این روزها که آسمان و زمین سیاهپوش عزای عزیز خدا هستند هرکس یکجور خودش را به این دم و دستگاه میرساند و عرض ارادت میکند. آخر حسین(ع) چراغ هدایت است و کشتی نجات. در این وانفسا هم که هیچکس بینیاز از هدایت و نجات نیست.
*محرم که میآید حال دل غریب میشود
شب هفتم محرم امسال هم برای خودش حال و هوایی داشت. میدان امام حسین (ع) تهران و وداع با شهیدان مدافع حرم. در راستای پیگیری دستور حاج قاسم مبنی بر پیگیری ویژه مفقودین محور خان طومان، با عنایات الهی و تلاشهای مستمر و شبانهروزی گروه تفحص، هویت پیکر مطهر پنج شهید مدافع حرم از استانهای مازندران، البرز و فارس با نامهای سردار شهید «عبدالله اسکندری»، سردار شهید «رحیم کابلی»، شهید والامقام «مصطفی تاش موسی»، شهید والامقام «محمد امین کریمیان» و شهید والامقام «عباس آسمیه»، از طریق تطبیق نمونه DNA در مرکز ژنتیک سپاه شناسایی و تایید گردید و پیکرهای مطهر این شهدای والامقام به میهن اسلامی بازگشت.
*اینجا همهچیز و همه کس روضه میخوانند
سری به نیزه بلند است! این را روی پرچمهای سرخ نوشتهاند. پنج شهید آوردهاند؛ از دیار عمهی سادات. دهه محرم است. گوشهایت را که تیز کنی صدای العطش میشنوی و نالهی ضعیف طفلان تشنهلب.
هوا بهشدت گرم است و زمین زیر پایت انگار آتشگرفته، میسوزد و میسوزاند. صورتها هم که حسابی آفتابسوخته شدهاند. اینجا همهچیز و همه کس روضه میخوانند. دختربچهها به یاد رقیه دلت را میسوزانند و دیدن شیرخوار در آغوش مادر برای غصه رباب آتشت میزند. راستی شهید سر جدا هم آوردهاند.
*ماجرایی زیبا از دعوتی ویژه
دختر جوان در شلوغی و ازدحام میدان امام حسین (ع) آرام و بیریا گوشهای ایستاده بود. اگر عکس شهید دست پدرش نبود محال بود ماجرایش را بفهمم. ماجرایی زیبا از دعوتی ویژه. مرد مسن عکس شهید را با افتخار بالای سر گرفته بود.
گفتم سلام حاجآقا! شما شما چه نسبتی با شهید دارید؟خانمی را نشانم داد و گفت:« دخترم است. کسی که عکس شهید را نقاشی کردهاست.»
*انتخاب من شهید عباس آسمیه بود
دختر جوان در کنار پدر ایستاده بود و مراسم وداع با شهیدان را نظاره میکرد.از او عذرخواهی کردم که حال قشنگش را خراب میکنم. دلم میخواست قصهی قاب عکس را برایم بگوید.
نقاش چهره عباس آسیمه همراه با پدرش در مراسم تشییع شرکت کرد
در منطقه ۸ تهران یک نمایشگاه نقاشی برای شهدا برگزار کردیم، به اسم شهید ابراهیم هادی.حدود چهل پنجاه تا از عکسهای شهدا را انتخاب کردیم.خود استادم شهید هادی را کشیدند و هر کدام از هنرجوها چند شهید را انتخاب کردند تا تصاویر زیبایشان را طراحی کنند. این کاری بود که سه چهار سال پیش انجام شد. من دو شهید را در نظر گرفتم. یکی شهید زین الدین بود و انتخاب دیگرم شهید عباس آسمیه.
*نمیدانستم هنوز پیکرش نیامدهاست
بدون هیچ شناختی در اینترنت تصاویر شهدا را نگاه میکردم تا یکی را انتخاب کنم. نمیدانم چه شد که تصمیم گرفتم تصویر شهید آسمیه را بکشم.
بعد از تصمیم گیری برای شروع طراحی دوست داشتم کمی هم او را بشناسم. اطلاعات کمی در مورد او پیدا کردم. اما شاید عجیب باشد ولی اصلا نمیدانستم مفقود شده و هنوز پیکرش بازنگشتهاست.
*این شهید است که او را انتخاب کردهاست
چند شب پیش که دیدم پیکر شهدا را آوردهاند و شهید عباس آسمیه هم در بین آنان است خیلی شگفتزده شدم و گفتم: ای وای! این همان شهیدی است که من تصویر او را نقاشی کردم!
باورم نمیشد. من عکس ایشان را در اینترنت پیدا کرده بودم و کاملاً اتفاقی انتخاب کرده بودم. الان که شهید آسمیه اینجاست من هم بههمراه خانواده و استادم هر طور شد خودمان را رساندیم تا در مراسم وداع با او شرکت کنیم.
دختر جوان که توفیق طراحی عکس شهید مدافع حرم را داشت مطمئن بود که این یک انتخاب است، اما نه انتخابی از جانب او بلکه این شهید است که او را انتخاب کرده و حالا او را به مراسم وداع و تشییعش دعوت کردهاست. او از این انتخاب و دعوت شگفتزده است و برای این توفیق بزرگ به خود میبالد.
*اینها همه یعنی «لبیک یا حسین»
پنج شهید آمدهاند تا در سایه پرچم عزای صاحب محرم، محرمی دیگر رقم بزنند.میگویند شهید اسکندری را هم مثل اربابش بیسر آوردهاند. فکر میکنی اینها اتفاقی باشد؟ نه! ردپایی از اتفاق نیست.اینها همه یعنی «لبیک یا حسین».
*سری به نیزه بلند است!
عزاداران حسینی با پرچمهای سرخی که روی آنها نوشته اند:« سری به نیزه بلند است»! تعجب نکن که شهید بیسر میآورند. این منتهای لبیک گویی عاشقان اباعبدالله است.
از همان روز که سری به نیزه بلند شد حسینیان شرمندهاند. شرمنده از "هل من ناصر" بیجواب او. و حالا که قرنها میگذرد، گوشبهزنگ ایستادهاند تا لبیک گوی "هل من ناصر" فرزند آخرالزمانی اش باشند.
انتهای پیام/