اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  همدان

گفت؛ این سهم شما بود از انقلاب؛ پس سهم من چی؟!

به عین‌الله گفتم ـ ببین پسرم تو نه علم داری نه تعلیم، چطور می‌خواهی بروی جبهه؟ ـ با جوابش جا خوردم، «باباجان! نگران نباش من قبلا آموزش دیده‌ام! ـ دیدم فکر همه جایش را کرده؛ بعد هم حرفی زد که همان جا دلم راضی شد به رفتنش، گفت ـ شما کم برای انقلاب کار نکردید، اما این سهم شما بود، پس سهم من چی؟! ـ

گفت؛ این سهم شما بود از انقلاب؛ پس سهم من چی؟!

خبرگزاری فارس ـ همدان؛ مریم شهابی باهر؛ «بلوار آزادگان، کوچه شهید مدنی، کوچه شهید سوری و خانه‌ای که نگاهت را میخکوب می‌کند روی پرچم سه‌رنگ وطن و نام زیبای «امیرالمومنین(ع)». خانه‌ حاج شعبانعلی، پدر عین‌الله رجبی.

خانه شهیدی که بهار عمرش بیشتر از سیزده را قد نداد و در شلمچه آسمانی شد، نگاهم مات در و دیوار خانه است و دلم مبهوت راز شهید با تلاقی سه واژه «سیزده»، «رجب» و «علی»!

با صدای برادر شهید به خودم می‌آیم، «خوش آمدید، خواهش می‌کنم بفرمایید تو»، همراهانم می‌روند داخل و من هم پشت سرشان؛

سلام علیک و تبریک عید و تعارف و تشکر فضای خانه را پر می‌کند اما چشمان من هنوز درگیر است، درگیر سادگی و صفای خانه، نگاهم را می‌دوزم روی تنها تابلویی که روی دیوار جا خوش کرده؛ «دخیلک یا ابوالفضل»...

اصرار داشت برود؛ آخر هم رفت

چشمانم تر می‌شود و دلم می‌رود تا کربلا، روحم آنجاست و جسمم اینجا که به ناگاه نگاهم برمی‌گردد رو به سوی حاج‌شعبانعلی؛ «عین‌الله نورچشمم بود و عزیز دل مادرش، ۱۳ سال داشت که شهید شد، در کربلای ۵».

سر می‌چرخانم و عکس شهید در نگاهم می‌نشیند، کنار عکس رهبر و حاج‌قاسم؛ چشمانش می‌‌خندد با سربند سبز «یا ابوالفضل‌العباس(ع)» روی قاب.

صدای بغض‌آلود حاج‌شعبانعلی همه را متأثر می‌کند؛ «پسرم، اصرار داشت برود، آخر هم رفت، نه که پشیمان باشم از رفتنش... نه، اما دل است دیگر چه کنم، تنگ می‌شود برای نورچشمانم».

گوشم به صدای پدر است و چشمم به نگاه مادر، آرام و بی‌صدا گوشه‌ای نشسته و گوش می‌دهد، اما حتما با هر کلام همسر، دلش می‌رود برای پسر؛ خاطره‌ خاطره حرف از دلش می‌گذرد و در درون می‌گرید.

و باز حاج‌شعبانعلی ادامه می‌دهد «عین‌الله بچه درسخوان و منضبطی بود، اما یک روز از مدرسه خواستنم و گفتند، پسرتان در درس‌هایش افت کرده، مشکلی پیش آمده؟! به آنها اطمینان دادم مشکلی در خانه نداریم، برگشتم و موضوع را با مادرش در میان گذاشتم، گفت «راستش... عین‌الله می‌خواهد برود جبهه»، فکرم درگیر شد، شب که آمد خانه با او حرف زدم، تصمیمش را گرفته بود اما چون سنش کم بود بدون رضایت من اجازه نمی‌دادند.

به او گفتم ـ ببین پسرم تو نه علم داری نه تعلیم، چطور می‌خواهی بروی جبهه؟ ـ با جوابش جا خوردم، «باباجان! نگران نباش من قبلا آموزش دیده‌ام! ـ دیدم فکر همه جایش را کرده؛ بعد هم حرفی زد که همان جا دلم راضی شد به رفتنش، گفت ـ شما کم برای انقلاب کار نکردید، اما این سهم شما بود، پس سهم من چی؟! ـ 

انگار بهترین هدیه دنیا را گرفته باشد

یادم نمی‌رود حالش را وقتی رضایت‌نامه را دادم دستش، انگار بهترین هدیه دنیا را گرفته باشد، نامه را بوسید و دور سرم چرخید.

روزگار چرخید و چرخید تا پسرم برگشت، اما سرد و بی‌رمق، قبل از شهادتش چندباری خوابش را دیده بودم که از پهلو ترکش خورده، خوابم تعبیر شده بود، نور چشمم برگشته بود با ترکش در پهلو!».

حاج‌شعبانعلی به اینجا که رسید، خدا را شکر کرد و گفت: پسرم را دادم، پشیمان نیستم که هیچ افتخار می‌کنم برای دین و میهنم کاری کرده‌ام، شهید شدن توفیق می‌خواهد اما اینکه هر کس در هر وظیفه و مسئولیتی کارش را درست انجام دهد هم اجرش کم از شهادت نیست، همه که نباید شهید شوند، مملکت به مسئول و نیرو و کار احتیاج دارد، فقط باید حواسمان باشد در راهی که خدا خواسته و مد نظر امام و رهبر است قدم برداریم، این یعنی برُد.

روزی امروز ما شد دیدن حاج‌شعبانعلی و شنیدن خاطرات شهیدش، با کوله‌باری از «لبخند» و «خاطره» مهیای رفتن می‌شویم، فضای خانه پر می‌شود از بدرود و خنده و تعارف و تشکر.

قبل از رفتن سر می‌چرخانم و عکس شهید در نگاهم می‌نشیند، کنار عکس رهبر و حاج‌قاسم؛ چشمانش می‌‌خندد با سربند سبز «یا ابوالفضل‌العباس(ع)» روی قاب.

پایان پیام/ 3140/ 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول