به گزارش خبرگزاری فارس از قم، شهید غلامرضا سلمانی فردویی فرزند حسن در سال 1344 در یک خانواده مذهبی در روستای فردو از توابع استان قم به دنیا آمد. وی پس از چندی مجاهدت در منطقه شلمچه در تاریخ دوم خرداد ماه ۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت رسید. در ادامه وصیتنامه این شهید را میخوانید.
بسمه تعالی
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
گمان مبرید آنانی که در راه خدا شهید میشوند مرده اند، بلکه آنان زندهاند و نزد خدایشان روزی میخورند.
در جهان نتوان اگر مردانه زیست، همچو مردان جان سپردن زندگیست. آری در موقعی که صدام و لشکر متجاوز او به کشور جمهوری اسلامی ایران تجاوز کرده و وحشیانه به خانههای مسکونی مردم بیدفاع وطن ما حمله نموده و مردم بیگناه را قتل عام میکنند، بر ماست که در مقابل این متجاوز ایستادگی کرده و تا بیرون راندن متجاوز از پا ننشسته و از اسلام و قرآن و وطن دفاع نماییم.
آری، راهی که ملت ما در پیش گرفته همان راه حسین (ع) است و ملت ما سالم ماندن اسلام را بر سلامت خویشتن ترجیح داده است. راه حسین(ع) همان شهادت است؛ شهادت یعنی مرگ سرخ، مرگ با شرف، کشته شدن در راه خدا.
ولی صدام راه یزید و معاویه را در پیش گرفته، یعنی تجاوز و کشتار مردم بیگناه و ویران کردن خانههای مسکونی. آری این تجاوز عمل تمامی دیکتاتورها و فرعونهای زمان بوده و هست. در تمام دورههای زمان، حق و باطل در مقابل هم قرار داشتهاند و سرانجام حق پیروز و باطل نابودشدنی است.
از خداوند متعال طول عمر برای رهبر بتشکن امام امت امام خمینی را آرزو دارم. ای خدای بزرگ و مهربان، ای خدای محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) عزیز که نامشان و یادشان سرتاسر حماسه است و افتخار وجودشان و پیامشان نمایش عظمت آفرینش است. خدایا من چگونه میتوانم این راز دلم را که گنجایش پذیرفتن و نگهداری آن را ندارم فاش کنم؟
تو خود میدانی که انسان را چگونه آفریدی و چه عظمتهایی را در نهادش گنجاندی و چه قابلیتهایی را به او دادی و چه استعدادی را در برابرش گستراندی و به کجاها او را رساندی. خداوندا تو حسین را آفریدی که به تاریخ چگونه زیستن آموخت.
خدایا تو عظمتها و شگفتیهایی را در آن به ودیعه نهادی که زبان توان بیان آنها را ندارد. خدایا تو به انسان گفتی که اگر بخواهی میتوانی آن چنان اوج بگیری و به معراج بیایی که با من ملاقات کنی و من این عظمت و این معراج و این شکوه را با چشمانم دیدم ولی باز هم اندیشه محدود و فکر کوتاهم آن را باور نکرد.
خدا من نتوانستم عظمت شکوه روح آن کودک 13 ساله را که در خط مقدم جبههها با یک دنیا امید و احساس و شعور و آگاهی سخن از اسلام و امام و قرآن و دین و میهن میزند و قهرمانانه میرزمد و سرانجام با فداکردن جان خویش و متلاشی ساختن پیکر کوچک خود به وسیله نارنجک هم تانک دشمن را نابود میکند. هم رعب و وحشت در دل آنان ایجاد میکند هم مرگ و کشته شدن را به بازی و سخره میگیرد.
خدایا مگر من چه گناهی کردهام که باید از توفیق و سعادت این فیض عظمی بینصیب باشم؟ خداوندا میپذیرم که شهادت چیزی نیست که نصیب هر کس کنی ولی من از تو میخواهم که قسمت من بسازی و توفیق هدایت را به من عنایت فرمایی این هدیه بزرگ را ارزانی ام دار. پروردگارا تو خود میدانی که من حداقل آرزوی شهادت را دارم.
انتهای پیام / 78032