خبرگزاری فارس از قم- فاطمه جمالزاده: هر خبری در عالم است حول نور وجود امام حسین(ع) است. راه بندگی از روضههای هیأت سالار شهیدان(ع) شروع میشود، در مسیر پیاده روی اربعین اوج میگیرد و در زیارتگاه کربلا به بلندای هستی پیوند میخورد، آنجایی که قُبهاش ستون آسمان است و خاکش امان زمین.
اتفاقهای متعددی در جریان عاشورا رخ داده که همگی نشان دهنده مرتبه بالای بندگی یاران و خاندان حضرت اباعبدالله(ع) است؛ عبودیتی که از تفکر، فهم و بصیرت سرچشمه گرفته بود و آنان را به چنان مرتبههای بالایی از بندگی رساند که هر گونه سختی، اسارت، مصیبت و حتی تکهتکه شدن برایشان زیبا بود و در همه حال شکرگزار خداوند بودند.
یاران امام حسین(ع) با اقتدا به مولایشان سعادت ابدی را به دست آوردند و تا روز قیامت چراغ راه اولاد آدمی به سمت حقیقت زندگی شدند؛ ولی قافله کربلا محدود به آن چند تن شهید کربلا نیست، هنوز هم هستند افرادی که از عاشورا الهام میگیرند و خود را از اسارت زمین و زمان رها میکنند و تا آغوش خدا به پرواز در میآیند، همانجا که روشنتر از آن دیگر نوری نیست.
«شهید علیاکبر عربی» یکی از همین افرادی است که توانست از زلال معرفت حسینی راه حیات را پیدا کند و از مسیر پیادهروی کربلا خود را برساند به آنجایی که باید برسد تا جواز شهادتش در عرش الهی قاب ببندد و در نبض زمان جاودانه شود؛ پیرامون تجربه حضور او در پیادهروی اربعین حسینی، روایتهایی که درباره ابعاد مختلف این مراسم بزرگ معنوی داشته است، عملکرد او در جریان این سفر و ... با «مریم رضایی» همسر این شهید والا مقام به گفتوگو پرداختهایم که در ادامه میخوانید:
فارس: از توضیح درباره نخستین تجربه حضور شهید عربی در پیادهروی اربعین حسینی شروع کنید:
- نخستین تجربه حضور علیاکبر در مراسم پیادهروی اربعین آخرین دفعهاش هم بود. سال 1394 توانست به صورت زمینی از مرز مهران وارد عراق شود و خود را به پیادهروی اربعین حسینی برساند؛ در همان پیادهروی همسرم جواز شهادتش را از سرور و سالار شهدا(ع) گرفت و همین مسئله زیباترین وجه سفرش شد. او چون با تمام وجودش در جاده ملکوتی نجف- کربلا پا نهاد موفق شد آنچه را که میخواهد از ارباب خود بگیرد، پیله را پاره کند و به پرواز درآید.
فارس: چه مدت بعد از این سفر به شهادت رسید؟
- خیلی طول نکشید، حدود سه ماه بعد از این سفر شهید شد.
فارس: شما هم در این سفر کنار او بودید؟
- علیاکبر خیلی دوست داشت خانوادگی برویم ولی آن زمان به خاطر اینکه بچههایمان خیلی کوچک بودند، من و بچهها در قم ماندیم و موفق به همراهی او نشدیم. وقتی همسرم از کربلا برگشت با شور خاصی درباره حال و هوای خوب پیادهروی اربعین تعریف میکرد و میگفت به امید خدا سال بعد با بچهها همگی به صورت خانوادگی به کربلا میرویم.
فارس: چه کسانی در پیادهروی اربعین همراه ایشان بودند؟
- جمعی از دوستانش، خویشاوندانش و خانواده من در طول این سفر با او بودند. علیاکبر با خواهر و برادرهایم مثل خواهر و برادرهای خودش رفتار میکرد و این سبب شده بود همسفری با او برایشان لذتبخش باشد.
فارس: با توجه به اینکه همسرتان سالها دچار کمردرد شدید بود و پزشکان همواره پیادهروی طولانیمدت را برای این دسته از بیماران منع میکنند آیا تردیدی نسبت به حضور در پیادهروی اربعین در دل ایشان یا شما ایجاد نشد؟
- علیاکبر با وجود اینکه مشکل جسمانی داشت و گاهی برای تسکین دردهایی که به سراغش میآمد مجبور بود استراحتهای طولانی داشته باشد ولی تردیدی برای شرکت در این سفر نداشت، وقتی هم برگشت میگفت بیماریاش حتی ذرهای او را اذیت نکرده است.
من قبل از سفر نگرانیام را درباره بیماریاش، مسافت راه و همچنین سختی بهدوش کشیدن وسایلی که میخواست با خود ببرد بیان کردم ولی او در پاسخ خیلی مطمئن میگفت خدا کمک میکند، حتی اگر سختی برایم داشته باشد قطرهای در برابر سختیهایی که امام حسین(ع) و خانواده ایشان در مسیر کربلا کشیدند هم نیست چرا که آنان مسافت طولانیتری با فرزندانشان طی کردند و تجهیزات رفاهی نداشتند ولی اکنون امکانات رفاهی مختلفی در اختیار است و هر جا هم خسته شویم میتوانیم استراحت کنیم.
*والسابقون السابقون
فارس: همسفرهای شهید عربی درباره کارهای او در این سفر چه چیزهایی برایتان تعریف کردهاند؟
- برادرم که یکی از همراهان او در این سفر بود برایم تعریف کرد که علیاکبر در طول پیادهروی هیچ ابراز درد و ضعفی نسبت به بیماری جسمانیاش نداشته بلکه هر جا از دستش برمیآمده به دیگران هم کمک میکرده است؛ مثلا اگر خانوادهای که دارای فرزند کوچک بودند را میدیده در بخشی از مسیر کودکشان را بغل میکرده تا پدر و مادرش بتوانند خستگی از تن بیرون کنند. هنگام پخت و توزیع غذا نیز در مدت اندکی که داشته به کمک موکبداران میرفته و در راه خدمت به زائران اربعین حتی از کوچکترین تلاشی فروگذار نمیکرده است.
برادرم همچنین میگفت علیاکبر در جریان پیادهروی اربعین مدت زمان بسیار اندکی را در طول شبانهروز به خواب و استراحت اختصاص میداد و زمانی که سایر همسفرهایش از شدت گرمای هوا یا برای استراحت به داخل موکب میرفتند سعی میکرد هر چه بیشتر از فرصتی که در پیش رویش قرار گرفته بهره ببرد و برای تأمین نیازهای زائران از دیگران سبقت میگرفته است.
فارس: رفتار کریمانه شهید عربی در حق زائران امام حسین(ع) در طول پیادهروی اربعین را ناشی از چه چیزی میدانید؟
- ناشی از معرفتی که نسبت به مسائل دینی داشت و اعتقادات قوی که در وجودش ریشه روانده بود و هر روز محکمتر میشد؛ همه جنبههای رفتاریاش را از خلق و خوی بهشتی ائمه اطهار(ع) سرمشق میگرفت.
فارس: شهید عربی بعد از حضور در پیادهروی اربعین درباره چه چیزهایی بیشتر سخن میگفت؟
- از هیجان بچهها و اشتیاق پیرها برای طی کردن مسیر طولانی پیادهروی و رسیدن به حرم امام حسین(ع)، تلاش همهجانبه و بیریای موکبداران برای تأمین نیازهای زائران، ترکیب مختلف ملیتها، پیروان مذاهب و ردههای سنی گوناگون در بین زائران و خادمان، حضور خانوادههای دارای چندین فرزند کوچک که نیازهای متعدد و مراقبتهای خاصی در این راه احتیاج داشتند، خلوص نیت ستودنی همه حاضران در این مسیر، تلاش افراد کمتوان برای مشارکت در پیادهروی و ... میگفت و هر بار دلتنگی در حرفهایش شعله میکشید. او به گونهای از خاطراتش سخن به میان میآورد که هر شنوندهای را مشتاق حضور در پیادهروی اربعین و لمس تک تک لحظههای دلچسب آن میکرد.
جمعیت پرازدحام زائران اربعین حسینی به ویژه حضور پررنگ کودکان در این مسیر پرفراز و نشیب برای او الهامبخش بود و همسفرهایش میگفتند در هر فرصتی که پیدا میکرد به کمک کردن به کودکان و همصحبتی با جوانان میپرداخت.
*محبوبیت انقلاب اسلامی ایران در فضای حقیقی جهان تشیع
فارس: آیا شهید عربی مسئله خاصی در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران در پیادهروی اربعین مشاهده کرده بود؟
- بله، او در طول مسیر پیادهروی عکس مقام معظم رهبری را روی کولهپشتی و سایر وسایل اهالی کشورهای مختلف مشاهده کرده بود و میگفت: «برای ایران افتخار بزرگیه که رهبر فرزانهاش اینقدر در کشورهای دیگه و بین مردم جهان مطرحه و حرمت داره؛ مردم باید قدردان نعمت انقلاب اسلامی و رهبر حکیم این انقلاب باشن، ملت ایران با این شرایط مسؤولیت سنگینتری هم دارن».
فارس: پس از بازگشت شهید از پیادهروی اربعین تغییری در ایشان مشاهده کردید؟
- بله، علیاکبر به صورت ذاتی انسان پرجنبوجوش و شلوغی بود و این را همه اطرافیان میدانستند ولی وقتی از کربلا برگشت خیلی آرام شده بود، گرچه هنوز میگفت و میخندید اما دیگر آدم سابق نبود. نمیدانم چگونه بیان کنم، انگار نوعی توجه عمیق و آرامش خاص معنوی در وجودش جوانه زده بود و عطر کربلا هنوز در مشامش جاری بود. همسفرهایش بعد از شهادتش برایم تعریف کردند که از وقتی وارد مسیر پیادهروی اربعین شد این سکوت معنادار و زیبا در او متجلی شد.
*دلی که در هیأت صیقل یافت
فارس: در مصاحبهای که ماه رمضان با شبکه جهانی ولایت داشتید فرمودید ولایتمداری و ارادت به خاندان عصمت و طهارت(ع) گل سرسبد فضایل اخلاقی شهید عربی بود؛ چه کارهایی در ایشان مشاهده میکردید که به این نتیجه رسیدید؟
- محرم که از راه میرسید انگار آدم دیگری میشد، در هر مجلس روضهای که برگزار میشد اگر وقت داشت حضور مییافت و دل خود را صیقل میداد. وقتی مطلع میشد جایی قرار است علم هیأت امام حسین(ع) برپا شود در حد توان کمک مالی میکرد. انس عجیبی با قرآن و زیارت عاشورا داشت. در بین معصومین(ع) به امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) ارادت ویژهای داشت.
در طول سالهایی که کنار او بودم هر گاه نام یکی از اهلبیت(ع) به میان میآمد مروارید اشکش سریع جاری میشد، اهل بلند گریه کردن نبود و در این طور مواقع معصومانه هوای چشمانش بارانی میشد.
هر جا بود تا صدای اذان را میشنید برای خواندن نماز اول وقت پرمیگرفت و در این باره به سخن بزرگان اشاره میکرد مبنی بر اینکه اگر کسی نمازش را در اول وقت بخواند گویا به امام زمان(عج) اقتدا کرده است و سبب میشود نماز انسان در پرتو برکت اعمال امام عصر(عج) مورد پذیرش خداوند قرار گیرد.
علاوه بر توجهی که نسبت به امام زمان(عج) در کلام و رفتارش هویدا بود، هر چه را که مقام معظم رهبری نیز بیان میفرمود سعی میکرد انجام دهد و میگفت چون ولی فقیه به فلان مسئله امر کرده است موظف به انجام آن هستیم؛ در مسئله ولایتمداری حساس بود و در این قضیه حتی یک مورد سهلانگاری از او ندیدم.
فکر رفتن به سوریه هم پس از سخنرانی مقام معظم رهبری به صورت جدی به سر علیاکبر افتاد و میگفت:« حضرت آقا فرموده اگه امروز نریم بیرون از مرزهامون بجنگیم، فردا باید در همدان و کرمانشاه خودمون با دشمن بجنگیم» و نگاهی که از آن پس به این قضیه داشت از دریچه پیروی از امر ولی فقیه بود؛ قبل از آن بیشتر از جنبه ارادت به خاندان اهلبیت(ع) و دفاع از حریم آنان و همچنین اهمیت کمکرسانی به مسلمانان به این قضیه میاندیشید.
احادیث اهلبیت(ع) را زیاد مرور میکرد و سعی داشت در تمام ابعاد زندگی سخنان و سیره آن بزرگواران را محور قرار دهد چرا که باور داشت صحیحترین، نورانیترین و کاملترین نسخه زندگی را آنان پیاده کردهاند و در صورت نزدیک شدن به شیوه زندگی آنها میتوان به خدا نزدیکتر شد.
*مائدههای بهشتی
فارس: شهید عربی در خصوص «پیادهروی اربعین و حکومت جهانی مهدوی» هم مسئلهای مطرح میکرد؟
- امید داشت پیادهروی اربعین با این همه شاخصه و جلوههای ممتاز که به عنوان بزرگترین رزمایش سیاسی- معنوی جهان شناخته میشود زمینهساز ظهور امام زمان(عج) و برقراری حکومت عدل مهدوی در دنیا شود. او اعتقاد داشت اگر برای تبلیغ اسلام و آشناکردن ملیتهای مختلف با یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر(عج) از راه امام حسین(ع) ورود صورت گیرد نتایج بهتر و سریعتری حاصل میشود چرا که تجربه نشان داده است که فطرت بشر خیلی زود با عشق سالار شهیدان(ع) خو میگیرد و این مقدمه گامهای بعدی خواهد شد.
علیاکبر میگفت زائران اربعین حسینی باید همگی ضمن بهره بردن از فضیلتهای مسیر سرخ حسینی، برای درک کردن آینده سبز مهدوی دست به دعا بردارند چرا که دعاهایشان در درگاه الهی مستجاب است و چه دعایی مهمتر از این. او بخشی از مسیر پیادهروی را هم به نیابت از امام عصر(عج) قدم زده بود و دیگران را هم به این کار سفارش کرده بود.
فارس: تأثیرگذارترین جملهای که درباره پیادهروی اربعین از شهید عربی شنیدید چه بود؟
- علیاکبر میگفت در پیادهروی اربعین خداوند به صورت ویژه به آدم نگاه میکند و انسان از عمق وجودش این توجه خاص الهی را درک میکند که شیرینی و جاذبه بینظیر و غیر قابل وصفی دارد؛ وقتی این سخن را شنیدم خیلی زیر تأثیر قرار گرفتم چرا که میخواستم این احساس نادر و شگفتانگیز را بچشم.
فارس: شهید عربی درباره غذای موکبهای مسیر پیادهروی اربعین چه میگفت؟
- معتقد بود نذریهای موکب اربعین حسینی مائده بهشتیاند چرا که مزین به عشق کسی است که محبوب خدا و نورچشم مخلوقات زمین و آسمان است و مایه نورانی شدن وجود انسان میشود.
*روایت کربلا با بیانی کودکانه برای فرزندان
فارس: وقتی از کربلا برگشت درباره شهادتش حرفی زد؟
- به صورت مستقیم چیزی نگفت چون میدانست من طاقت ندارم. وقتی برگشت مدتی بعد که در حال انجام مقدمات سفر به سوریه بود به او گفتم اگر بروی سوریه بچهها اذیت میشوند، آنان خیلی به تو وابستهاند و از دوریات آسیب میبینند. گریه میکردم و از دغدغههایم نسبت به بچهها در دوری پدرشان میگفتم. علیاکبر در جواب من میگفت اگر سفر سوریه را بروم بعد از آن دیگر گریه نمیکنید و دغدغه من را نخواهید داشت؛ حرفهایش برایم خیلی سنگین بود و با ناراحتی و اعتراض گفتم چرا این حرفها را میزنی؟ در جوابم خندید و بحث را به حاشیه کشاند. بعد از شهادتش معنای حرفهای آن روزش را فهمیدم.
پس از شهادتش برای پیگیری برخی امور که میرفتم میدیدم علیاکبر خیلی کارها را قبل از رفتن به سوریه انجام داده و آماده این اتفاق بوده است، انگار میدانسته که در اربعین جواز شهادتش صادر شده و سوریه معراجش خواهد شد.
فارس: وقتی همسرتان به شهادت رسید سن فرندانتان چقدر بود؟
- فرزند بزرگمان فاطمه آن زمان هفت سال سن داشت. محمدمصباح پنج ساله بود و طهورا هم 6 ماهه.
فارس: شهید عربی درباره کربلا و پیادهروی اربعین با فرزندانتان هم صحبت میکرد؟
- بله، درمورد زندگی حضرت رقیه(س) و حضرت علیاصغر(ع) با بیانی در حد فهم بچهها برایشان توضیح میداد. وقتی علیاکبر به شهادت رسید نخستین حرفی که بچهها زدند این بود که پدرمان مثل امام حسین(ع) در راه اسلام شهید شد و حالا ما هم مثل حضرت رقیه(س) شدیم.
او بارها به من تأکید کرده بود که هر طور شده بچهها به ویژه پسرمان را به پیادهروی اربعین ببرم چون این سفر را مسیری انسانساز میدانست.
فارس: در کدام منطقه و چه تاریخی همسرتان به شهادت رسید؟
- در 13 بهمن ماه سال 1394 در جریان عملیات آزادسازی شهرهای شیعهنشین «نبل» و «الزهرا» در حومه حلب سوریه به مقام پرافتخار شهادت دست یافت. پس از شهادت علیاکبر همرزمانش برایمان تعریف کردند که یک شب قبل از شهادتش به حضرت فاطمه(س) متوسل شده بوده و دم صبح با صدای گریه او از خواب بیدار شدهاند.
پایان پیام / 78032