درصد نرخ سواد آموزی است و بیشترین کرسیهای علمی اش در تصرف دختران است و ساز و کارهایش را برای عدالت آموزشی رونق میدهد چطور می تواند علیه دختران سرزمینش چنین رفتاری کند؟! و این ادعا حاصل همان بیفکری جماعتِ ضد ایرانی است که تشت رسواییشان هربار محکمتر بر زمین می خورد.
حالا جماعت مدعی آزادی در پلان دیگری از خرابکاری به اصطلاح شرافتمندانه خودشان، کودکان و نوجوانان معصومی را هدف قرار دادند تا پایه های علمی کشورم ایران را متزلزل کنند، رعب و هراس را در میان دختران سرزمینم و خانوادههایشان بیندازند، خباثت خودشان را در زیر جمله کار خودشان است پنهان کنند و باد در گلو بیندازند که ماییم نواگران آزادی اما هیهات که این جماعت مثالشان تداعی کننده همان تندروهای داعشی ست...
بغضم از معصومیت دانش آموزانم شکست
هفته گذشته رد این اعمال خبیث مسمومیت به چند مدرسه در لارستان رسید، سایه ترس و اضطراب خودش را به شدت نمایان کرده بود و نوگلان شهرم یک به یک به لرزه افتاده که مدرسه بعدی ما هستیم؟!
روایتی که میخوانید زبان حال یک مدرسه از روز وقوع این حادثه در لارستان است، مدرسه ای که از گزند مسمومیت در امان ماند اما اضطراب به وجود دخترانش رخنه کرد.
«ماهها و روزها در انتظار فرا رسیدن آن روز دوشنبه بودیم، قرار گذاشته بودیم در نیمه های اسفند و آستانه بهار نمایشگاهی از دستسازهها، نقاشیها، صنایع دستی، غذاهای بومی و محلی، سفرههای هفت سین و... را آماده کنیم. بچهها قرار بود در این نمایشگاه دستاوردهای خودشان را به فروش بگذارند.
از صبح که وارد مدرسه شدیم صدای شادی و خنده بچهها فضا را پر کرده بود، هرکسی در یک گوشه حیاط مشغول برپاکردن بازارچه خودش بود عده ای هم در سالن نمایشگاه را به زیباترین شکل ممکن چیدند.
عقربه های ساعت در حرکت بود و شور بچهها با هر گذری از زمان بیشتر میشد، افتتاحیه انجام شد بچهها برای فروش کارشان در سطح حیاط بدو بدو تبلیغ میکردند تا مشتری جذب کنند و چه تماشایی بود دیدن این قاب از دلخوشی نوگلان شهرم بعد از آنکه به واسطه دو سال کرونایی از دیدن اشتیاقشان محروم بودیم.
حوالی ساعت ۱۰ اما خبرِ تلخ در سطح شهر پیچید که چند مدرسه دچار مشکل شدهاند، همین مسئله کافی بود تا اضطراب در میان بچهها رخنه کند در عرض چشم برهم زدنی آن شور و لبخندهای شکفته رخت بر برست، در مدرسه ما خداروشکر خبری از عامل سمی نبود اما اضطراب جان بچه ها را سخت بهم فشرده بود.
ماسکها را سخت بر صورتشان چسبانده بودند و به این سطح هم بسنده نمی کردند با مقنعههایشان هم دهان خود را پوشاندند، صفشان برای تلفن زدن به خانهها حسابی شلوغ بود.
به سمتشان رفتم در آن لحظه بغض گلویم را به سختی میفشرد، دخترکان معصومی که این چنین بیپناه اسیر افکار و اعمال سمی عده ای بیخرد شده بودند، در آن لحظات فقط به فکر آرام کردنشان بودم گفتم بچه ها نترسید، همه ما اینجاییم مراقب هم هستیم، خطری ما را تهدید نکرده، آرام باشید بیایید برویم یک گوشه بنشینیم...
آن صحنه غریب و مظلومانه را بعید میدانم هرگز از یادم برود، صحنه ای که به چشم دیدم شادی دخترانم در لحظه ای پرکشید و تنشان از ترس به لرزه افتاد.
در عین بغض پر از خشم بودم نسبت به کسی که این چنین امنیت و آرامش بچههایم را گرفته بود و روز شادشان را خراب کرد. با خودم فکر میکردم این کار از چه کسی برمی آید؟! کیست که اینقدر سرشار از کینه و دشمنی و اهریمن صفت است که حاضر است به معصومترینهای دنیا چنین شوکی را وارد کند؟ بی شک سزایش ساقط شدن از زندگی است و این اقدام قابل اغماض نیست، وقتی قصد جان دیگری را کنی نباید جان سالم به در ببری.
عاملین در چنگ قانون
به فاصله چند روز، عاملین این اتفاق در لارستان شناسایی شدند، یک پدر و دختری و چند دختر نوجوان دیگر که گازهای سمی را به چند مدرسه انداختند، از مدارس و دختران بدحال فیلم گرفته و به شبکههای معاند فرستاده بودند.
در میان این پنج نفر سه نفر از محکومان اغتشاشات اخیر بودند که حکم عفو خورده بودند اما قدر عافیت را ندانستند.
هدفشان را هم یک چیز اقرار کردند؛ مردم را نسبت به نظام بدبین کنیم و بگوییم کار خودشان است که در مخالفت با زن زندگی آزادی دختران را مسموم میکنند.
دریغا که چشم میبیند و تاریخ به شهادت ایستاده که این نظام سالهاست یوغ استعمار را از گردن زنانش برچید، مثل کوه پشت زنانش ایستاد و رهسپارشان کرد به قلههای بالندگی و افتخار.
امروز زن ایرانی در جهان افتخار می آفریند، دختران ایران قلههای علم و دانش را فتح میکنند. خاک این فتح الفتوحها چشم دشمن را کور کرده، حسادت از بُن وجودش می بارد. برای این زنان و من شر حاسد اذا حسد را باید بلند خواند.
کدام زن، زندگی، آزادی؟
دوباره رد آن دشمن به خون تشنه و سردمداران زن و زندگی و آزادی هویدا شد، ای کاش دست از سر این واژه زن زندگی آزادی برمیداشتند و لکه ننگ به حیثیت آزادی نمی زدنند. این چه آزادی است که راهش از میان خونها و گرفتن جانها میگذرد؟ این چه دفاعی از زنان است که اهرمی شده برای میل به خواستههای معاند خودشان؟! براستی نام این معرکه زندگی ست؟!
آزادی که این جماعت فریاد می زنند چرا بویِ اسارت از آن ساطع میشود؟ زن را از کدام یوغ و استعمار می خواهند نجات دهند؟! زن ایران سالهاست که از اسارت به در آمده؛ ای کاش این جماعت لطفی کنند و دست از سر آزادی بردارند.
گزارش: سیاوش ستاری
پایان پیام/د