خبرگزاری فارس- فرشید باغشمال: کاسب سنتی، هر قدر هم در چهار گوشه دکان مینوشت «نسیه مُرد»، «حساب دفتری نداریم» و «تقاضای نسیه نفرمایید» باز هم ارتباطات دوستی، رودربایستی با اهل محل و نیاز افراد مستحق، باعث میشد، ناخواسته به این سنت اقتصادی، دل بسپارد.
امروز چه یادگاری از آن اعتماد و حسن نیت در محلات باقی ماندهاست؟
«نسیه» یک قرارداد اخلاقی است که مبتنی بر روابط دوستانه و اعتماد اجتماعی است و مبنای قانونی ندارد.
حتی اگر نسیه، در دفتر و دستک ثبت شود، باز هم یک قرارداد شفاهی است و جنبه محکمهپسند ندارد. یعنی اگر مشتری، چیزی را نسیه بُرد و پولش را نداد، عملاً دستت به جایی بند نیست. اصلاً گیرم که دستت به قانون بند باشد، نمیصرفد که برای 200 هزار تومان، شکایت کنی از کسی!
در دورهای که بافت سکونتی محلات، هنوز بکر و دستنخورده بود، کم نبودند مغازههایی که به خاطر سالها حق سلاموعلیکی، اجناس را نسیه میفروختند.
توسعه بیرویه کلانشهرها، از جمله تبریز، علاوه بر تخریب خانههای قدیمی و قطع درختان قدیمی، بافت اجتماعی محلات را نیز دگرگون ساخت.
ساکنان قدیمی و اصیل محلات وادار به کوچ شدند. مردم از هم بیگانه شدند، اعتماد عمومی مخدوش شد و به این ترتیب، خردهفروشیهای سنتی از بین رفت.
یکی از پیامدهای این بیگانگی، آسیبدیدن نظام مردمی نسیهفروشی در محلات بود.
در این گزارش وضعیت نسیهفروشی را از سه سوپرمارکتی در سه محله متفاوت تبریز (غرب، مرکز و شرق) سراغ گرفتیم.
قراملک/ نسیهفروشی، به یاد پدر!
قراملک، محلهای تاریخی و صمیمی، در غرب تبریز، که در ادبیات شهرداری «کمبرخوردار» و در عرف رایج، «محروم» توصیف میشود. اگر بیشتر از چند دقیقه در این محله قدم بزنی، اهل محل، سریع، نسبت به حضورت حساس میشوند.
وارد یکی از سوپرمارکتها میشوم و از صاحب میانسال آن، در مورد وضعیت نسیهفروشی میپرسم. میگوید: «من هفدههجده سال است که در این صنف و این محله شناختهشده هستم.
قراملک، محله جمعوجور و قدیمی است و آدمهایش یکدیگر را میشناسند. نمیشود که آدم به همسایه خود بیاعتنا باشد. من سر سفره پدرم بزرگ شدهام و تا جایی که بتوانم با مردم مدارا میکنم. دفتر نسیه به صورت رسمی ندارم، اما به مشتریی که پول همراهش نیست، میگویم ببَر، بعداً میاری. جز یکی دو مورد -که واقعاً آدمهای ندار و مستحقی بودند- تا حالا پیش نیامده کسی، جنسی بِبَرد و پولش را نیاورد. به هر حال، هم مردانگی و وجدان، و هم وضعیت اقتصادی جامعه میطلبد که با مردم راه بیاییم.»
پاستور/ از نسیهفروشی توبه کردهام!
سوپرمارکت دیگری در مسیر خیابان پاستور، مقصد دیگر گزارش نسیهفروشیام است. او هم پاسخی، مشابه همصنف قبلی میدهد: «نسیه را جمع کردم. یک دوره حساب دفتری داشتم. اما از بس خاطره بدی از نسیهفروشی دارم، توبه کردم از این کارها. شرایط اقتصادی مملکت طوری است که قیمتها دقیقهای تغییر میکنند. پس نمیشود نسیه فروخت.
اتفاقاً چند روز پیش دو تا «دفتر نسیه» را پاره کردم و انداختم دور. خب من هم یک کاسب خردهفروش هستم، سرمایهدار که نیستم. البته هستند افرادی هستند که من میشناسمشان و هر قدر بتوانم کمک میکنم. اما نسیهفروشی، به آن حالت رسمی ندارم.»
ائلگلی/ نسیه کجا بود؟! مشتری، چیزی هم اضافی میدهد!
از مرکز شهر به شرق تبریز میرویم و وضعیت نسیهفروشی را از سوپرمارکتی در حوالی ائلگلی سراغ میگیریم. وارد مغازهاش که میشوی، لحظهای مرزهای تبریز و استانبول را گم میکنی.
اجناس، چنان با بستهبندیهای شیک کنار هم چیده شده که سوالت یادت میرود. جوانی تَرگل وَرگل به استقبالم آمد. موضوع گزارشم را که گفتم، پُکی به سیگارش زد و گفت: برای گزارشت بدجایی اومدی! در این مسیر، نه تنها خبری از نسیهفروشی نیست، بلکه مشتریها چیزی هم اضافی میدهند تا جنسی را که سفارش دادهاند، شاگردم ببرد دَمِ در خانهشان!
اشاره به برجهای آن سوی خیابان میکند و ادامه میدهد: سرایهدار این برجها، شاسیبلند سوار میشود و میتواند برای کل مغازه من، چک بکشد. نسیه کجا بود. حرفش را هم نزن!
انتهای پیام/60002/ر