اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  خوزستان

بگذاریم مردم زندگی‌شان را بکنند یعنی چه؟!/ رونوشتی به یک یادداشت روزنامه‌ی شرق

زندگی؟ اینکه خیابان‌های امن تهران را می‌خواهند به خیابان‌های حلب و موصل تبدیل کنند و دختران همان خیابان خودتان، خیابان انقلاب را به کنیزی ببرند یعنی زندگی؟ چه بی‌چاره‌ایم ما اگر این زندگی‌ست!

بگذاریم مردم زندگی‌شان را بکنند یعنی چه؟!/ رونوشتی به یک یادداشت روزنامه‌ی شرق

به گزارش خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی در یادداشتی نوشت: چند روز پیش یادداشتی در روزنامه‌ی شرق با عنوان «بگذاریم مردم زندگی‌شان را بکنند» منتشر شد، و نکته جالب توجه این یادداشت، سبک نوشتاری عوامانه آن بود که البته عامدانه بدین گونه نوشته شده بود تا ذهن مخاطب با زوایای پنهان آن به طور مستقیم روبه‌رو نشود و هر آنچه می‌بیند و می‌خوانَد زن باشد و زندگی و آزادی!

نویسنده، یادداشتش را به سادگی و با خاطره‌ای از حضورش در پارک ساعی و طی دهه شصت آغاز می‌کند، اینکه در آن سال‌ها کمیته در آن محل مستقر بوده و بعدها گشت ارشاد پای کار می‌آید و او به عنوان شهروندی رهگذر، شاهد همیشگیِ درگیری گشت با زن‌ها بوده است تا اینکه در برهه‌ای یک نوع همزیستی مسالمت‌آمیز بین حاکمیت و مردم ایجاد می‌شود و زن‌ها طعم آزادی را می‌چشند! برهه‌ای که همه می‌دانیم چه سال‌هایی را در بر می‌گیرد و به خوبی مطلعیم که این سکوت‌ها توسط دولتمردان آن برهه نسبت به عدم رعایت حجابی که قانون جمهوری اسلامی می‌باشد با چه هدفی در آن زمان صورت گرفت و اکنون نیز شاهد نتایج مخرب‌اش هستیم.

نویسنده این یادداشت، آن برهه‌ی پس از دهه شصت را اینگونه توصیف می‌کند: «آن سال‌ها گذشت و کم‌کم با فراز و فرودهایی، کنش‌ها و واکنش‌ها آرام‌تر شد تا جایی که به نظر می‌رسید این اواخر، هر دو طرف به گونه‌ای حضور یکدیگر را پذیرفته‌اند، یکجور معاهده حسن همجواری نانوشته. انگار بانوان پذیرفته بودند که بالاخره این هم یک شغل است که مأموران دارند و مأموران هم پذیرفته بودند که در جامعه تحولاتی رخ داده و هر دو همدیگر را نه اینکه بپذیرند، تحمل می‌کردند.

بعضی روزها خودروهای گشت فعال بودند و خیلی روزها نه و البته این فعالیت در ماه رمضان به اوج می‌رسید و در ماه محرم به حداقل ممکن. در این میان بودند بسیاری از هواداران و وفاداران سیستم که خواهان برخوردی شدیدتر و حتی از نوع دهه ۶۰ با زنان بودند و بر این باور که مطلوبیت جامعه دهه ۶۰ برای آنها، ناشی از همان برخوردها بوده و البته این را در نظر نمی‌گرفتند که آن جامعه‌ای بود زائیده انقلاب و درگیر جنگ و به شدت متأثر از این دو.»

نویسنده، جامعه‌ی امروز را به صراحت از سال‌های ابتدایی انقلاب جدا کرده و مردم را به دو دسته‌ی دهه ۶۰ و بعد از آن تقسیم می‌کند و می‌گوید «آن جامعه زائیده انقلاب و درگیر جنگ و به شدت متاثر از این دو!» بوده است، گویی طی یک قانون نانوشته، تاریخ انقضای جمهوری اسلامی ایران تا همان دهه شصت بود و بعد از آن ما نباید مدعی ایدئولوژی‌هایی به نام انقلاب و اسلام باشیم، چون از منظر نویسنده یادداشت، عمر اسلامیت این انقلاب پایان یافته و مردمِ جو زده‌ی دهه شصت به جامعه‌ای دیگر تغییر ماهیت پیدا کرده‌اند.

او در ادامه‌ی یادداشت، مقصر اصلی را روی کار آمدن طرفداران می‌داند و می‌نویسد: «با روی کار آمدن دولت جدید و یک‌دست‌شدن حاکمیت، برخی از این افراد وارد رده‌های بالای تصمیم‌گیری کشور شدند که می‌توان بخشی از بازتاب آن را در تابلوهای شهری و فیلم‌هایی که از شروع جلسات مدیریت شهر تهران منتشر می‌شود، دید. 

‌احتمالا مدیریت رده‌بالای کشور هم به واسطه ورود این افراد به ساختار تصمیم‌گیری و هم برای جلب رضایت هواداران و وفاداران، تصمیم گرفت که روشی مانند دهه ۶۰ پیش بگیرد. اول از همه خودروهای ون گشت ارشاد تازه شدند و حضور هرازگاهی این گشت در سطح شهر به حضور هر روزه و با شدتی که در برخی از فیلم‌های منتشره که در این چند ماه دیدیم،‌ تبدیل شد.»

نویسنده کم‌کاری و بی‌قانونی دولت قبل را در زمینه‌ی حفظ حجاب و در کل رعایت قانونی که از الزامات این کشور است را توجیه و کنترل رعایت قانون حجاب را توسط دولت جدید نقد می‌کند و معتقد است که این کار تنها برای جلب رضایت هواداران و وفاداران صورت گرفته و گشت‌های ارشاد و نیروی انتظامی فعال‌تر شده‌اند تا عده‌ای مشخص راضی شوند، در حالی که از نظر حقوقی، نیروهای نظامی و انتظامی در ساختار اجتماعی هر کشوری به عنوان اولین ناظر میدانی اجرای قانون به حساب می‌آیند و همان‌طور که طبق قانونِ برخی کشورهای غربی، پوشیدن حجاب در ساختار دانشگاهی و محیط‌های کاری ممنوع اعلام شده، در قانون جمهوری اسلامی ایران، زنان موظف به رعایت آنند و گشت ارشاد، نیروی ناظر بر اجرای این قانون است.

آیا اینکه قانونی به مذاق برخی خوش نیامده دلیل منصفانه و قانع‌کننده‌ای برای عدم رعایت آن است؟ پس اگر برخورد فعالان رسانه‌ای و اهالی قلم با قوانین کشور به این صورت است چه توقعی میتوان از مردم عادی داشت؟ با این تلقی و نحوه برداشت که شباهت بسیار خاصی با مکتبی خاص دارد باید گفت هر قانونی که مانع لذت ماست باید به نفع لذت ما و به وسیله اغتشاش و آتش زدن اموال عمومی و هجوم به سایر انسان‌ها تغییر کند و این تفکر معنایی جز هرج و مرج به بار نخواهد آورد، نتیجه‌ای که در روزهای اخیر شاهدش بودیم و قطعا قابل انکار نیست.

نویسنده در ادامه با نقد عملکرد دولت در نظارت بر اجرای قانون حجاب معتقد است که دولت جدید در شناخت جامعه‌ی دهه حاضرش دچار اشتباه شده و گمان کرده که اعتراضات را مانند سال ۱۳۸۸ میتوان کنترل کرد. او می‌نویسد: «شاید دلیل اصلی‌اش در تفاوت مطالبات باشد. مطالبات ۸۸، ماهیتی سیاسی و از جنس مطالبه سهمی از کیک قدرت داشت، که بالاخره یک‌طرف به هر دلیل دست بالا در استفاده از قدرت داشت و از طرفی، چون موضوع انتخابات بود، می‌شد فرصت تنفسی چهار ساله برای آن یافت تا بعد چه شود. ولی ماجرای این‌بار، همان‌طورکه در یادداشت یک هفته پیش از اعتراضات نوشتم، از جنس زندگی است و زندگی در هر لحظه جریان دارد.»

مخاطب اگر کمی نکته‌بین و ریزسنج باشد از فکرهای پشت پرده‌ی این یادداشت و به ویژه این سطور آگاه خواهد شد. نویسنده، فتنه ۱۳۸۸ را از اعتراضات و پس از آن اغتشاشات روزهای اخیر جدا می‌سازد و آن را یک بازی برای قدرت و این را یک اعتراض مردمی برای زندگی می‌داند! در حالی که شمشیرهای از رو بسته شده‌ی شبکه‌های معاند و تبدیل اعتراضات مسالمت‌آمیز به اغتشاشات به ما ثابت کرد که هر ادعایی را جز ریشه نداشتن فتنه ۱۳۸۸ و فتنه ۱۴۰۱ در یک زمین لجن‌زار میتوان پذیرفت. ساده‌ترینش مداخله‌ی سردمداران آمریکایی و صهیونیستی و غرب در هر دو فتنه است که اگر ماجرای مهسا امینی‌ای هم پیش نمی‌آمد آن‌ها در جست‌وجوی دستاویز دیگری برای حذف نام «اسلامی» از جمهوری اسلامی ایران بودند.

آنچه امروزه از تمام مرزهای زمینی و دریایی و هوایی جغرافیایی و  رسانه‌ای متوجه جمهوری اسلامی ایران است تلاشی جمعی برای ایجاد فتنه‌ی تجزیه‌طلبی از داخل و با هدایت و کنترل گروهک‌های تروریستی و مخالف از خارج است، عملیات‌هایی که با اسم رمزهای مختلف، امنیت مردم این سرزمین را نشانه رفته تا جمهوری اسلامی ایران را از قدرت بلامنازع خاورمیانه به یک کشور ضعیف و  وابسته به غرب تبدیل کند و چه راهی بهتر از اغتشاش؟ و چه اسم رمزی پر احساس‌تر از زن، زندگی و آزادی؟

نویسنده در بخش پایانی یادداشتش تیرهای آخرش را به احساسات مردم نشانه می‌رود و این‌طور می‌‌فهماند که هرچند همه از شرایط پیش آمده خسته‌ایم اما وقتی امکان مهاجرت نیست باید با قانون کشور و در مواقع لزوم حتی خدا جنگید و خانه و کتابش را به آتش کشید! چون نمی‌خواهند زندگی کنیم و ما هر چه مانع زندگی کردنمان شود از راه برمی‌داریم! او می‌نویسد: «ولی ماجرای این‌بار، همان‌طور که در یادداشت یک هفته پیش از اعتراضات نوشتم، از جنس زندگی است و زندگی در هر لحظه جریان دارد. شاید بتوان سیاستی پیش گرفت تا میل به مهاجرت فزونی یابد، ولی همه که نمی‌توانند مهاجرت کنند، بیشتر مردم می‌مانند و زندگی می‌کنند. اگر برای ختم اتفاقات ۸۸، می‌شد رخداد ۹ دی را اجرا کرد و گفت همه چیز تمام شد، ادامه زندگی که نمی‌شود گفت تمام شد. زندگی که تمام نمی‌شود و در هر کوچه و خیابانی جریان دارد و مطالبات از جنس زندگی نیز همیشه هست و چه بخواهیم و چه نخواهیم، تداوم بعضی کارها مثل گشت ارشاد، فقط به تداوم درگیری منجر خواهد شد و این درگیری قطعا به سود هیچ‌کس نیست، به‌خصوص حاکمیت.»

زندگی؟ اینکه منافقین و کومله‌ها و دموکرات‌ها و پهلوی‌ها و رجوی‌ها و داعشی‌ها و غربی‌ها همه در همین اعتراضِ به قول شما زندگی‌خواهانه نیش‌هایشان را درآوردند و می‌خواهند یک تکه از جمهوری اسلامی ایران را ببلعند یعنی زندگی؟ اینکه خیابان‌های امن تهران را می‌خواهند به خیابان‌های حلب و موصل تبدیل کنند و دختران همان خیابان خودتان، خیابان انقلاب را به کنیزی ببرند یعنی زندگی؟ چه بی‌چاره‌ایم ما اگر این زندگی‌ست‌!

و جمله پایانی یادداشت نویسنده توصیه‌ و راه چاره‌ای است با بوی تهدید برای حفظ این زندگی!: «بنابراین چاره‌ای نیست که یک‌طوری، وفاداران و هواداران را نسبت به شرایط جدید توجیه کرد. همین را در نظر بگیرید که بیش از دو هفته است که گشت ارشاد نداریم و پوشش مردم با زمان وجود گشت ارشاد تفاوتی نکرده. بهتر نیست بگذاریم مردم زندگی‌شان را کنند؟»

نویسنده با زبان بی‌زبانی می‌گوید قانون جمهوری اسلامی ایران و قانون خدا را اجرا نکنید، شرایط تغییر کرده، هواداران را هرطور خودتان می‌دانید توجیه کنید که زن‌ها بی‌حجاب شوند، وضعیت همان است که بود، آن‌ها که می‌توانستند رفتند و مایی که نمی‌توانیم برویم می‌خواهیم زندگی کنیم، می‌خواهیم به جای خیابان‌های هلند با بالا‌تنه‌ای عریان در میدان آزادی تهران از آزادی دفاع کنیم، می‌خواهیم زن باشد و زندگی و آزادی، می‌خواهیم از زن، آن ریحانه‌ی خلقت، عروسکی زیبا و دست‌ساز بسازیم که در خیابان‌ها به ساز ما برقصد و تمام هم و غمش رنگ مو و رژلبش باشد، ما می‌‌خواهیم زن‌هایمان عریان بگردند و کتاب خدا را برای بیدار نشدن وجدانمان می‌سوزانیم، ما می‌خواهیم جمهوری اسلامی ایرانِ آزاد و قدرتمند را با آدم‌هایش، با همین زنانش، مثل گوشت قربانی، تکه تکه کنیم و در دهان دشمنان بگذاریم و کامشان که شیرین شد خودمان پناهندگی بگیریم و چند صباحی در ممالک غربی زندگی کنیم، اما براستی «زندگی» و «بگذاریم مردم زندگی‌شان را بکنند» یعنی همین؟ فروختن باور و ایمان و شرافت؟ چه زندگی سخیفی برای آزادی‌تان انتخاب کرده‌اید بزرگوار! لطفا شما بگذارید مردم زندگی‌شان را بکنند، همین.

پایان پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول