خبرگزاری فارس، یادداشت ـ محمد جلیلی دانشآموخته حوزه و دانشگاه:
جای شگفتی است که آقای نصیری دیگر نه بداهههای فقهی را میفهمند و نه ابتدائیات مذهب شیعی را! او در یادداشتی که منتشر کرده است، مدعی میشود که حدیث منقوش بر دیوار حسینیه امام خمینی(ره) در دیدار مقام معظم رهبری با فقهای مجلس خبرگان، تقطیع شده و اصل آن معنای دیگری دارد. وی بیان کرده عبارت کامل حدیث اشاره به این نکته دارد که: فقیهان تا زمانی امین پیغمبر(ص) و حافظ دیناند که داخل در دنیا نشوند و دنیا همان پیروی کردن از حاکم است! آقای نصیری جای تأسف دارد که شما معنای سلطان را مرادف ولیفقیه و منظور از حکومت را نظام اسلامی دانستهاید! سلطان در لغت به معنای: «قوای مسلط و قهری یا پادشاه جبار[1]» و در اصطلاح روایات مختص به: «زمامدار مسلط بر امور مردم همراه با برتریجویی ظالمانه[2]» است! سلطان نه معادل عالم است نه فقیه و نه صائن دین! سلطان نه با خواست مردم آمده و نه التزامی به شریعت دین دارد و حکومتش نیز همان طاغوت است. این چه ارتباطی دارد با حکومت اسلامی و فقیه جامعالشرایط شیعی ـ که در تأیید علمای صالح دین است و امت مسلمان ـ؟ هر جا اصطلاح سلطان بهکاررفته در برابر فقیه و عالم دینی است! اساساً سلطنت مستقر در جایی است که حکومت دینی و نظارت فقهی مفقود است! شما بهطور واضح و مضحکی روایت را معکوس فهمیدهاید و فکر میکنید اگر ادامهاش را بگویید به نفعتان است؛ درحالیکه ضرر کردهاید!
از طرفی این روایت یکی از استدلالهای روایی مراجع دینی چون امام خمینی(ره) در اثبات لزوم تبعیت از ولیفقیه و وجوب تشکیل حکومت دینی است. شما با درک ناقص و عامیانه خود از لغات، این روایت را مستمسکی قرار دادهاید که حکومت اسلامی را تخطئه و اتفاقاً تبعیت از سلطان جائر را تأیید کنید! اساساً منهی شما تبعیت از فقیه است و مدینه فاضلهتان در امر به اطاعت از طاغوت!
جای شگفتی است که آقای نصیری بدون کمترین احاطهای بر فحوای روایات و بدون رجوع به تفاسیر اهل خبره، تلاش دارد که از بافتن هر رطب و یابسی به مقصود ناصواب خود برسد که همان انکار مشروعیت حکومت اسلامی و زیر سؤال بردن صلاحیت نظام دینی در اداره امور جامعه است. شاید به عقیده ایشان تبعیت از حاکمی که مسلمان نیست و حکومتی که رسالت خود را حراست از اعتقاد و اخلاق مردم نمیداند، مشروعیت بیشتری دارد تا حکومتی که هم دنیا را میسازد و هم آخرت را!
[1] ابن فارس، 1404، ج 3، ص 95/ عسکری 1421، ص 255/ دامغانی، 1416، ج 1، صص 412-413/ راغب، 1375، صص 241-244
[2] کلینی، 1407، ج 4، ص 547/ج5، ص 105 و 228/ صدوق، 1413، ج 2، ص 35/ج 6 ص 330/ طوسی، 1407ج 4، ص 123