به گزارش خبرگزاری فارس از شهرکرد، روزهای ابتدایی شیوع کرونا در زمستان ۹۸ مردم و حتی مسئولان سردرگم بودند، هیچکس نمیدانست که دقیقا باید چه کاری انجام دهد تا از این بلای عجیب و غریب جان سالم به در ببریم. همزمان با بسیج شدن کادر درمان و آغاز جهادشان در خط مقدم مقابله با کرونا گروههای جهادی و مردمی شکل گرفتند تا کاری هرچند کوچک برای عبور از بحران و حفظ سلامت مردم انجام دهند.
بسیجیهایی که همیشه در ساعات اولیه هر بحرانی خودشان را میرساندند اینبار دوخت ماسک و ضدعفونی معابر و حتی حضور در بیمارستانها و یاری کادر درمان را در دستورکار قرار دادند.
«رحمان حسینزاده» جوان دهه هفتادی و دوستانش از اولین نفراتی بودند که آنروزها آستین همت بالا زدند و به جنگ با ویروسی رفتند که ترسناک و بیرحم قربانی میگرفت.
به همین بهانه و همزمان با هفته بسیج با آقای حسینزاده به گفتوگو نشستیم.
فارس: شروع فعالیت شما در مقابله با کرونا از کجا شکل گرفت؟
حسینزاده: برای توزیع بستههای معیشتی همراه نماینده ولی فقیه در استان به دهستان محروم موگویی سفر کرده بودیم که زمزمههایی از شیوع یک ویروس به اسم کرونا در کشور شنیدیم.
ذهنمان درگیر این بیماری شد و دنبال راه چاره بودیم، تا اینکه بیماری به چهارمحال و بختیاری هم رسید، در ابتدای کار سه نفر بودیم که جلساتی برگزار کردیم تا ببینیم چه کاری از دستمان ساخته است و ازآنجایی که شنیده بودیم کرونا از طریق تماس با سطوح به افراد منتقل میشود تصمیم گرفتیم معابر و ناوگان حمل و نقل عمومی را ضدعفونی کنیم.
بعد از جلسه یکی از دوستان دستگاه سمپاشی از یک دامداری تهیه کرد، وایتکس خریدیم و یک بطری ۱.۵ لیتری آبژاول هم از مرکز بهداشت تهیه و کار ضدعفونی را که بعدها فهمیدیم این کار گندزدایی نام دارد.
فارس: با همان سه نفری که فرمودید کارها را پیش میبردید؟
کمکم بیماری گسترش یافت و افراد دغدغهمند یکدیگر را پیدا کردند و مجموعهای از گروههای جهادی، هیئتی، نیروهای مردمی و تشکلات مختلف در قالب یک قرارگاه گرد هم جمع شدند.
ابتدای کار محلی برای تجمع این افراد نداشتیم و جلسات اول در پارکینگ منزل ما تشکیل شد و بعد از مدتی منزلی در خیابان شریعتی در اختیارمان قرار گرفت و برای جلوگیری از موازیکاری گروهها را سازماندهی و کار را جدیتر از قبل آغاز کردیم.
فارس: نگران سلامتتان نبودید؟ چرا در خانه نماندید تا در امان باشید؟
به روایت فتح و مستنداتی که رشادتهای بسیجیان و رزمندگان را به تصویر میکشید علاقهمند هستم و همیشه دوست داشتم حال و هوای این فیلمها را تجربه کنم، تا اینکه متوجه شدیم بیماران کرونایی را در بیمارستان هاجر بستری کردهاند و غیر از چند پرستار و پزشک بخش عفونی کسی به این بخش سر نمیزند؛ این موضوع باعث شد بچههای بسیجی برای حضور در این بخش از هم سبقت بگیرند.
لحظهای که وارد بیمارستان شدیم مطمئن بودیم که حتماً مبتلا میشویم با توجه به جو روانی آن زمان که القا شده بود هرکس کرونا بگیرد حتما از دنیا میرود، آن شبها یقین داشتیم که روزهای آخر عمرمان است این همان صحنههایی بود که در روایت فتح شنیده اما تجربه نکرده بودیم.
رقابت بین من و یکی از دوستانم برای ورود به بخش کرونایی بالا گرفت، رضا متأهل و دارای فرزند بود و من مجرد، من به رضا میگفتم تو باید مراقب همسر و فرزندت باشی و او به من میگفت تو مجردی و مادرت آرزوها برایت دارد.
فارس: خانوادههایتان مخالفتی با کارهای شما نداشتند؟
اوایل کار اصلا منزل نمیرفتم و به همراه دوستانم در مغازه مشغول توزیع آبژاول میان گروهها بودیم، شب هم از شدت خستگی با وجود سرمای زیاد در همان مغازه میخوابیدیم.
میدانستیم که اگر به خانه برویم هم با مخالفت خانواده مواجه میشویم و هم در آن شرایط ممکن بود سلامتیشان به خطر بیفتند لذا سعی میکردیم زیاد به خانواده نزدیک نشویم.
خانواده اوایل کار از سر نگرانی مخالفتهایی با ما داشتند اما رفتهرفته که دیدند سلامتی مردم شهر در خطر است کمکم با کارمان کنار آمدند.
فارس: هزینه کارهایی که انجام میدادید از کجا تامین میشد؟
در ابتدای کار نه بودجه داشتیم و نه کسی حمایت و یا تشویقمان میکرد، همه وسایل از بودجه شخصی خودمان تهیه میشد، حتی آب ژاولها غلظت بالایی داشتند و احتمال مسمومیت بسیجیها زیاد بود که بچهها برای اینکه جلوی مسمومیت را بگیرند برای اعضای گروه شیر میخریدند، حتی یک نفر نبود به ما بگوید شیر راه چارهای رفع این مسمومیتها نیست و غلظت آبژاول بافت ریه را از بین میبرد.
هرچه انجام میدادیم از تجربیات شخصی خودمان بود و ملاک و معیار دقیقی برای انجام کارها نداشتیم.
حتی لباس خاصی برای اینکار نداشتیم و از لباسهای شخصیمان استفاده میکردیم و موقع ورود به بیمارستان ماسک فیلتردار نداشتیم، البته چند ماسک از ارگانها قرض گرفتیم اما هیچکدام فیلتر سالمی نداشتند و بچهها هنگام استفاده، نفس کشیدن برایشان سخت بود.
تا روز آخر نتوانستیم این تجهیزات را تکمیل کنیم و همین امر باعث شده بود که ریه بچهها از بین برود و امروز با کوچکترین سرماخوردگی حالشان بد میشود.
فارس: چرا با وجود این همه سختی بازهم ادامه دادید؟
همینجا بود که جوانان بسیجی از زندگی، خانواده و کار خود میزدند تا سلامتی مردم را تامین کنند، هرچند میدانستند که ممکن است این راهی که در آن قرار گرفتهاند پایان کار باشد اما باز هم جهاد میکردند.
نسلی که آن روزها در کف خیابان بود دنبالهرو همان جوانهای حاضر در جنگ تحمیلی بود که برای سلامتی مردم سر و دست میشکستند.
به علت محدود بودن تجهیزات حضور بسیجیها را شیفتبندی کرده بودیم که بچهها یک روز در میان برای کار بیایند، اما جوانان روزهای استراحتشان مرتب با بنده تماس میگرفتند و برای پیوستن به ما التماس میکردند.( آقا امشب دیگه کار ندارید؟ نمیشه ما بیاییم و بچهها برن استراحت؟)
از ۵ تا ۲۰ نفر در روزهای اول به ۱۵۰ نفر فقط در شهر شهرکرد رسیده بودیم، شبکه بهداشت شهرستان این تعداد نیروی جهادی را باور نداشت تا اینکه برای سرکشی و بازدید به جمع ما آمدند و از تعداد نیرو و تجهیزاتی که جمع کرده بودیم متعجب شدند.
فارس: از کارتان راضی هستید؟
خدا باید از کارمان راضی باشد خودمان نمیتوانیم احساس رضایتی اعلام کنیم و امیدواریم که پایان این مسیر به شهادت ختم شود.
فعالیت در زمان کرونا مانند زمان جنگ که انسانها را میساخت پایگاهی برای تربیت بسیجیان شده بود، حاضر بودند از خودشان بگذرند و برای سلامتی مردم تلاش کنند. هرچند زمان کوتاه بود اما همین چند ماه هم تاثیرگذار بود.
فارس: کمکی دریافت کردید که در ذهنتان مانده باشد؟
علاوه بر تیمهای جهادی کشاورزان و فنیکارهای فناوران همراه ما شدند و کشاورزان در یک شبانهروز ۱۸۰ هزار لیتر آب رایگان برای ما تهیه کردند که حتی پول گازوئیلهایشان را هم از جیب خود دادند، کارکنان فناوران هم دستگاههایی که خراب میشدند و یا سرنگهای پاره را به صورت رایگان تعمیر و یا تعویض میکردند.
فارس: واکنش مردم به خدماتی که ارائه میکردید چه بود؟
ماده گندزدایی به گونهای بود که وقتی روی استیل میماند لکههای سیاه از خود به جا میگذاشت و مردم از خجالتمان در میآمدند و میگفتند که شهر را خراب کردید دست از این کارها بردارید و امثالهم.
تا اینکه با فراگیری کرونا رفت و آمدها محدود شد، کار بچهها زیاد بود و هر شب از محل استقرار نیروها و تامین مواد و وسایل سرکشی میکردیم.
همان افرادی که تا چند روز پیش مانع انجام این کارها میشدند از پنجره منازل و یا در خیابانها از بسیجیان تشکر میکردند و برایشان جالب بود که همین بچههایی که در پایگاه بسیج و مسجد محل بودند امروز از جان خود میگذرند تا همسایهها و خانوادههایشان در امان بمانند.
کمکم همین مردم هم به کمک آمدند و فعالیتهایی مانند کمک مالی و یا حتی توزیع میوههای بستهبندی میان گروههای جهادی را انجام میدادند.
فارس: فعالیتهای جهادی شما با فروکش کردن کرونا تمام شد؟
کار جهادی تمامی ندارد، برخی از بچهها در کارهای فرهنگی، گسترش هیئات و مجموعههای مذهبی مشغولند.
برخی دیگر گروههای جهادی تشکیل دادند و با آرایشی دیگر در سیل بارده وارد میدان شدند، در هر بحرانی در میدان بودند تا از فرصتی که در تهدیدها پیش میآمد به بهترین نحو برای خودسازی استفاده کنند.
در سیل روستای بارده گروههای دیگر وعدههای اصلی غذا را تهیه میکردند اما فکری برای میانوعده گروههای جهادی نشده بود که در جلسهای که با دوستان بسیجی داشتیم به پخت کاکولی رسیدیم تنور خرابی را از دوستی قرض کردیم و با سختی به روستا بردیم، بعد از راهاندازی موتور و درست شدن شعله پخت کاکولی را هم تجربه کردیم.
سیل هنوز تمام نشده بود بحران قطعی آب در شهرکرد شروع شد و دوباره بسیجیها با ساماندهی جدید وارد فاز آبرسانی شدند تا بطریهای آب معدنی به منازل مردم برسد.
بعد از پشت سر گذاشتن این مرحله به دنبال خدمت ویژهتری بودیم که به ثبت شدن موکب جهادی امام رضا(ع) با هدف خدمت اجتماعی در کشور ختم شد تا هرجایی که نظام و انقلاب اسلامی و مردم به کمک نیاز دارند در میدان حاضر شویم.
قدم اول این گروه با خدمترسانی به زائران امام حسین(ع) در مراسم پیادهروی اربعین متبرک شد و برای اولینبار موکبداری را تجربه کردیم و این امر در شرایطی اتفاق افتاد که حتی یک ملاقه هم از خودمان نداشتیم و تنها سرمایه گروه تنوری بود که خیری برایمان خرید.
فارس: پایان کارهای جهادیتان کجاست؟
کارهای جهادی بسیاری از دوستان از زمان کرونا آغاز شد و تا کربلا ادامه پیدا کرد، البته جهاد متوقف نشده و تنها شهادت پایان این راه است و اکنون در نظر داریم با وسایل تهیه شده برای موکب کارگاههای اشتغالزایی راهاندازی کنیم که هنوز به نظر واحدی نرسیدهایم.
پایان پیام/ ۶۸۰۳۶