اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

سیاسی  /  سایر حوزه ها

جریان اصلاحات چگونه از عملیات روانی به تروریسم شناختی رسید؟

میل به تخریب و ناامنی در جریانی(اصلاح‌طلبان) که احساس می‌کند همه چیز را از دست داده، بسیار شدید می‌شود، خصوصا اگر این بی قدرتی، با بی‌توجهی افکار عمومی همراه شود.

جریان اصلاحات چگونه از عملیات روانی به تروریسم شناختی رسید؟

گروه سیاسی خبرگزاری فارس؛ جعفرعلیان نژادی: دوری از قدرت برای جریانی که هیچگاه نتوانسته به تعریفی از خود در وضعیت بی قدرتی سیاسی برسد، احساس تمام شدگی و پایان را ایجاد می‌کند. تبدیل شدن قدرت سیاسی به کلید حیات و ممات جریان غیرانقلابی؛ وضعیت آن‌ها را در دورانی که مردم به طور کلی آن‌ها را از عرصه سیاست رسمی کنار زد‌ه‌اند، بسیار خطیر و حساس می‌کند. میل به تخریب و ناامنی در جریانی که احساس می‌کند همه چیز را از دست داده، بسیار شدید می‌شود، خصوصا اگر این بی قدرتی، با بی‌توجهی افکار عمومی همراه شود. چنین وضع و حالی، زاده حس طردشدگی است. طرد از قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی از یک جریان طرد شده برای گریز از خطر انزوا و میرایی دو واکنش عمده قابل انتظار است: اول تلاش برای تغییر وضعیت خود. دوم، تلاش برای تغییر وضعیت محیط. در واکنش اول، تلاش می‌کند تا خود را بیشتر نشان داده و دیده شود. در واکنش دوم تلاش می‌کند، وضعیت عادی و نرمال را به وضعیت غیرعادی و استثنایی تبدیل کند.

تقریبا چند ماه مانده به اغتشاشات بود که یکی از  عناصر مهم جریان اصلاحات در کلا‌ب‌هاوس، به شکل کاملا مصداقی و قابل اشاره، در مواضع خود این دو واکنش را نشان داد. در واکنش اول یعنی تلاش برای دیده شدن، اعلام کرد: «مادام که محتمل‌ترین جایگزین جمهوری اسلامی بی‌دولتی و هرج‌ومرج باشد، کماکان بر مشی اصلاح‌طلبانه اصرار می‌ورزم.» معنی این سخن آن است که اگر جریان اصلاحات در کرسی قدرت نباشد، وضعیت کشور بی دولتی و هرج و مرج است. یعنی می‌خواست این پیام را به مردم و نظام بدهد که فضایی برای دیده شدن جریان اصلاحات هم باقی بگذراید. ما هم می‌خواهیم دیده شویم. اگر ما را نبینید،کشور هرج و مرج می‌شود. در واکنش دوم علنا اعلام کرد، ما در حال سه اقدام اساسی برای تغییر وضعیت عادی به استثنایی هستیم: اول باید بگوییم با انسداد سیاسی، نظامی‌گری و سپاهیزه شدن بسیاری از امور و به محاق رفتن حقوق و آزادی‌های سیاسی و مدنی شهروندان، روبه رو هستیم. دوم باید اعلام کنیم با رشد اژدهای تنگ نظری و طالبانی‌گری و اعمال سلیقه اقلیت برجامعه و تحمیل سبک خاصی از زندگی بر تمام شهروندان روبه رو شده‌ایم. سوم، باید بگوییم نظام به نام عمق استراتژیک، کشور را با تحریم‌های جهانی و خودتحریمی‌های ملی مواجه کرده و ما را وارد جنگ سرد منطقه‌ای کرده است.

وقوع اغتشاشات، به نحو خودکار، همان وضعیت استثنایی را در اختیار جریان اصلاحات قرار داد، آن‌ها نیز از این فرصت بادآورده نهایت استفاده را کرده و  برای دیده شدن یا نشان دادن خود، رفتار سیاسی‌شان را تغییر دادند. در ابتدای آشوب‌ها که هنوز صف اغتشاش‌گران و معترضین از هم جدا نشده بود، نوع رفتار عناصر تئوریک جریان غیرانقلابی ناظر به گسترش و تعمیم اعتراض و معترضین در میدان بود. با اینکه خشونت‌ها بالا بود، اما کلامی از اصلاح‌طلبان در رد و انکار آشوب‌گری‌ها، شنیده نمی‌شد. در میانه حوادث که جمعیت معترضین کف میدان شروع به کاهش کرد، ادبیات عناصر اصلاح‌طلب نیز دچار تغییراتی شد، یعنی از ایده تعمیم اعتراض در صحنه خیابان و دانشگاه به ایده نفی خشونت و تعمیم اعتراض در غیر خیابان، یعنی حوزه خصوصی (خانه، پشت بام) و تحریک معترضان خاموش، تغییر فاز  داد. نوعا بسامد ادبیات نافرمانی مدنی تحت عنوان اعتراضات خشونت پرهیز در بیان و نوشتار اصلاح‌طلبان، بالا رفت. بعد از ماجرای حمله تروریستی به حرم حضرت شاهچراغ (ع) و تبدیل شدن مردم، معترضین یا اغتشاش‌گران به قربانیان عملیات مسلحانه، یک تغییر اساسی دیگر در روش و منش متفکرین اصلاح‌طلب ایجاد شد. هر چند محتواسازی روی موضوع خشونت پرهیزی همچنان در حال انجام است، اما این ادبیات رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت که از نظر نگارنده رنگ و بوی شناختی داشت.

طبیعی بود که جریان اصلاحات نمی‌توانست  ترور و کشتار را توجیه کند و به راحتی تقصیر آن را گردن قوای امنیتی و انتظامی نظام بیندازد، بلکه بایست دوز  عملیات شناختی خود را بالا می‌برد. از نظر نگارنده آن عملیات شناختی روی کمرنگ کردن خصومت دشمن خارجی و بلکه بی‌باوری به وجود دشمن خارجی متمرکز بود. آن‌ها می خواستند دشمن خارجی را به دشمن داخلی تبدیل کنند. ایجاد باور  زننده "کارخودشونه" نشانه این تغییر فاز بود. اگر در وضعیت ماقبل حوادث، جریان اصلاحات بدنبال تزریق هراس به مردم و حاکمیت جهت دیده شدن بود، اکنون به نوعی تروریسم شناختی مایل شده است. یعنی تغییر باوری که منجر به مشروعیت ترس، هراس، ترور، و وحشت نزد طیفی از افکار عمومی شود. با تروریسم شناختی می شد، همه سنگرهای مقاومت ذهنی را فتح کرد و جای آن ناحقیقت و دروغ را نشاند. تروریسم شناختی با ترور اذهان، یعنی شکستن مقاومت ذهنی، زمینه برای شرارت ورزی دشمن و تداوم اغتشاشات را  فراهم می کرد. در این وضعیت مطالبه تداوم اعتراض، یا مطالبه به رسمیت شناختن اعتراضات، معنایی دیگر  پیدا می کرد. معنای آن دادن گوشت قربانی دست تروریست ها بود. اکنون ترجیع بند ادبیات گفتاری و نوشتاری اصلاح طلبان، روی کمرنگ کردن نقش دشمن در حوادث رخ داده است. این اقدام آنان وقتی در صحنه خیابان تبدیل به کشتار و قتل دسته جمعی مردم عادی می شود، نمی تواند یک کنش سیاسی یا موضع گیری معمولی باشد. بلکه نوعی فرصت سازی و جرات یابی برای دشمن در تداوم اقدامات مسلحانه است. این اقدامات عملیات روانی نیست، بلکه نوعی تروریسم شناختی است. چیزی است که با تغییر باور منجر به کشتن انسان ها می شود. برای طیف اندکی که ترور ذهنی شده اند، اکنون اغتشاشات، همان اعتراضات است. جای دوست و دشمن عوض شده است. دوست داخلی، همان دشمن خارجی است. کشتار و اقدامات تروریستی علیه مردم کار نظام است. تخریب و صدمه زدن به اموال عمومی، خرابکاری شرافتمندانه است. بازگشت کسب و کارهای اینترنتی به مدار تجاری، نوعی خیانت است. بی وطنی، بی هویتی و ایران ستیزی نوعی مبارزه افتخار آمیز است. پیروزی تیم ملی فوتبال، عین شکست است. در یک کلام اکنون اصلاحات در کار تروریسم شناختی است، چه بخواهد، چه نخواهد، همیار تروریسم خارجی است.

پایان پیام/ ت 90

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول