اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  مازندران

روایت شهید دانش‌آموز ۱۴ ساله‌ای که برای رفتن به جبهه بی‌تابی می‌کرد

مادر شهید تورج مطلق می‌گوید: کلاس اول نظری بود و دو ماهی بود که سال تحصیلی شروع شده بود ولی تورجم آرام و قرار نداشت من هم وقتی حالش را می‌دیدم نمی‌توانستم به او حرفی بزنم.

روایت شهید دانش‌آموز ۱۴ ساله‌ای که برای رفتن به جبهه بی‌تابی می‌کرد

خبرگزاری فارس مازندران ـ فرهنگی|دفاع مقدس پُر از فداکاری‌ها و ایثارگری‌های مردم کشور ما از کوچک و بزرگ، مرد و زن همه کسانی است که به واژه ایثار در جهان رنگ و بویی دیگر بخشیدند‌.

کوچک و بزرگ‌مان جانانه در دفاع از آرمان و اعتقادات‌مان جنگیدند و رشادت‌های کم‌نظیری در تاریخ ترسیم کردند و نشان دادند جنگیدن در مقابل دشمنان سن و سال نمی‌شناسد.

این بزرگ‌مردان یا همان دانش‌آموزان دیروز با جسم کوچک اما روح و دل بزرگ با حماسه‌آفرینی‌های خود بارها و بارها ثابت کردند هیچ دشمنی نمی‌تواند جلوی نظام جمهوری اسلامی قد علم کند.

درس‌شان این بود، آسمانی شدن نه بال می‌خواهد، نه پَر، بلکه دلی می‌خواهد به وسعت خود آسمان و این مردان آسمانی باوجود اینکه بال پرواز نداشتند و تنها به ندای دل‌شان لبیک گفتند و بس...

در دوران جنگ تحمیلی کم نبودند جوانان و نوجوانانی که  ایرانی با وجود پایین بودن سن، درس و مدرسه را رها کردند و از پشت نیمکت به جبهه‌ها رفتند و با شجاعت و ایثار خود دفترچه خیال دشمنان را خط خطی کردند.

به بهانه ۱۳ آبان روز دانش‌آموز به سراغ خانواده شهید دانش‌آموز تورج مطلق رفتیم، شهیدی که باوجود سن پایین به جبهه‌های نبرد رفت.

پروانه رایجی مادر شهید تورج مطلق دانش‌آموز ۱۴ ساله در گفت‌وگو با فارس می‌گوید: تورج من از ابتدا در بسیج فعالیت می‌کرد و آن زمانی که پای دشمن به خرمشهر رسید و خبرهایی از قطع کردن دست زنان و حمله دشمنان از این شهر را شنید سراز پا نشناخت.

*بی‌تابی‌های شهید برای رفتن به جبهه

می‌گفت؛ اینکه دست زنان ما را می‌بُرند و به کشورم حمله می‌کنند برای من ننگ است که به جبهه نروم، من می‌توانم از آب و خاکم دفاع کنم.

مادر این شهید اضافه می‌کند: کلاس اول نظری بود و دو ماهی بود که سال تحصیلی شروع شده بود ولی تورجم آرام و قرار نداشت من هم وقتی حالش را می‌دیدم، نمی‌توانستم به او حرفی بزنم.

پدرش نظامی بود و آن زمان که تورج می‌خواست به جنگ برود داوطلبانه به جبهه رفت به تورج گفتم؛ لااقل صبر کن پدرت برگردد، گفت؛ «غیرتم قبول نمی‌کند که بمانم» بعد عازم شود قبول نکرد و رفت.

*مسوولان را هم مجاب کرد

خانم رائیجی ادامه می‌دهد: هدفش دفاع از آب و خاک ایران عزیز بود و برای همین هدف راه‌های مختلفی را در پیش گرفت تا مسؤولان اعزام را مجاب کند به او اجازه دهند تا به جبهه برود، در نهایت رضایت مسؤولان و خانواده را جلب کرد و در حالی که تا اول دبیرستان بیشتر نخوانده بود، راهی جبهه شد.

می‌گوید؛ از دلتنگی بهتر است حرفی نزنم جای خالیش و دل تنگی هر روز بیشتر می‌شد ولی فقط من نبودم آن روزها همه فرزندان‌شان عازم نبرد بودند.

*وقتی خبر شهادت را آوردند...

سه ماهی بود که از رفتنش گذشت که برای ما خبر آوردند فرزندتان در عملیات کربلای پنج شلمچه شهید شدند در همین بین پدرش هم برای مرخصی آمد در جریان قرار گرفت.

وقتی خبر آوردند که تورج به شهادت رسید با چشمانی گریان دستان را به سمت آسمان بلند کردم و گفتم: «خدایا این هدیه کوچک را از من قبول کن.»

پسرم قبل از اینکه به جبهه برود دوره آموزشی حضور داشت آن زمان همه برای دیدن فرزندشان می‌رفتند من هم همان زمان با پسر کوچکم به دیدار تورج رفتیم همه سربازان با تفنگ‌شان آمده بودند برخی تفنگ‌شان دست برادرشان می‌دادند من هم به تورج گفتم پسرم برادرت هادی تفنگت را می‌خواهد از نزدیک ببیند در جواب گفت این اسلحه بیت‌المال هست، نمی‌توانم به دست برادرم بدهم، ایده و عقیده من نیست.

*پیش‌گویی شهید ۱۴ ساله از کربلا

همیشه وقتی با او حرف می‌زدم و زمزمه‌هایم از رفتن به کربلا بود می‌گفت مادرم باید خون امثال من ریخته شود تا راه کربلا باز شود این جمله‌اش را بارها و بارها برایم تکرار کرد طوری‌که از همیشه در ذهنم است.

بعد از شهادتش عازم کربلا شدم در این سفر این جمله را زمزمه می‌کردم همان سال‌های اول بعد از جنگ بود حتی  نمی‌توانستم آب بخورم این جمله‌اش را هیچوقت فراموش نمی‌کنم.

*حجاب؛ مهم‌ترین تاکید شهید

مهم‌ترین متن در وصیت‌نامه پسرم بحث حجاب بود نوشت خواهرم حجاب را حفظ کن، حجاب تو کوبنده‌تر از خون من است پس اگر می‌خواهی خون من پایمال نشود و یا من از میان شما نرود حجابت را حفظ کن این وصیت‌نامه فقط برای تو نیست بلکه برای همه امت حزب‌الله است برای من گریه نکن اگر گریه کنی مثل این است که در دریایی از غم غوطه‌ور شدم، امیدوارم مرا ببخشید.

*باید ایران را بسازیم

این روزها که خبرهای اغتشاشات را می‌شنوم خیلی ناراحت می‌شوم، تاسف و غصه می‌خورم، چرا که امثال فرزندان من رفتند و شهید شدند و ما باید از هر نظرپیشرفت کنیم و آب و خاک‌مان را حفظ کنیم و قدر،مملکت‌‌مان را بدانیم و ایران را بسازیم، انشالله آنهایی که از روی نادانی گرفتار شدند، به اشتباهات‌شان پی ببرند پیروزی کشورمان پیروزی کشورمان به کسانی که چشم طمع به کشورمان دارند غلبه پیدا کند.

*زمان عازم شدن فرزندم جبهه بودم

غلامعلی مطلق  پدر شهید نیز در ادامه در گفت‌وگو با فارس، می‌گوید: قبل از اینکه فرزندم به جبهه اعزام شود من به جبهه اعزام شدم و چند ماهی آنجا بودم وقتی برای مرخصی آمدم بچه‌های انجمن آمده بودند دم در خانه عکس تورج را می‌خواستند البته به پسر بزرگم گفتند.

پسرم آمد و گفت؛ تورج شهید شد و گفت؛ پیکرش را آورده‌اند، من سردخانه پزشکی قانونی رفتم و مطمئن شدم فرزندم هست.

*فرزندم همیشه زمزمه جبهه داشت

اینکه زمانی‌که به جبهه اعزام شود پسرم را ندیدم و همین موضوع در دلم مانده البته فرزندم همیشه فکر جبهه بودند و همیشه زمزمه داشتند.

 

*جوانان دنباله‌روی شهدا باشند

پسرم همیشه بر حجاب تاکید داشتند و اینکه جوانان پشتیبان رهبر باشند ولی اینکه در اغتشاشات اخیر یکسری اوباش با گرفتن پول‌های هنگفت آمدند تا چهره انقلاب را زیر سوال ببرند باید جوانان حواس‌شان باشد و دنباله‌رو شهدا باشند و ببینند شهدا چکار کردند و برای چه چیزی رفتند؟!

شهید تورج مطلق در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده خدمت می‌کرد که در تاریخ سیزدهم اسفند ماه سال ۶۵ در منطقه شلمچه و در عملیات تکمیلی کربلای پنج بر اثر اصابت گلوله به رانِ پا شهد شیرین شهادت نوشید و پیکر پاک این شهید پس از تشییع در گلزار شهدای ملامجدالدین به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/۸۶۰۳۴/ج

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول