به گزارش گروه دیگر رسانههای خب گزاری فارس، روزنامه صبح نو در گزارشی به رونمایی اصلاحطلبان از مکانیسم « ۱۰+۳۰» برای انتخابات ۱۴۰۰ پرداخته است که بخشهای مهم آن در ادامه میآید.
آغاز به کار رسمی اصلاحطلبان برای تسخیر قدرت در سال۱۴۰۰، بار دیگر نشان میدهد که برخلاف رویکردهای تحریمی پیشین، ایده فتح سنگر بهسنگر با کمک صندوق رأی، هنوز در میان ایشان نفوذ قابل توجهی دارد. خیز مجدد اصلاحات برای انتخابات، پیامهای دیگری نیز دارد که روی بخشی از آنها نور تاباندهایم.
چندی پیش خبری از آغاز به کار مجدد اصلاحطلبان برای حضور در آوردگاه انتخابات ریاست جمهوری آینده منتشر شد با این محوریت که قرار است ۵۰حزب اصلاحطلبی با همراهی ۱۰نفر از چهرههای ذینفوذ در این جریان، سازوکار ائتلاف برای اجماع روی یک چهره اصلاحطلب را ایجاد کنند. اینکه مختصات دقیق این طرح چیست و قرار است چگونه عمل کند، بحث اصلی ما نیست بلکه آنچه مهم به نظر میرسد، زیر سؤال رفتن ادعاهای چهرههای مطرح اصلاحات در باب شأن قدرتجویی و جایگاه ریاست جمهوری، به واسطه تنظیم این سازوکار انتخاباتی است.
با دست، پس و با پا، پیش
با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن شاید بهترین توصیف برای توضیح اپوزیسیوننمایی در عین کوشش برای رسیدن به قدرت از سوی اصلاحطلبان باشد. هرچه از زمان انعقاد تشکیلات جبهه اصلاحات در برهه دوم خرداد گذشت اما نیروهای اصلاحطلبی از آن تصویرسازی پیشین منفک ماندند و از قضا خودشان، تشکیلدهنده هسته سخت قدرت دیگری با مختصات جدید شدند. با وجود اینکه اپوزیسیون نمایی، پوزیشن سیاسی قالب اصلاحطلبان طی این سالها را تشکیل داده لیکن نیروهای اصلاحطلبی، در ایام انتخابات، معمولا از پر شورترین عناصر هستند و میکوشند با ارائه لیست و نامزد، کرسیهای قدرت را به اشغال خود درآورند.
انتخابات مجلس یازدهم، فرصتی برای تقویت وجهه اپوزیسیوننمایی
آگاهی تام و تمام از تنزل مقبولیت اجتماعی دولت تدبیر و به تبع آن مقبولیت حامیان درجه یک دولت یعنی اصلاحطلبان، نیروهای تجدیدنظرطلب را بر آن داشت تا با بهانه قراردادن کژکارکردی نهاد «نظارت استصوابی» و در نتیجه مهیانبودن شرایط برای کنشگری آنها، انتخابات مجلس یازدهم را تحریم و اینگونه وانمود کنند که روند ردصلاحیتها، دلیل اصلی غیبت آنها در این عرصه بوده است.
رویکرد ضدقدرتنمایی اصلاحطلبان البته از یک سال پیش از انتخابات مجلس یازدهم، در میان نخبگان اصلاحات، روندی تازه به خود گرفته بود. مثلا سعید حجاریان، تئوریسین اصلاحات در اظهاراتی تاکید کرده بود که «اصلاحات صدقه بگیرد و گدای قدرت نیست و اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید بکوشیم آن را کسب کنیم، نه آنکه به هر بنجلی تن بدهیم.» چندی بعد از این سخن، علیرضا علویتبار نیز در بخشی از یادداشت خود در سایت مشق نو با عنوان «گامها و شرطها»، نوشت: «دعوت به شرکت[در انتخابات] در هر شرایطی، معنایی جز اضمحلال هویت سیاسی ندارد.»
در تأیید این گزاره که عدم حضور متفقالقول و همهجانبه اصلاحات در انتخابات مجلس یازدهم، نه به قول خودشان کژکارکردی نظارت استصوابیِ نهاد نظارتی، بلکه ریزش شدید پایگاه اجتماعی اصلاحات بود، شاید بد نباشد به اظهارات مصطفی تاجزاده در گفتوگو با انصاف نیوز در مهرماه امسال نقب بزنیم که در پاسخ به سؤال خبرنگار که پرسید: «تصور نمیکنید شرکت نکردنتان در انتخابات مجلس یازدهم اشتباه بود چون شاید میتوانستیم چهار کاندیدای اصلاحطلب دیگر به مجلس بفرستیم» صراحتا اعلام کرد: «نمیتوانستیم چراکه اکثریت مردم رأی نمیدادند. اگر صلاحیت کاندیداهای پیشرو را هم تأیید میکردند، شاید و تنها شاید، رأی میدادند.» همچنین وی در اظهار نظر دیگری گفته بود اصلاح طلبان نباید به هر قیمت در انتخابات شرکت کنند.
با وجود این، بسیاری از احزاب اصلاحطلبِ عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و بهطور مشخص حزب کارگزاران سازندگی، در انتخابات دوم اسفند۹۸ لیست دادند اما طبق انتظار، این سیاههها با دست رد قاطع جامعه مواجه شد.
ضعف و فتورت پایگاه اجتماعی اصلاحات بهگونهای بود که خاتمی نیز در مقام رییس جبهه اصلاحات، حاضر نشد طبق سنت این سالهایش، بار دیگر بلندگوی صدای «تَکرار میکنم» شود و ترجیح داد، همچون اسفند سال۹۰، بیسر و صدا رأی خود را این بار نه در دماوند بل در جماران به صندوق بیندازد.
ارائه ایدههای بعید و به سخره گرفتن ساختار
شکست مطلق اصلاحات در انتخابات مجلس یازدهم موجب شد تا بسیاری از نیروهای اصلاحطلبی خاصه طیف چپ این نیروها، سکه تنعمطلبی را در رادیکالیسم و حمله به نهادهای حاکمیتی بجویند؛ تا جایی که علیرضا علویتبار از صاحب نظران مهم این طیف، تیرماه امسال در گفتوگو با همشهری، صراحتا اعلام داشت که «هدف اصلاحات حفظ حکومت نیست بلکه برداشتن موانع موجود بر سر راه توسعه همهجانبه کشور است.»
اپوزیسیوننمایی و استغناطلبی اصلاحات از قدرت، به همین جا ختم نشد. عباس عبدی، روزنامهنگار و صاحبنظر اصلاحطلب مرداد امسال در یادداشتی، برای اولا فرار از پذیرش مسوولیت عملکرد دولت تدبیر و ثانیا برای بیمیل نشان دادن اصلاحطلبان نسبت به روند انتخابات۱۴۰۰، پیشنهاد احیای نهاد نخستوزیری و جایگزینی آن با نهاد ریاست جمهوری را داد. او در این باره تاکید کرد: «اگر به جای انتخابات غیرراهگشای سال بعد، نخستوزیری را در قانون زنده کنند، خیلی بهتر است.» عبدی همچنین برای توجیه ایده خود، نوشت: «حداقل رییسجمهوری منتخب و دولت او ۴ یا ۸سال روی دست ساختار نمیماند ولی نخستوزیری این مشکل را ندارد. میتوان هر ماه یا هر سال یک نخستوزیر را امتحان کرد.»
پیشنهاد عبدی برای احیای پست نخستوزیری، فرصتی برای حجاریان ایجاد کرد تا در نوشتهای، اساس کارکردی ساختار انتخابات و نهادهای ذیدخل در آن را به سخره بگیرد. حجاریان در واکنش به نوشته عبدی و پیشنهاد او نوشت: «من برای آنکه نظر آقای عبدی لحاظ شود و ترکیب قانون اساسی برهم نخورد، پیشنهاد ایشان را اینگونه اصلاح میکنم که در انتخابات آتی فقط یک نامزد از سوی شورای نگهبان برای تصدی سمت ریاست جمهوری معرفی و تأیید شود.»
رویکرد تحریم طلبی اصلاح طلبان البته در اظهارات بقیه چهره های اصلاح طلب نیز نمود داشته است.
عباس عبدی: اگر به جای انتخابات غیر راهگشای سال بعد، نهاد نخست وزیری را در قانون زنده کنند خیلی بهتر است.
سعید حجاریان: انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ با یک نامزد برگزار شود.
صادق زیباکلام: به صندوق رای امیدی نیست.
علی رضا علوی تبار: دعوت به شرکت در انتخابات در هر شرایطی معنایی جز اضمحلال هویت سیاسی ندارد.
حمیدرضا جلایی پور: کارگزاران یک تشکل دونبش است که خواست اصلی اش راه یافتن به قدرت به هر قیمتی است.
محمدرضا تاجیک: به خاتمی گفتم صلاح نیست در انتخابات آینده «تکرار می کنم» را تکرار کنید.
با این حال، بیانیه انتخابات موسویخوئینیها بهعنوان پدرخوانده طیف چپ اصلاحات(مثل حزب اتحاد ملت و نیروهای نزدیک به آن) در روزهای ابتدایی مهرماه۹۹، زنگ خطر را برای رادیکالیسم به صدا درآورد با این مضمون که در صورت ادامه اپوزیسیوننمایی، سرنوشتی جز حذف از سپهر سیاسی ایران در انتظارشان نخواهد بود.
البته در بیانیه موسویخوئینیها با وجود آنکه تاکید شد: «نباید از اهمیت انتخابات غافل شد» اما در عین حال انتخابات را فرصتی برای تسویه حساب با رقیب(در صورت شکست در انتخابات) برشمرد و خطاب به مریدانش، نوشت: «پس در انتخابات شرکت کنید؛ یا پیروزی یا افشای بیشتر چهره کسانی که انتخابات را به بازی گرفتهاند.»
اول پاسخگو باشید
اصلاحطلبان در حالی دارند خود را برای حضور حداکثری در انتخابات۱۴۰۰ آماده میکنند که هنوز بابت حمایت از شخص حسن روحانی و دولت او، به مردم پاسخگو نبوده و سهم خود را در ایجاد وضع موجود اقتصادی کشور، اعلام نکردهاند.
همه میدانند که در انتخابات سال۹۲ و به طریق اولی در انتخابات سال۹۶، اصلاح طلبان سهم به سزایی در بالاآمدن حسن روحانی و پیروزی او ایفا کردند و شاید اگر هجمه تبلیغاتی آنها در له روحانی و جنگ روانی علیه رقبا نبود، روحانی اساسا شانسی برای حضور در نهاد ریاست جمهوری پیدا نمیکرد.
با وجود این سهم به سزا در قدرتگیری روحانی، انتظار این است که جریان اصلاحات پیش از آماده شدن مجدد برای تصرف قدرت، ابتدا بابت آنچه با روی کارآمدن روحانی بر کشور تحمیل شد، توضیح بدهند. این توضیح البته باید تهی از هرگونه فرصتطلبی و احیانا تلاش برای سواکردن حساب خود از حساب دولت باشد. امری که طی سالهای اخیر کمتر شاهد آن بودیم.
حجاریان آذر۹۷ در گفتوگو با تسنیم، با رد هرگونه ائتلاف میان اصلاحطلبان و روحانی و جریان نزدیک به او در انتخابات سال۹۲، تاکید کرد: «ما با دکتر روحانی عقدی بهصورت ائتلاف نبسته بودیم. ایشان وعدههایی به مردم دادند و مردم هم بهدلیل همان وعدهها پای صندوق رأی رفتند.»
بزرگترین چالش اصلاحات
اصلاحطلبان پیش از تهیه سازوکار انتخاباتی، باید تکلیف خود را با بدنه اجتماعی فروریخته و منزجر خود روشن کنند چراکه بدون جلب و جذب نیروهای اجتماعی، اساسا هرگونه پخت و پز انتخاباتی بیفرجام میماند و جز شکست، انتهایی نخواهد داشت.
این بیاعتمادی اجتماعی تا جایی بود که سال گذشته خاتمی را به این نتیجه رساند که برای حفظ شأن سیاسی باقی مانده خود هم که شده، دیگر ندای «تکرار میکنم» را طنینانداز نکند و از مخاطبان خود نخواهد تا برای رأی تمام عیار به لیست ۳۰نفره تهران، پای صندوق بیایند.
کارنامه کاری غیرقابل دفاع دولت تدبیر، مجلس دهم و شوراهای شهر(بهخصوص در تهران) و سکوت سنگین اصلاحطلبان در قبال این عملکردها، و در عوض انداختن همه این مسوولیتهای قانونی و بعضا فراقانونی به دوش لفاظیهای منسوخ شده و بعضا پارانویایی مثل «دولت پنهان» یا «دولت موازی»، یکی از اصلیترین عواملی بوده که قهر مخاطبان اجتماعی اصلاحات از نخبگان و بازیگران و ذینفوذان این جریان را در پی داشته است.
انتهای پیام/