خبرگزاری فارس ـ گروه سینما: فیلم سینمایی «علفزار» عنوان اثری در «ژانر جنایی» است که با سوژهای ملتهب به «چهلمین جشنواره فجر» آمده است. اثری با «ژست اجتماعی» که در بی اخلاق ترین بستر روایتی ممکن، مدعی بررسی پروندههای جنایی واقعی است و این همه را در تیتراژ ابتدایی فیلم متذکر میشود. اثری به شدت تلخ که البته از بازیهای روان و یکدستی برخوردار است و کارگردان فیلم اولی آن به خوبی توانسته مخاطب را در ۹۰ دقیقه بر روی صندلی سینما بنشاند.
فیلم سینمایی «علفزار» در فُرم سینمایی خود به عنوان اثری قابل قبول و تکنیکی ظاهر میشود که کارگردان آن به درستی جایگاه دوربین را فهمیده و می داند دوربین دقیقا چه کارکردی دارد و متوجه دوربین به مثابه یک مخاطب و ناظر شده است. اثری که این همه دقت و تلاش فنی را در جهت ترسیم «فلاکت مطلق انسان ایرانی» بکارگرفته و در این مسیر از همان ابتدا مخاطب را با شروع تکان دهنده خود به نوعی گیج کرده و مات در هضم تماشای صحنه ای فجیع از اصابت تیر هوایی مامور جوان به یک پسربچه 6 ساله و تصویرسازی از کیفیت پرت شدن او از بالای پشت بام خانه و جان دادن این کودک در وسط کوچه میسازد.
البته ماجرای مامور قضایی و کشته شدن کودک در جریان دستگیری جوانی مظنون به جُرم تنها یک روایت فرعی سینمایی برای معرفی «امیرحسین بشارتی» به عنوان «بازپرس شعبه قضایی» است. شخصیتی که «پژمان جمشیدی» به خوبی توانسته او را برای مخاطب باورپذیر سازد. شخصیتی که در روزهای پایانی حضور خود در این شعبه قضایی با پرونده «تجاوز گروهی در یک باغ» مواجه می شود که هر چه پیش می رود پیچیده تر و عجیب تر می شود. پرونده ای با موضوع «تجاوز به عنف» که به نوعی می تواند بازروایتی سینمایی از داستانی شبیه ماجرای صورت گرفته در ۲ خرداد سال ۱۳۹۰ هجری شمسی در «خمینی شهر اصفهان» باشد. پرونده ای که به جهت ابعاد قباحت زدای آن حتی در محیط های قضایی کشور هم باید به طور غیر علنی و با احتیاط به آن پرداخته شود و حالا فیلم سینمایی «علفزار» با اخذ مجوزهای قانونی لازم توانسته آن را بر روی پرده نقره و آن هم برای مخاطب عام به نمایش بگذارد.
قطعا ساخت اثری همچون فیلم سینمایی «علفزار» اگر چه در راستای پیگیری دستورالعملهای ابلاغی «نظام لیبرالیسم» و آن هم در قالب سندهایی همچون «سند ۲۰۳۰ یونسکو» از قابلیت توجیه برخوردار است؛ اما واقعیت آن است که مبتنی بر آموزه های «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» تولید اثری همچون «علفزار» را می توان نمودی روشن از مصادیق «اشاعه فحشا» محسوب کرد. اثری متحورانه و به نحوی عُریان و به صورتی کاملا مستقیم به طرح موضوع «زنای محصنه» و «تجاوز گروهی» و «تجاوز به زن شوهر دار» و «زنازادکی» می پردازد.
«اشاعه فحشا» تنها اقدام قابل تامل فیلم سینمایی «علفزار» نبوده و این اثر سعی دارد تا با طرح موضوعات هنجارشکنی که خیلی کم و به ندرت فرصت نمایش در سینمای ایران را پیدا کرده اند؛ تصور خود از فلاکت انسان ایرانی را قاب گرفته و به خورد مخاطب سینمایی اثر بدهد. فلاکتی گسترده و همه گیر که از منظر«علفزار» طبقات مختلف اجتماعی را شامل شده و به انحای مختلف به عنوان محصول حاکمیت دینی در کشور معرفی می شود. حاکمیتی که سطوح مختلف جامعه را آن چنان دچار فلاکت ساخته که عملا هیچ راه برون رفت و خلاصی از آن وجود ندارد و جالب آن که در تصویرسازی صورت گرفته در «علفزار» این فلاکت به سبب تعاقب نسلی قطعا در آینده فزونی میاید.
پس اگر چه تمامی پرونده های مطرح شده در فیلم سینمایی «علفزار» به سبب بازپرس مشترکشان از توجیه دراماتیک برخوردرا می شوند؛ اما واقعیت آن است که پیوند دهند خطوط مختلف تعلیق «علفزار» کودکان ایران زمین است.آینده سازانی که در این اثر یا در صورت وضعیت پسربچهای ظاهر می شوند که در ابتدای فیلم توسطِ ماموران و البته ناغافل کشته میشود و یا در کالبد دختر بچه ولدالزنایی زیبا چهره و معصومی متجلی می شود که در انتها توسط بازپرس، شناسنامهدار میشود و یا طیف «آریو» پسرِ «سارا» را شامل می شود که شاهد تجاوز به مادرش بوده و در نهایت پسرِ خودِ بازپرس «بشارتی» است که بیمار است و ...
شمسالدین حمیدیان
انتهای پیام/