گروه زندگی- فاطمه زهرا نصراللهی: میپرسد: چرا باید آنقدر سختی را تحمل کنم!؟ میگوید، خداوند فرموده است: «اِنَ مَعَ العُسرِ یُسرا؛ قطعا به دنبال هرسختی آسانی است.» ادامه می دهد: «دیگه خسته شدم و تحمل ندارم». میگوید، خداوند فرموده است: «لا تُقنِطو مِن رَحمه الله؛ از رحمت من نا امید نشو.» این مکالمه ای است بین یک نوجوان و معلمش.
به خوبی میدانیم که مصائب و مشکلات جزء جدا ناپذیر از زندگی بشر است. اما این دشواری ها اساس زندگی را تشکیل میدهند و در واقع همین سختی ها هستند که معنای زندگی را یادمان میدهد. مادر بزرگم همیشه میگفت: «دختر جان آدمی که غم و غصه و سختی نداره، مرده. وگرنه آدم زنده باید سختی بکشه تا مسِ درونش طلا بشه!»
انسانها در طول عمر خود با آزمونها و امتحان و ناکامیهایی رو به رو میشوند، در حقیقت همین آزمونها که در اشکال مختلف برایمان اتفاق میافتد و گاه در شکل نعمت و گاه به شکل نقمت بروز میکند، شاکله وجودیمان را میسازد. اما تصور نکنید که آزمون نعمت راحتتر از نقمت است؛ خداوند در سوره اسراء فرموده است: «همین آزمونهای الهی است که شخصیت هر انسانی را میسازد و شاکله وجودی او را درست میکند و ماهیتی جدید به او میدهد.» به حتم همین آزمونهای سخت ظرفیت وجودی و شخصیتی انسان را افزایش میدهد و او را برای مسئولیتهای برتر آماده میکند. اما افرادی که تاب و تحمل آزمونهای الهی را ندارند زود پا پس میکشند و به مرگ خود خواسته روی میآورند.
خودکشی هنگام برخورد با ناکامی ها
«مریم سادات ظهوریان» جامعهشناس و فعال فرهنگی درباره ریشه خودکشی میگوید: «خودکشی یکی از راهکارهایی است که فرد در برخورد با ناکامیها پیش میگیرد. ریشه آن میتواند درونی، شخصی، فردی یا اجتماعی باشد. مثلا فردی در اثر اتفاقی معلول میشود، تحمل و صبرش را از کف میدهد؛ او که از قبل فرد پرکاری بود، به یکباره از انجام خیلی کارها ناتوان میشود. بنابراین او با دلایل شخصی و فردی دست به خودکشی میزند. این تصمیم را فرد در مدت زمان کوتاهی قبل از اینکه افکار یا راهکار دیگری به ذهنش برسد، میگیرد. در حالی که اگر کسی اعصاب خود را کنترل کند، دیگر خشمگین و عصبانی نمیشود و اگر عصبانی شد، با کمی صبر دیگر دست به انجام عملی مانند خودکشی نمیزند.»
کنترل خشم در آیات و روایات به «کظم غیظ» تعبیر شده است. خداوند متعال میفرماید؛مؤمنان در هنگام عصبانیت خشم خود را فرو میبرند و از خطای مردم در میگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. وقتی انسان درهنگام صبر از خطای مردم میگذرد، طبیعتا با کمی صبر و فکر راه حل دیگری به غیر از خودکشی برای مقابله با مشکلات و سختیهایش پیدا میکند.
از کودکی باید نحوه مقابله با مشکلات را یاد بگیریم
کارشناسان معتقدند که نحوه مقابله با سختیها و آزمونهای الهی باید از کودکی شکل بگیرد، چراکه وقتی بچه سن کمی دارد، با مشکلات کوچک دست و پنجه نرم میکند، اما وقتی بزرگ شود، مشکلات بزرگتری سر راهش قرار میگیرد. بنابراین اگر بچه یاد گرفته باشد مشکل کوچک خود را چگونه حل کند و آن را بپذیرد، در آینده هم میتواند برایش مفید باشد و با مشکلات بزرگش رو به رو شود.
ظهوریان در این باره میگوید: «گاهی اوقات خودکشی ریشه اجتماعی دارد و عمدتا هم در سنینی که شخصیت فرد ثبات نیافته و ساخته نشده است، این اتفاق میافتد. چراکه فرد هنوز ساختار لغزندهای دارد و نمیتواند در لحظه تصمیم درست بگیرد. بنابراین میتوان گفت خودکشی ریشه تربیتی هم دارد. به این معنا که وقتی که بچه وارد عرصه خانواده میشود، هر اتفاقی که برایش پیش بیاید، حتی اتفاقات پیش پا افتاده مانند انجام تکالیف مدرسه برایش چالش میشود و به یک سری ناکامیها میرسد. یا در فلان درس نمره دریافت نکرده یا فلان غذا را میخواسته اما برایش فراهم نشده است؛ از همان لحظات آستانه تحمل بچهها قابلیت ساخته شدن دارد.
ممکن است هر کسی با یک سری ناکامیها در زندگی مواجه شود، اگرچه ممکن است این ناکامیها در یک مقطع سنی خیلی کوچک باشد و در سن بالاتر همان برایش مسخره باشد، اما در آن موقعیت باید درک شود. بنابراین این نحوه برخورد خانواده، نحوه تربیت خانواده، دادن ظرفیت شکست، مقاومت و مقابله، واکنش مثبت نشان دادن و جایگزین کردن مسائل مختلف میتواند در تربیت و تصمیم گیری و نحوه مقابله بچه با هر اتفاقی تاثیر گذار باشد. بنابراین اولین آیتم تربیت و آموزشپذیری در خانواده و دومین آیتم مدرسه است.»
چه چیزهایی میتواند به فکر خودکشی پر و بال بدهد؟
اکنون که فضای مجازی پردهها را از میان برداشته است، هر فردی میتواند به راحتی علاوه بر انسانهای پیرامونی خود که در یک محیط روستایی، شهری و یا حتی یک کشور زندگی میکنند، با افراد مختلفی از هر جای جهان به راحتی ارتباط برقرار کند. این موضوع فارغ از حُسن هایی که دارد، سبب شده که افراد هر آنچه که میبینند را بدون اینکه قضایای پشت پرده و زیر ساختهایی آن را بدانند، بخواهند.
هنگامی که انسان نمیتواند آنچه را که میبیند، در اختیار داشته باشد به پوچی و افسردگی میرسد. بنابراین به گفته کارشناسان این کمبودها که ناشی از تاثیرپذیری از فضای مجاز ی و فرهنگهای کشورهای دیگر است، میتواند به افراد در افکار خودکشی بال و پر بدهد.
جامعهشناس در این باره میگوید: «محیط خانواده کوچکتر است و دیدگاهها هم کوچکتر است. شاید انتظارات بچه هم اندازه خانواده است. مثلا بچه به قدری انتظار و نیاز دارد که خواهرش یا بچه همسایه یا هم کلاسیاش دارد؛ یعنی انتظارات بچه در حریم و محیط خودش است. هرچه این حریم بزرگتر میشود، انتظارات بچه هم بیشتر میشود.
وقتی بچه به مدرسه میرود، انتظاراتش اندازه محیط مدرسه است. وقتی بچه از روستا وارد شهر میشود یا از این شهر به شهر دیگر میرود یا از این کشور به کشور دیگر میرود، انتظارات به اندازه آن محیط میشود. اما الان با توجه به جولان دادن فضای مجازی حریم معنا ندارد. در اینجا فرهنگ اهمیت مییابد. اگر بخواهیم ارزشگذاری و جایگاه اجتماعی و امتیازات را با جای دیگر مقایسه کنیم، فرهنگ اینجا به دادمان میرسد.
مثلا یک فرد در آفریقای جنوبی از جایگاه و امتیازاتی برخورار است و من در اینجا جایگاه او را درک نمیکنم، اما امتیازاتش را میبینم. بنابراین اگر قیاسهای باطل ریلگذاری و جادهگذاری نشود، میتواند تاثیر مخرب بگذارد. یعنی ناکامیهای خود را میبینم درحالی که زیر ساختها را ندیدم و فقط داراییها را میبینم. اگر زمینهسازیها انجام نشود و دیدگاهها درست نباشد این جزئی از ناکامی محسوب میشود.
وقتی فرد نمیتواند با ناکامی مقابله کند و نمیتواند شرایط موجود را تغییر دهد و چیزهایی که میخواهد را به دست بیاورد به پوچی و بن بست میرسد و اولین و سهلترین راهکار پیش رویش خودکشی میشود.»
چطور متوجه افکار خودکشی شویم؟
با این تفاسیر ممکن است افرادی که کنترلی بر ذهن خود ندارند و هر آنچه دیدهاند طلب کنند و دائما خود را در قیاس با دیگران قرار بدهند به پوچی و افسردگی برسند. ممکن است، این افراد به دمه دستترین چیز ممکن که خودکشی است، روی بیاورند تا به قول خودشان راحت و رها شوند. وقتی خودکشی کردن برای فرد آنقدر ساده است، پس چطور باید اطرافیان را هوشیار کرد؟ یا خانوادهها چطور باید متوجه شوند که فرزندشان در فکر خودکشی است؟
فعال فرهنگی در این باره میگوید: «گفتوگوی بین خانوادهها و فرزند میتواند در جلب اعتماد بین دو طرف تاثیر گذار باشد. گفتوگو بهترین راهکار برای فهمیدن این است که در سر بچه چه میگذرد. چراکه تا زمانی که بچه منزوی است نمیتوان پی به درونیات او برد.
صحبت کردن انتقال درونیات و افکار به بیرون است. این بیرون میتواند دوست یا خانواده باشد. رفاقت و ایمن ساختن و اعتمادسازی در بین خانواده مهمترین راه برای نززدیکی به فرد است. چرا بچه با دوستش راحت است؟ چون به او اعتماد دارد. اما چرا بچه با خانواده راحت نیست؟ چون به آنها اعتماد ندارد و تصور میکند که اگر خانوادهاش بدانند او چه افکاری دارد، سرکوبش میکنند یا مانعش میشوند و محدودش میکنند. اگر گفتوگو روال عادی خانواده ما باشد، متوجه افکار درونی یا درونیات بچه میشویم. پی میبریم که فکر بچه پوچ است یا نه؟ چرا پوچ است؟ چه میخواهد؟ نیاز به چه دارد؟ اگر نیاز بچه را ندانم، نمیتوانم قدمی برای او بردارم.
نکته قابل تامل اینجاست که همیشه مسائل را از دیدگاه بزرگترها نبینیم. خودمان را جای بچه بگذاریم. خودمان وقتی جای او بودیم چیکار میکردیم؟ به فرزندمان نگوییم ما سن شما بودیم فلان چیز را هم نداشتیم. بلکه با توجه به نسل بچه او را تربیت کنید و انتظار داشته باشید و با توجه به شرایط روز و امکانات زمان او را بزرگ کنید.»
امام علی (ع) میفرمایند «لا تَقسِروا [لا تکرهوا] أولادَکُم عَلی آدابِکُم فَإِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَیرَ زمانِکُم»؛ فرزندان خود را بر اساس معیارهای اخلاقی خودتان تربیت نکنید، زیرا آنان در زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند! » البته این بدین معنا نیست که از تجربههای خودتان برای تربیت فرزندانتان استفاده نکنید، نه منظور این است که مو به مو تربیتی که برای شما استفاده شده را برای بچهتان در نظر نگیرید.
وقتی دین به کمک انسان میآید
اما نکته قابل اهمیتی که میتواند به ما در کنترل نفس و احساسات پوچ کمک کند، پناه بردن به خداوند است. پروردگار به عنوان یک قدرت لایتناهی سرچشمه وجودی همه ماست. بنابراین انسان هنگامی که به خداوند پناه میبرد از هر پوچی به دور است، چراکه فرد هنگامی که به خدا تکیه میکند، در منظر سرچشمه عالم ایستاده و از وجود او سیراب میگردد.
ظهوریان در این باره میگوید: « دین اتصالِ به یک نیروی ماورایی و خیلی بزرگتر از ماست. که این را هر دین و ایده و مذهبی یک چیز تعریف میکند. اما در واقع اتصال به یک بینهایت است که ما به آن بینهایت خدا میگوییم و از این نیروی فوق العاده کمک میگیریم.
اما اگر پای اعتمادمان بلنگد حتی آن نیروی ماورایی را هم بدنام میکنیم. اگر ما مرتب خواستههای خود و توپ خود را بیاندازیم در آن نیروی ماورایی، قطعا بچه هم متوجه میشود. اگر من همش بگوییم خدا اینجوری خواسته و اینجوری مقدر کرده است. بچه اعتماد نمیکند. لذا باید بستر آن را فراهم کنیم و به بچهها آموزش بدهیم و برای این موضوع خودمان باید دین را درست بیاموزیم. قطعا دین میتواند تاثیر گذار باشد و هست و قطعا هم بچهها از آن کمک میگیرند اما خلاء خود را تقصیر خدا نیاندازیم.
دین مبتنی بر انسانیت است. انسان با ایمان امن است. اما آیا این امنیت را ایجاد کردم که بچه من را آدم امن بداند؟ اگر اصول را درست بروم همه بچهها و جوانان و انسان بر مبنای دین جلو میروند، چون دین فکری است.
مگر گرسنگی و تشنگی چیزی است که ما آموزش ببینیم؟ فطری است. اگر دخل و تصرف نکنیم، خواهی نخواهی بچهها وصل میشوند و این اتصال هم کمک کننده است. چون دین تکیه گاه است و میتوان با اتکا به آن از بسیاری از مشکلات ایمن ماند.»
پایان پیام/