اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  فارس

اهدای عضوی که به ۱۴ نفر جان دوباره بخشید

مسلم کاظمی جوان ۳۸ ساله فیروزآبادی است که با اهدای عضو به ۱۴ نفر زندگی دوباره بخشید.

اهدای عضوی که به ۱۴ نفر جان دوباره بخشید

به گزارش خبرگزاری فارس از فیروزآباد، بخشیدن همیشه زیباست به خصوص اینکه بخشیدن، اعضای بدن باشد که این کار خداپسندانه ادامه زندگی است؛ این که اعضای خانواده فردی که دچار مرگ مغزی شده است، تصمیم بگیرند اعضای بدن عزیز خود را اهدا کنند کاری بسیار سخت و ناراحت کننده است اما وقتی بدانند تنها راه ادامه حیات برای بیماران مبتلا به نارسایی پیشرفته قلب و کبد و بهترین درمان برای مبتلایان به نارسایی کلیه، پیوند عضو است، ممکن است دست به این کار خیرخواهانه بزنند و با اهدای عضو عزیز خود، جان این بیماران را که در لیست انتظار اهدای عضو هستند، نجات دهند.

هر انسانی می‌تواند با افزایش آگاهی خود و دیگران در زمینهٔ مرگ مغزی و اهدای عضو، کارت اهدای عضو بگیرد و با شرکت در طرح سفیران به ترویج فرهنگ اهدای عضو کمک کند.

به گفته پزشکان اعضای قابل اهدای فرد مرگ مغزی شامل قلب، ریه ها، کبد، روده ها، لوزالمعده، کلیه‌ها و برخی بافت‌های بدن از جمله پوست، قرنیه، تاندون، غضروف، استخوان و دریچه قلب است.

اهدای عضو در آیات و روایات

برای حفظ و زندگی‌بخشی به انسانی می‌توان به این آیه قرآن اشاره کرد که خداوند پس از بیان اینکه هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فسادی در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان‌ها را کشته و می‌فرماید: «و من أحیها فکانّما أحیا الناس جمیعاً؛ (مائده، ۳۲) و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است؛ در همین راستا می‌توان اهداء، یا حتی فروش عضوی از اعضای بدن انسان مرده و در برخی موارد اعضای بدن انسان زنده را یکی از مصادیق این آیه شمرد.

در این جا به سراغ خانواده ای با سخاوت و مهربان رفتم که اعضای بدن عزیزترین فرد خانواده شان و به قولی ستون خانه شان یعنی پدرخانواده را به ۱۴ بیمار چشم انتظار اهدای عضو، بخشیدند و با این کار خداپسندانه اول خدا و بعد  تعدادی از بیماران ناامید را خوشحال کردند.

شهناز روشن، همسر مسلم کاظمی در گفت و گو با خبرنگار فارس بیان کرد: شوهرم متولد ۱۳۶۲ بود؛ یک پسر ۱۰ ساله و یک دختر ۳ ساله داشتیم و زندگی مان آرام و خوب بود؛ خودم پرستار بخش کرونای بیمارستان قائم بودم و شغل شوهرم رانندگی بود؛ روزها می گذشت و ما از در کنار هم بودن لذت می بردیم و از زندگی مان بسیار راضی بودیم.

سفری که مسافر ما را بی صدا کرد

این پرستار خوش قلب افزود: در ۶ بهمن ۱۴۰۰ شوهرم به همراه شوهر خواهرم و دوستش تصمیم گرفتند به مسافرت بروند و شوهرم بعد از صرف نهار، وسایل سفر را آماده کرد و به همراه دوستانش راهی سفر شدند، همیشه بعد از رفتن مسلم به سفر حس خوبی داشتم اما نمی دانم چرا آن روز دلشوره عجیبی به سراغم آمده بود و یک لحظه رهایم نمی‌کرد، صلواتی فرستادم و آن ها را به خدا سپردم.

وی افزود: ساعت حدود ۸ شب بود که با او تماس گرفتم و او گفت خدا را شکر به سلامتی به مقصد رسیدیم و او خیلی خوشحال بود و می‌گفت: این جا به ما خیلی خوش می گذرد و جای شما خالی است؛ آن شب هم من در بخش کرونا شیفت بودم و حسابی خسته و کلافه شده بودم، ساعت ۱۰ بود که با صدای زنگ گوشی همراهم جا خوردم و دیدم شوهرم پشت خط است، گوشی را برداشتم و بعد از احوالپرسی از من خواست تا با هم حرف بزنیم اما من حرفی نداشتم و خسته بودم بنابراین با او خداحافظی کردم و به دوستم گفتم نمی دانم چرا آقامسلم الان تماس گرفته و می خواهد با هم تعریف کنیم.

روشن اظهار داشت: ساعت یک و هفده دقیقه بود که از اورژانس تماس گرفتند که یک تصادفی به نام صفری آورده اند؛ صفری دوست شوهرم بود و وقتی او را روی برانکارد دیدم هیچ مشکلی نداشت، اما نفر بعدی احسان روشن بود که پسرعمو و شوهر خواهرم بود که در این سانحه رانندگی در دم جان باخته بود.

این پرستار صبور در حالی که بغض امانش نمی داد، ادامه داد: نفر آخر مسلم بود که وقتی کارمندان اورژانس او را آوردند و گفتند ضربه مغزی شده است؛ سریع به سمت او رفتم و مردمک چشمش را چک کردم تا وضعیت او را بسنجم و بعد چشمم به اتاق cpr افتاد که پر از خون شده است و این خون ها خون سر مسلم بود.

تصمیم گرفتن برای اهدای عضو در لحظه اتمام نفس ها

شهناز روشن اظهار کرد: چند روز در بخش ICU بستری بود و در روز ۹بهمن ساعت ۶ ونیم صبح که بالای سر او رفتم دیدم تنفس او صفر شده است و مرگ مغزی او حتمی بود ولی هنوز باور نمی کردم و منتظر ماندم تا سرپرست بخش ICU بیاید و آن را تایید کند؛ بالاخره ساعت ۷صبح سرپرست بخش ICU آمد و با دیدن این صحنه مرگ مغزی شدن حتمی شوهرم حتمی شد و در این لحظه نمی دانستم باید چکار کنم، سریع فکری مثل برق از ذهنم گذشت و آن این بود که اهدای عضو کنم.

اتحاد و همدلی پدر شوهر و مادر شوهرم با من برای اهدای عضو فرزندشان

روشن عنوان کرد: از آن جایی که من و پدر و مادر مسلم به این نتیجه رسیده بودیم که این فرصتی را که خدا در اختیار ما قرار داده است را از دست ندهیم و اگر خدا می خواست می توانست مسلم را در همان لحظه اول قبض روح کند اما نخواست و ما را در بوته آزمایش قرار داد و من هم به همراه پدر شوهر و مادر شوهرم تصمیم گرفتیم که اعضای بدن عزیزمان را اهدا کنیم تا شاید بتوانیم به انسان های دیگری زندگی ببخشیم.

وی اضافه کرد: بعد از تصمیم ما برای اهدای عضو، مسئولان بیمارستان با رئیس اهدای عضو استان تماس گرفتند و حدود ساعت ۱۰ونیم صبح روز ۹ بهمن تیم اهدای عضو آمد و در این لحظه من به همراه پدر مسلم برای بدرقه عزیزمان آمدیم و امانتی را که خدا به ما بخشیده بود با دل و جان تقدیم راهش کردیم؛ بعد از آن مسلم را سوار بر آمبولانس کردند و بردند.

لبخند به زندگی بر لبان ۱۴ بیمار چشم انتظار

این پرستار فداکار اظهار داشت: لحظه ای که شوهرم را سوار بر آمبولانس کردند و برای اهدای عضو بردند، سخت ترین لحظه ای بود که برایم اتفاق افتاد و اما خدا را شاکر بودم که توانسته بودم با این کارم زندگی انسان های دیگری را نجات دهم، در چشمانم حلقه های اشک و در قلبم احساس رضایت داشتم؛ اعضای بدن شوهرم از قبیل: قلب، کلیه و کبد، پانکراس و روده، پوست و اعضای دیگر را به ۱۴ نفر اهدا کردند و من امیدوارم که این فرهنگ اهدای عضو در بین مردم نهادینه شود و مردم بدانند که کسانی که اهدای عضو می کنند نمرده اند بلکه در زمره شهدا هستند.

انتهای پیام/ن

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        تازه های کتاب
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول