گروه زندگی: همان قدر که نقش پدر و مادر در زندگی نوجوان متفاوت است، نوع، شکل و اثر محبت آنها هم با هم تفاوت دارد. در «کت چرمی» محبت مادرانهای را میبینیم که با یک فداکاری بزرگ همراه شده و محبت پدرانهای که با حسرت و عذاب وجدان. اما محور فیلم دختر نوجوانی است که بی سر و سامانی خانوادهاش او را در معرض آسیبهای بزرگی قرار داده و در قدمهای اول، مادرش را از او گرفته است.
در «کت چرمی» درمییابیم که گاهی میتوانیم کوتاهیمان را در قبال کسی که از دست دادهایم، با انجام همان وظیفه در قبال دیگرانی که نیاز به همان کمک دارند، جبران کنیم و از این راه به آرامش برسیم.
حواسمان به این نکات هست
همان طور که در گزارشهای قبل گفتیم ما در گروه «زندگی» قرار نیست پا در کفش منتقدان سینما کنیم و نقد فنی انجام بدهیم. پس با کارگردانی و بازی و... کاری نداریم. میخواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژههایی که در سبک زندگی و حال خوب، برایمان مهم است، فیلمها را بررسی کنیم و نهایتاً ببینیم فیلمهای امسال جشنوارهٔ فجر تا چه حد همجهت با ارزشها و سبک زندگی ایرانی اسلامی هستند.
از آنجایی که این فیلمها به تدریج در نوبت اکران قرار میگیرند، با مطالعهٔ سری گزارشهای مربوط به فیلمهای جشنوارهٔ فجر، میتوانید فیلم مورد پسندتان را برای تماشا در اکران عمومی انتخاب کنید. پس طبیعتاً این گزارشها محدود به دوران جشنواره نیست.
راستی نگران لو رفتن قصهٔ فیلمها نباشید. ما تا همان حدی قصه را باز میکنیم که عوامل فیلم در مصاحبهها و نشست خبری دربارهٔ قصه گفتهاند؛ مگر در پرداختن به جزئیاتی که به قصه و پایان فیلم لطمه نمیزند.
ماجرا از چه قرار است؟
«کت چرمی» دربارهٔ زنان و دختران آسیبدیدهٔ اجتماعی است که هر کدام به دلیلی (عمدتاً به دلیل فرار از خانه) سرپناه امن خانه و خانواده را از دست دادهاند و به یک خانهٔ سلامت خیریه پناه بردهاند. بیشتر ماجرای فیلم به همین خانهٔ سلامت برمیگردد که به صورت خصوصی اداره میشود.
فیلم به خطرات و آسیبهایی میپردازد که در کمین چنین افرادی است و دیگرانی که در سایهٔ بیکسی و بیپناهی از این افراد سوءاستفاده میکنند. مهمترین آسیبهایی که مخاطب «کت چرمی» دخترانِ خانوادههای متلاشی را در معرض آن میبیند، اعتیاد و تجاوز جنسی است.
مادر، ابرقهرمانی واقعی
وقتی نام مهر مادری به میان میآید، به یاد پیوندی ناگسستنی و قدرتی شگفتانگیز میافتیم که سهمگینترین طوفانهای زندگی هم نمیتواند خللی به آن وارد کند. اما چه میشود که یک مادر، پا روی دل میگذارد و دختر نوجوانش را از خود میراند؟ چه حقیقتی پشت ماجراست که مادر آنگونه محکم و جدی میگوید «من دختری ندارم!» تا جایی که مرد غریبهای از بیرون ماجرا به او خرده میگیرد که «تو چطور مادری هستی؟»
اگر اسیر قضاوت زودهنگام نشویم، شاید این احتمال را بدهیم که این راندن، فارغ از درست یا نادرست بودن، از محبتی عمیق و دلسوزانه آب میخورد، نه بیاعتنایی و بیمهری یک مادر بیمسئولیت. کما اینکه مادر ناگهان با یک جمله تمام ذهنیت مخاطب را در هم میشکند: «دختر نداری که بفهمی اگه یه روز نبینیش زندگیت میشه جهنم!»
اما ماجرای مهر مادری و پیوند مادر و فرزند از این هم جدیتر است. آن قدر که میتواند مرگ و زندگی را به هم بدل کند.
پدر داغدیده، دلسوز دختران آسیبدیده
در کنار مادری که وصفش رفت، پدری را در فیلم میبینیم که دختر نوجوانش را به علت اعتیاد از دست داده است. عیسی خودش را مقصر میداند که چطور متوجه اعتیاد دخترش نشده و به قول خودش «این همه اتفاق بیخ گوشم بیفته و من نفهمم!»
در سایهٔ این عذاب وجدان که زندگی مشترک او را هم به مرز فروپاشی رسانده، مرد نسبت به دختران معتاد، احساس مسئولیتی پدرانه، اما بیش از حد طبیعی دارد. او طوری درگیر مشکلات آنها میشود و برای حمایت از آنها میجنگد، عصبانی میشود و غصه میخورد که گویی همهٔ آنها دختر خودش هستند.
وقتی یکی از این دختران آسیبدیده به خانهٔ عیسی پناه میبرد (مرد در غیاب همسرش، تنهاست)، او شب را در ماشینش میخوابد تا دختر احساس امنیت و راحتی کند.
اما در یکی از بزنگاههایی که مرد خودش را برای کمک به دختری نوجوان به آب و آتش میزند، جملهٔ «این حرفها و کارها نمیتونه آذین [دخترش] رو زنده کنه!» حقیقت را همچون پتکی آهنین بر سرش میکوبد.
در نهایت عیسی در گذر از ماجرای کمک به دختر نوجوان که درگیر اعتیاد است، با واقعیت مرگ دخترش کنار میآید و از اندوه این واقعه فارغ میشود.
خوشایند و ناخوشایند داستان
آسیبهای اجتماعی اساساً واقعیتهایی غمانگیزند که خود اتفاقات و داستانهای غمانگیز دیگری را رقم میزنند. خصوصاً اگر این آسیبها متوجه دختری نوجوان شده باشد که انتظار شور و نشاط زندگی از او داریم. دختری که به اعتیاد دچار شده، مدام به دنبال سیگار است، حمایت و محبت مادر و به طور کلی خانواده را از دست داده، اقدام به خودکشی میکند، از شدت بیکسی به مردی غریبه پناه میبرد و... تمام اینها اتفاقات تلخی است که مخاطب را میآزارد.
اینکه مرد غریبه بدون چشمداشت به دختر نوجوان کمک میکند و او را از خطر بزرگ تری که در کمینش است حفظ میکند، برای مخاطب خوشایند است. اما اگر فیلم را با فرزند نوجوانتان میبینید برای او توضیح دهید که در ارتباط با نامحرم همیشه باید چارچوبها را رعایت کرد و طوری شرایط را چید که به تنها ماندن با افراد غریبه منتهی نشود.
اگرچه قصاص حق خانوادهٔ مقتول است، ولی درگیری و تلاش برای رضایت گرفتن در این فیلم هم دیده میشود. در همین ماجرا میبینیم که وفای به عهد یا خلف وعده چه اثر عمیقی بر زندگی دیگران و امیدواری یا ناامیدی آنها به آینده دارد. طوری که ممکن است مرگ یا زندگی افراد را رقم بزند.
فرد دیگری که خود در این فیلم آسیبدیده محسوب میشود، در جایی از فیلم میگوید مقداری پول میخواهد تا یک کارگاه خیاطی راه بیندازد و چند فرد بختبرگشته در آن مشغول به کار بشوند. این نگاه که به تولید و کمک به نیازمندان منجر میشود، اگر مسیر اخلاقی و درستی را بپیماید، شایستهٔ تقدیر است.
پایان پیام/