به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه اصلاحطلب شرق در گزارشی به وضعیت نهاد اجماعساز اصلاحطلبان پس از انتخابات پرداخته است.
در بخشهایی از این گزارش آمده: تکلیف نهاد اجماعساز اصلاحطلبان که برای انتخابات ریاستجمهوری 1400 تشکیل شده بود، وضعیتی نامعلوم دارد؛ اینکه قرار است ادامه داشته باشد یا آنکه با توجه به نتیجه انتخابات به پایان خود رسیده است؟ در این بین حالا علیرضا علویتبار، از اعضای حقیقی نهاد اجماعساز، استعفای خود را اعلام کرده است.
حالا میتوان گفت این استعفا و البته سخنان اخیر حسین مرعشی میتواند نشانهای بر عدم عزم جدی در میان اصلاحطلبان برای ادامه کار این نهاد باشد؛ چنانکه مرعشی اخیرا گفته بود: «قرارمان در این جبهه پیش از این بر مبنای ادامه کار بود اما باید باز هم در این رابطه بحث کنیم و بعد تصمیم بگیریم».
این روزنامه در ادامه مینویسد: به دلیل ردصلاحیت گسترده نامزدهای اصلاحطلب نهاد اجماعساز عملا نتوانست آن برنامههایی را که در نظر داشت، پیش ببرد و از سر ناچاری به سمت انفعال انتخاباتی رانده شد؛ چه آنکه اگر با نامزدهای موجود، یعنی همتی و مهرعلیزاده هم کنش حداکثری از خود نشان میداد، عملا نمیتوانست تغییری در نتیجه انتخابات رقم بزند؛ زیرا واقعیت آن بود و البته هست که اصلاحطلبان علاوه بر شیوه بررسی صلاحیتها از سوی شورای نگهبان با مانع مهم دیگری به نام از دسترفتن سرمایه اجتماعی روبهرو بودند و هستند.
شرق برای بررسی شرایط ادامه حیات این نهاد، با طرح این سوال که جبهه اصلاحات یا به تعبیری نهاد اجماعساز قرار است با چه استراتژی خاص سیاسی احزاب اصلاحطلب را دور هم جمع کند؟ و اصلا قرار است اصلاحطلبان در شرایطی که دیگر در عالم سیاست رسمی جایی ندارند، چه کار کنند؟، مینویسد: یک نگاه این است که اصلاحطلبان باید برای انتخاباتهای آینده مانند انتخابات مجلس در سال 1402 فعالیت کنند که چنین نگاهی محل تردید است؛ زیرا اصلاحطلبان فقط از سوی سیستم رانده نشدهاند، بلکه پایگاه اجتماعی خاصی با آنها همراه نیست که در انتخابات مجلس، ریاستجمهوری یا شوراها با آنها همراه شود و حال وجود یا نبود نهاد تشکیلاتی در وضعیت نارضایتی عمومی، آنهم حالا که تا اولین انتخابات، یعنی مجلس، زمان زیادی باقی مانده است، چندان موضوعیت ندارد.
نگاه دوم بازگشت به جامعه است؛ به این معنی که اصلاحطلبان برخلاف رویه سالهای اخیرشان باید به گفتمان مشترکی با بخشهای مختلف جامعه دست یابند؛ به این معنا که اگر اکنون مشکلات عمده کشور حول اقتصاد میچرخد و نارضایتیها هم بیشتر از سوی طبقات فرودست ابراز میشود، قرار است با این طبقه به چه فهم مشترکی برسند؟ از سوی دیگر اگر زمانی طبقه متوسط و نخبگان دانشگاهی مهمترین حامیان اصلاحطلبان محسوب میشدند، آیا نسبت آنها با اصلاحطلبان، همان نسبتی است که در میانه دهه 70 برقرار بود؟ اگر نه، چه راهی برای قانعکردن آنها به اینکه هنوز اصلاحات راهحل برطرفکردن مشکلات است، وجود دارد؟ از طرفی اصلا قرار است گفتمان اصلاحات چه باشد؟ و آنها چه تعریفی از خود به جامعه ارائه میدهند؟
انتهای پیام/