گروه زندگی؛ نعیمه جاویدی: پدر و مادرها دوست دارند اولادشان را خوب تربیت کنند. خیلی وقتها هم دلشان میخواهد کم نگذارند و بهترین شیوه تربیتی را برای پرورش و بالندگی فرزند خود بکار بگیرند. بااینحال معمولاً از موانعی گلهدارند که گاه یکی از این موانع همان عزیزانِ عزیزتر از جان خودشان است؛ موردی که از آن با عنوان «دخالت والدینِ والدین» یاد میکنند. اوضاع خوبی نیست از یکطرف پدر و مادرهایی را داریم که گاه با برخوردها، محدود کردن و دخالت داشتن هایشان در رابطه میان نوه، پدربزرگ و مادربزرگ ها، والدین و بزرگان خود را مکدر میکنند از سویی پدر و مادرهایی را میبینیم که فرصت تربیت صحیح برای فرزند خود را ازدسترفته میبینند چون معتقدند والدینشان با مداخله عاطفی، «تدبیر تربیتی» آن ها را پنبه میکنند. در چنین شرایطی چه می توان کردکه هم بتوان حرمت بزرگترها را رعایت کرد هم احترام به والدینِ سالمند را از کودکی به فرزندان آموخت؟ با «ندا الله دادی»، روانشناس درباره این مهارت رفتاری و خانوادگی گفتگو کرده ایم.
جبران فرصتی از دست رفته
«عواطف به تأخیر افتاده» و «خرج نشده» دو کلیدواژه مهم است که الله دادی برای توضیح درباره چرایی دخالت عاطفی مشکلساز پدربزرگ، مادربزرگها استفاده میکند: «نسل قبل از ما تجربه یک زندگی نهچندان راحت را داشته. افرادی که با مشکلات اقتصادی اوایل انقلاب، دهه 60، جنگ و رکود تورمی مواجه بودهاند.
از سویی تعداد موالید خانواده ها هم بیشتر بوده و سن ازدواج پایینتر از حالا در نتیجه با بانوانی(همان مادربزرگان این بحث) مواجه هستیم که خیلی زود مادر شدن را تجربه کرده اند تا به خودشان می آمدند دست کم3،4 فرزند داشتند. با چنین دیدی، مادر و پدری جوان را میبینیم که مسئولیت و تدبیر امور یک خانواده بزرگ را روی دوش داشت و از سویی دیگر تربیت شماری از فرزندان که معمولاً هم اختلاف سنی کمی نسبت به هم داشتند. این پدر و مادرها چنان در اداره امور خانه، تأمین معاش و بزرگ کردن بچهها مشغول بودند که فرصت ناب و کافیِ خرج کردن عاطفه برای یکبهیک فرزندان خود را شوربختانه از دست میدادند. حالا در میانسالی یا میانسالی زمانی که فراغت بیشتری دارند به نحوی می خواهند آن را نوه هایشان تجربه کنند.»
با هم به تعامل برسیم
نکته جالب و درستی است. این بانوی جوان در کلماتش دست به مقایسه میزند تا به نتیجه و جمع بندی صحبت هایش برسد: «حالا شما این والدین را با والدین امروزی مقایسه کنید. ازدواجهایی در سنی بالاتر نسبت به والدین خود، فرزند آوری در سن پختگی و بالا همچنین والدین یک «تکفرزند» بودن را. میبینید؟! امروز با والدینی روبرو هستیم که فراغ بال بیشتر و گاه شاید حتی حساسیتهای بیشازحد برای تربیت فرزند خوددارند که این خودگاهی به یک عارضه تبدیل می شود؛ «تربیت افراطی».گویی تمام دغدغه زندگیشان تربیت همان یک فرزند است و میخواهند از او یک فرد بسیار خاص و کارآمد بسازند. بخش قابلتوجهی از اهتمام آنها ارزشمند و مثبت است اما بخشی دیگری متأسفانه ناکارآمد! شاید حتی بتوان گفت ناشی از حساسیت بیش از حد. اگر تعداد فرزندان همین خانواده 2 یا3 فرزند بود ماجرا منطقاً فرق میکرد با والدینی روبرو بودیم که فرصت و فراغت تقسیمبندی شده تر و مشابه شرایط والدین خود داشتند. بنابراین نتیجههای تربیتی آن ها، تقریباً مشابه نسل گذشته میشد. «الله دادی» به جمعبندی میرسد: «باید این دو گروه به درک موقعیت از هم، تعامل عاطفی با یکدیگر و استفاده از تجربیات تربیتی یکدیگر برسند تا این مشکل رفع شود.»
بچه ها نباید باخبر شوند
راهکار ارائهشده توسط خانم روانشناس نیاز به توضیح و مصداق بیشتری دارد تا بتوان آن را کاربردیتر برای تربیت نسل جدید و پیشگیری از دلخوری والدینِ سالمند یعنی پدربزرگها و مادربزرگها بکار گرفت: «بارها مراجعانی دارم که با عذاب وجدان شدید میآیند و حس بدی تجربه کرده اند. والدین جوانی که ناچار شدهاند به پدر و مادر خودشان یا همسرشان درباره تربیت بچههایشان گله کنند، تذکر دهند حتی بسیار بدتر! رفتوآمد با آنها را کنترل یا محدود کنند تا بچهها سوءاستفاده نکنند. از طرفی بارها شنوای گله های سالمندانی هستم که دلشان به دیدن نوهشان خوش است اما پدر و مادرهایشان در این رابطه مداخله میکنند و دیدار آنها را کمتر و به عبارت سادهترشکراب میکنند. والدین سالمندی که معمولاً تکیهکلامی مثل این جملات را میگویند: یادش رفته خودش را من بزرگ کردم! /میخواهد به من که 5 تا بچه بزرگ کردم درس بدهد؟/ یکی نیست به او بگوید وقتی من بچه بزرگ میکردم تو هنوز توی قنداق بودی!/ شور همهچیز را درآوردند، یک بچهدارند و فکر میکنند شقالقمر کرده اند و جملاتی مانند این. مادرهای جوان هم جملههای مشترکی دارند: بچه بودیم به ما سخت گرفتن حالا هم حق نداریم پیش آنها نازکتر از گل به بچه خودمان بگوییم!/ هر بار آمدهام برای فرزندم سختگیری کنم و پول توجیبی اش را محدود، پدر و مادرم بهش پول می دهند/ متوجه شدم تهدیدم اثر ندارد چون پدر و مادرم به حسابش پول می فرستند/هربار با بچه ام بحثم می شود، پدربزرگ، مادربزرگش طرفِ او را می گیرند و... با این اوصاف شاید با یک «تقابل عاطفی» مواجه هستیم که طرفین از شدت علاقه به یکدیگر اما وارد نبودن به اصول رفتاری مناسب با به آن دچار شدند اولین نکته و مهمترین این است که حتی اگر این تقابل به اختلاف و گله گذاری شدید رسیده، فرزندان را از این هجوم و طوفان خانوادگی دور کنیم.بهصراحت میگویم، تربیت ایده آل فرزند در جایی که اختلافات وجود دارد ممکن و مطلوب نیست.
هر دو طرف چه والدینِ فرزند چه پدربزرگ و مادربزرگ ها نباید بگذارند بچه یا نوههایشان متوجه این اختلافنظر و سلیقه یا حتی بدتر از آن اختلافات خانوادگی شوند.کافی است فرزند ما متوجه این شکاف شود هر بار هر موضوعی به نفع او نباشد با به رخش کشیدن این اختلافات شأن ما را پایین میآورند تا به مقاصد خود برسد. از آن برای جبههگیری سوءاستفاده میکند. فرزندی که پدر و مادرش او را در روابط دوستی کنترل و قوانینی برایش وضع میکنند از سلاح قهر کردن و رفتن به خانه پدربزرگ و مادربزرگ سوءاستفاده میکند تا حرف خودش را به کرسی بنشاند.»
رفتار بهتر با خانواده همسر
درباره نحوه برخورد محترمانه با پدربزرگ و مادربزرگ خانواده همسر هم الله دادی، نکاتی دارد و میگوید: «اول روی صحبت با پدر و مادرهاست. نسل جدیدممکن است یک ایراد داشته باشد و آن این است که خود را باسواد و داناتر از نسل قبل میداند. بارها میشنویم که در بحثهای خانوادگی والدین جوان به والدین سالمند یا میانسال خود میگویند: دیگه اون دوره و زمانه گذشته/ بچههای الآن با بچههای دوره و زمانه شما فرق کردند/ شما از پس بچههای الآن برنمیآیید/ یا دوست ندارم بچه ام را به سبک قدیم تربیت کنم و این جملهها خواسته یا ناخواسته بارِ بیاحترامی دارند حتی اگر منظور ما این نباشد. به کار بردن این جملات بهخصوص درباره خانواده همسر، زمینه گلایه و اختلافات خانوادگی را فراهم میکند.»
جملاتش را این طور ادامه می دهد: «ما بهعنوان والدین امروزی باید بدانیم اگر من یا همسرم امروز در کنار نسل قبل خود ایستادهایم و اظهار دانایی و بهروز بودن میکنیم به حرمت زحمات همین پدر و مادرهاست. ضمن اینکه تجربه میراثی ارزشمند به شمار میرود. پدر و مادر همسرمان که در دورهای بهمراتب کم امکانات، سخت تر و با محدودیت معیشتی و رفاهی بیشتری توانسته اند تجربه تولد و تربیت4، 5 فرزند را داشته اند، گنجینه و راهنمای ما هستند. مؤدبانه، روا و حتی در جهت منافع تربیتی خودمان هم نیست که آنها را کنار بگذاریم یا محدود کنیم. چرا از آنها بهعنوان مشاور و یارِ کمکی خودمان بهره مند نشویم و غنیمت نشماریم. بزرگترین اشتباهات ما که حتی می تواند به اختلافات عمیق خانوادگی دامن بزند، مقایسه خانواده خودمان با خانواده همسر است. ما معمولاً با خانواده خودمان راحتتر هستیم خواسته یا ناخواسته مطابق شرایط هم عمل میکنیم اما درباره خانواده همسر اوضاع کمی فرق میکند، چرا؟ چون در آن خانواده به دنیا نیامدهایم و آنجا تربیتنشدهایم بنابراین طبیعی است اختلافنظر و تفاوت سلیقه ای داشته باشیم. لازم نیست دست به دامن «کنایه» و «مقایسه» دو شیوه منسوخ و ناراحتکننده بشویم که اتفاقاً نه مشکلی را حل میکند نه راهی پیش روی ما میگذارد. «تعامل» و «گفتگو» را توصیه میکنم.»
راه های ساده و کاربردی
توصیه خانم روانشناس اسن است که اول با پدربزرگ، مادربزرگ ها حرف بزنیم از آنها بخواهیم به ما در این مسیر کمک کنند. اگر میان ما و فرزندانمان اختلافی پیشآمده با طرفداری از فرزند او را حمایت و ما را تضعیف نکنند: «پناه عاطفی» و «یاور صمیمی» فرزند ما باشند. اگر فرزند ما تقاضای مالی دارد حتماً او را تشویق کنند از ما اجازه بگیرد. اگر از آنها پول خواسته حتماً به ما اطلاع بدهند. اگر فرزند ما گله ما را پیش پدربزرگ و مادربزرگ میبرد بهتر از در میان گذاشتن آن با غریبههاست. از طرفی اما اجازه ندهند فرزندمان ماجرا را با همه جزئیات تعریف و یادآوری کند. حریم و حرمت مسائل خانوادگی را رعایت کند حتی در برابر پدربزرگ و مادربزرگ خودش. قول، وعده و تضمینهای بدون اطلاع و هماهنگی ما به فرزندمان ندهند در این صورت اولاد ما درک میکندکه پدربزرگ و مادربزرگش همانقدر که به او اهمیت میدهند به پدر و مادرش هم همینطور. این تدبیر و همیاری راه «طغیان»، «خطا» و «سوءاستفاده» فرزندان را میبندد و نتیجه تربیتی اش بهمراتب بهتر خواهد بود.»
گوش و گوشواره با هم
«الله دادی»، یک تاکید دوجانبه هم دارد: «به هر دو طرف توصیه میکنم بدگویی پشت سر همدیگر، پیش فرزندان؛ نوه ها را بهطور کامل فراموش کنند. فرزندان ما نیازمند راهنمایی و مشاوره هستند در برخی موارد متأسفانه والدین جوان با فرزند خود درد دل میکنند و گاه حتی بدتر از او میخواهند درباره خانواده پدری یا مادری آنها دفاع کند یا حرفهایی که خودمان میتوانیم بزنیم را آنها بزنند چون به اصطلاح عام «مغز بادام» و عزیزتر از جان هستند و کسی به آنها خورده نمیگیرد. اگر افق دید داشته باشیم این کار والدین در ذهن فرزند دو معنا دارد؛ اول اینکه من والدینی ناتوان و درمانده هستم دوم فرزندم امروز از من میآموزد در آینده چطور از فرزندش در برابر من استفاده و جایگاهم را تضعیف کند؟ یادمان باشد صمیمیت با فرزند معنایش بههیچوجه این نیست.»
یک توصیه جالب به پدربزرگ مادربزرگ ها هم دارد: «اگر بهراحتی مقابل نوه ها، فرزندمان را تخریب کنیم اشتباه بزرگی از ما بهعنوان یک والدین باتجربه سرزده است. به قول قدیمی ها نوه ها باید بدانند، گوشی بوده که گوشوارهای زینتبخش آن شده. ضرب المثلی قدیمی وجود دارد که می گوید: عزیزم، عزیز است اما تربیتش از خودش هم عزیزتر است. اگر خطایی در شیوه تربیتی فرزند یا عروس و دامادمان می بینیم چه خوب که با تکیه به تجربیات و کلامی خوب آنها را راهنمایی کنیم نه اینکه در شیوه تربیتی وکارشان مداخله!» صحبتهای این روانشناس به پدر و مادر و مادربزرگ و پدربزرگها شاید همین باشد ما باید در تربیت فرزند رفیق و شفیق هم باشیم نه رقیب یکدیگر.
انتهای پیام/