به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، احمد بیگدلی، در یادداشتی برای خبرگزاری فارس نوشت: بی برو برگرد و بدون هر گونه نگاه ناسیونالیستی، اگر آذری نمیدانید، نصف دریافتی که باید را از فیلم موقعیت مهدی نخواهید داشت؛ چرا که بنیان فیلم بر احساس بنا شده و از دیالوگ ها تا سوز و گدازهای محزون لابه لای فیلم، احساسی است و این درک، کار زیرنویس نیست!
حتی اولویت استدلالهای اپیزود پایانی مبنی بر عدم عقبنشینی منجر به شهادت هم، احساسی است تا منطقی! که شاید اگر فیلم، اپیزودیک نبود و شخصیتها بهتر معرفی میشد، منطق پنهان سخن نیز برای مخاطب قابل فهمتر بود.
حال این احساس، خوشی و خندههای گاه و بیگاه باشد یا اشکهایی که در صحنههای متعدد فیلم از مخاطب گرفته میشود.
اصلا من ویژگی بینظیر فیلم را همین در هم تنیدگی اشک و لبخند میدانم؛ جایی که خودت هم نمیفهمی چطور میشود چشمان خیست، با خندههای با صدایت کنار میآید و مدام در خیابان اشک و لبخند میروی و بر میگردی و هر دو برایت دلنشین است.
روایت احساسی و عاشقانه از قهرمانان ملی شاید از بار حماسه و رشادت ها بکاهد؛ اما فی الفور مخاطب را گرفتار صحنهها کرده و مجاب میکند تا انتها بماند و حتی هوس سرچرخاندن هم نکند و الحق که موقعیت مهدی در این مقوله کارش را بلد است.
شاخصه بارز دیگر فیلم، زبان ساده و عامه فهم و پسند آن است. مخاطب حس میکند مهدی و حمید و خانواده از عرش نیامدند؛ ولی بسیار فهیماند و این فهمیدگی شخصیتها، رفتارهای خارقالعاده را برای مخاطب قابل فهم میکند.
فهمی که برای مهدی، حمید و دیگران فرقی ندارد و زمانی جنازه حمید باید برگردد که دیگران نیز هم و سادگی فیلم، همان سرزنشهای قابل تصور خواهرانه و رفتار قابل درک و دیالوگ ماندگار، «من خسرو ام، مهدی باکری نیستم» از یک رفیق داغ دیده است.
در کنار احساسات که هدف اصلی است، سکانس داخل قرارگاه عملیات و گلایههای مهدی باکری از عدم مقاومت کافی برخی فرماندهان و یگانها یا رفت و آمد 5 باره حمید به تبریز برای نوشتن توبهنامه! هم در زمره حرفهای جدی فیلم است.
کاش حجازی فر این مسیر را ادامه داده و همیشه همینطور کیفورمان کند.
دست مریزاد...
انتهای پیام/2308