اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  همدان

«علی‌آقا»؛ مردی که لبخندش جاودانه شد/ از ولایتمداری تا مردمداری

تمام این سرزمین سربلند، همه‌جای خاک این وطن شقایق‌زار است. تا به یاد داریم کبوترهای دلاور، این قهرمانان بی‌مانند میهن، خاک سبز وطن را از دسترس دشمن بیرون کشیده‌اند. هزاران هزارند، یکی مثل علی‌آقا.

«علی‌آقا»؛ مردی که لبخندش جاودانه شد/ از ولایتمداری تا مردمداری

خبرگزاری فارس - همدان: سال‌ها کنارش سعادتی دست داده بود تا روزگار بگذرانم. تیراندازی، دوچرخه‌سواری یا پاس. بهانه زیاد بود برای صحبت با حاج علی. اما او کم در دسترس بود. گاهی سوریه، گاهی عراق و گاهی هم مناطق محروم. هر که لبخند علی‌آقا را دیده باشد، خاطرات شیرین‌تری برای تعریف کردن دارد. در همین همدان هم دست‌نیافتنی بود به عبارتی و دست آخر هم دستش به آسمان رسید. آنطور که باب میلش بود و می‌خواست.

اصلا می‌دانید؛ واقعیت این است که زور کلمات به توصیف علی‌آقا نمی‌رسد. به هر دری می‌زنیم تا شاید حق مطلب ادا شود، تهِ نوشته به بن‌بست می‌خورد. سخت است نوشتن برای مردی که لبخندش اعجاب‌انگیز بود. خنثی‌کننده‌ تمام غم و غصه‌ها و خالی از ادا و اطوار.

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که علی‌آقا روزی در برخورد با دختر و پسری که به قول امروزی‌ها حجاب درست و درمانی نداشتند، چنان رفتار کرد که همان خانم شیفته‌ اخلاق و مرام‌ علی‌آقا شد و اتفاقا مدتی بعد هم در یک هیات ورزشی که سردار شهید «علیرضا شمسی‌پور» ریاستش را بر عهده داشت، به عنوان منشی مشغول به کار شد. در روزگاری که مردم به عمل و زبان همدیگر نگاه می‌کنند و خیلی باید مراقب باشیم، این بود مسلک بزرگ‌مرد فرازمینی قصه‌ ما.

*فدایی انقلاب

سردار مهدی فرجی پیشکسوت عرصه دفاع مقدس همدان درباره شخصیت شهید علیرضا شمسی‌پور می‌گوید: او خود را فدای انقلاب می‌دانست و سر سوزنی نظام را فدای خود نکرد.
من همیشه گفته‌ام که نوع ارتباط‌گیری شهید شمسی‌پور با جوانان یک هنر به تمام معنا بود. نمونه‌اش را مثال بزنم. او در عراق و روزهایی که برای تفحص می‌رفت، با جوانان رفیق و در کردستان عراق حتی شده ۱۰ دقیقه با آنها گل‌کوچک بازی می‌کرد. اما تاثیر آن چند دقیقه فوتبال خیلی عمیق بود. شهید از جنگ هرچه آموخته بود را هنرمندانه در ورزش پیاده کرد.

در سفرهای راهیان نور و در اتوبوس همیشه شوخ‌طبع بود و خنده‌رو، با جوانان ارتباط می‌گرفت، ارتباط دلی، اما وقتی به موقعیت کربلای چهار و به قول معروف تل‌زینبیه می‌رسید طوری حرف می‌زد که همان جوانان زارزار گریه کرده و با شهدا ارتباط برقرار می‌کردند. شهید شمسی‌پور متناسب با شرایط روز با جوانان ارتباط برقرار می‌کرد و این رفتار با قشر جوان و ورزشکار یک هنر بزرگ بود.

*شوخ‌طبع مثل علی‌آقا

سراغ یکی از مدیران سابق ورزش همدان رفتیم تا از دوران پساجنگ و رفتار ورزشی علی‌آقا برایمان بگوید. این مقام مسئول که نخواست نامش فاش شود، به یک خاطره‌ جالب و شنیدنی ما را دعوت کرد که خواندنش خالی از لطف نیست:

«در دوران مربی‌گری فراز کمالوند، علی‌آقا چندماهی سرپرست مدیرعاملی تیم پاس همدان بود. پاس مسابقه حساسی در یزد پیش‌ رو داشت. من به همراهش از همدان با خودروی شخصی عازم تهران شدیم تا با هواپیما راهی یزد شویم. روز قبل از بازی با درخواست علی‌آقا برای ثبت عکس‌های یادگاری به یکی از محلات زیبا و قدیمی یزد رفتیم. ابتدا از من چند عکس به یادگار گرفت و نوبت که به من رسید، چوب کبریتی را مقابل زنگ یکی از منازل قرار دادم. علی‌آقا متعجب و نگران شد که چرا زنگ این خانه مدام به صدا درمی‌آید و من هم در پاسخ گفتم چیزی نیست، حتما اتصالی دارد. 

در همین حین سروصدای چند نفر از منزل به حالت عصبانیت بلند شد و وقتی بیرون آمدند، من به سرعت به بالای همان کوچه پا به فرار گذاشتم(می‌خندد). از جایی که پنهان شده بودم، دیدم که علی‌آقا در حال صحبت با اعضای محل و آرام کردن فضا بود که من ترجیح دادم با تاکسی به هتل فرار کنم و شب هم از ترس علی‌آقا در اتاق یکی از اعضای تیم خوابیدم. صبح در رستوران هتل به من گفت که از آنها عذرخواهی کرده و برایشان توضیح داده‌ام داستان چه بوده، اما از تو حتما انتقام می‌گیرم!   

هنگام برگشت به همدان و در حوالی ساوه، به بهانه خرید انار از ماشین پیاده شدیم. وقتی می‌خواستم انارها را در صندوق عقب بگذارم، علی‌آقا ماشین را روشن کرد و من را همان‌جا جا گذاشت. چند ساعت بعد و با سختی فراوان راهی همدان شدم. فردا صبح که همدیگر را دیدیم، با همان خنده‌های همیشگی و این بار با ژستی فاتحانه مرا در آغوش گرفت و گفت: گفته بودم که انتقام می‌گیرم. بر همین مبناست که همیشه به اطرافیان می‌گویم علی آقا در کنار ابهت کاری و نظامی، شوخ‌طبع و دارای قلبی پاک و کودکانه بود».

*رفیقِ سربازها

حسن فرشی عکاس سابق اداره کل ورزش و جوانان که روزهای زیادی را با شهید گذرانده، در گفت‌وگو با خبرنگار فارس به بیان یک خاطره‌ی زیبا پرداخت که در ذیل از ذهنتان می‌گذرد:
«توفیقی نصیب من شد تا در یک سفر راهیان‌نور کنار علی آقا باشم. برای قرائت نماز و صرف نهار توقف کردیم و هرکس برای انجام کاری به سمت و سویی می‌رفت. ماشین شاسی‌بلندی را در اختیار من گذاشته بودند که پتوهای زیاد سربازها پشت آن بود. ناگهان دیدم به تنهایی مشغول خالی کردن پتوها از ماشین است. خیلی کنجکاو شدم. از او سوال کردم چرا به سربازها دستور نمی‌دهی این کار را انجام دهند و به تنهایی پتوها را خالی می‌کنی؟ با آن تبسم همیشگی پاسخ داد: بگذار در حال خوب خودشان باشند.

وقتی به راهیان نور یا اردوهای جهادی می‌رفتیم و اگر مسیر طولانی بود، هیچکس جرات خوابیدن در ماشین را نداشت. یک‌بار در مسیر جنوب دو سرباز که از کاروان خود جا مانده بودند را سوار کردیم. آنها در ماشین خوابیدند و علی‌آقا به راننده گفت وقتی اشاره کردم محکم ترمز می‌زنی و همگی بلند فریاد می‌زنیم یا حسین(ع). سربازها یکباره از خواب پریده و شوکه شدند. تا چند دقیقه متعجب بودند و بعد که فهمیدند موضوع از چه قرار است بلند شروع به خندیدن کردند. همه علی آقا را می‌شناختیم و هیچکس از این کارها ناراحت نمی‌شد چون می‌دانستند هم شوخ‌طبع است هم مسئولیت‌پذیر و هم مردمدار.

سردار شمسی‌پور یا همان علی‌آقای معروف ما، ۱۳ اردیبهشت  ۹۵ در عملیات تفحص شهدا در منطقه کانی مانگا (‌پنجوین عراق) بر اثر انفجار مین آسمانی شد و از آن روز تا حالا نام بلندش و یاد عزیزش با ماست.

انتهای پیام/ 3140/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول