خبرگزاری فارس استان کردستان؛ شیرین مرادی: هر چند خاطرات مردم این دیار پر از تیر و ترکش و صدای خمپاره است، اما امروز کردستان با دیروزهایش بسیار تفاوت دارد اینجا امنیت پایدار و مردمی حاکم است، امنیتی که حاصل خون شهیدان این خطه است شهیدان گلگونکفنی که جویبار خون ریخته شده آنها بر زمین هنوز خیس خیس است!
اینجا کردستان است، قلب دفاع در برابر تجاوز دشمن، در روزهای آتش و خون از روزهای نخست پیروزی انقلاب تا آخرین روزهای جنگ، نه بهتر است بگوئیم اینجا قلب دفاع از انقلاب، از دیروز تا امروز است.
اینجا همه مسیح هستند، کردستان چمرانهای زیاد به خود دیده است، نمیتوان تنها این لقب را به یک فرد اختصاص داد، کردستان جادهای بیانتها به سوی شهادت است، آنجا که گوشه گوشهاش آغشته به خون دلیرمردان انصار و مهاجر است.
سرزمین مجاهدتهای خاموش به حق زیباترین واژهای است که میتوان برای این دیار بکار برد، گلواژهای که رهبر فرزانه و حکیم بر آن نهادند.
این حلقه رندی و عاشقی در کردستان گسستنی نیست این راه همچنان هموار است، درهای
جنگ کردستان با آنچه در جبهههای جنوب اتفاق افتاد خیلی تفاوت داشت، در جبهههای جنوب دشمن رو در رو میجنگید و رزمندگان دشمنشان را میشناختند اما قضیه در کردستان متفاوت بود
شهادت هنوز به روی مردمان این دیار باز است، سالهای سال از روزهای جبهه و جنگ می گذرد ضدانقلاب در روزهای نخست انقلاب اسلامی به شدت در حال تاخت و تاز در کردستان بود و خیلی از مردمان این دیار را بعد از انجام سختترین شکنجهها به شهادت رساند.
باید گفت، جنگ کردستان با آنچه در جبهههای جنوب اتفاق افتاد خیلی تفاوت داشت، در جبهههای جنوب دشمن رو در رو میجنگید و رزمندگان دشمنشان را میشناختند اما قضیه در کردستان متفاوت بود در جبهه روبه دشمن بعثی بود اما شاید کسی در شهر با شما سلام و احوالپرسی کند اما از پشت رگبار به رویتان ببندد.
تا لحظه شهادت هم کسی نمیفهمید که آیا همسایهاش ضدانقلاب است یا انقلابی! این چیز کمی نبود که بتوان به راحتی با آن روبرو شد در یک میدان گیر کرده باشی که نه شناختی از دوستانت داری و نه دشمنانت را درست میشناسی و این یعنی اینکه هر لحظه باید آمادگی روبرو شدن با مرگ را داشته باشی در چنین فضای مهآلود با وجود تمام تبلیغات سوءدشمنان علیه سپاه مردمان این دیار در قالب پیشمرگان کرد مسلمان در کنار سبزپوشان سپاهی این غائله را پایان دادند.
شکست سخت
تا لحظه شهادت کسی نمیفهمید که آیا همسایهاش ضدانقلاب است یا انقلابی! این چیز کمی نبود که بتوان به راحتی با آن روبرو شد در یک میدان گیر کرده باشی که نه شناختی از دوستانت داری و نه دشمنانت را درست میشناسی و این یعنی اینکه هر لحظه باید آمادگی روبرو شدن با مرگ را داشته باشی
شکست سختی که به ضدانقلاب در کردستان و مناطق کردنشین وارد شد با گذشت سالهای سال هنوز در ذهنشان باقی مانده است، مدعیان مدافع حقوق کرد و کردستان برای کاستن طعم تلخ این شکست و ریختن آب بر آتشی که به واسطه انزجار مردم بر پیکرشان زبانه میکشد همواره سعی در ایجاد ناامنی در این استان شهیدپرور را دارند.
به شهادت رساندن نیروهای انقلابی کردستان توسط عناصر گروهکهای ضدانقلاب موضوع تازهای نیست، دفاع از انقلاب بیهزینه نیست خون شهدا درخت انقلاب را تنومند کرده و شاخ و برگ آن را به عرش پرواز داده است.
شهدای کردستان در کلام رهبری
"مسئلهی شهدای عزیز کردستان از چند جهت حائز اهمّیّت است و با بقیّهِی مراکز کشور، یعنی با اغلب مراکز دیگر کشور، تفاوت دارد: یک نقطهی بسیار مهم این است که میدان کار مبارزین کردستان -چه آنهایی که در عرصهی دفاع مقدّس و جنگ و عمل نظامی فعّالیّت کردند، مثل پیشمرگان کُرد و سرداران و مانند اینها، چه آنهایی که در عرصهِی فرهنگی کار کردند مثل شهید شیخالاسلام و امثال ایشان - یک میدان هموار و آسوده و راحتی مثل بقیّهی شهرستانها نبود؛ ضدّانقلاب در خود شهرهایشان، در خود مراکزشان حضور داشت.
مثلاً فرض بفرمایید مرحوم شیخالاسلام من یادم نمیرود آن سخنرانی بسیار قوی و پُرمغز و
دست پلید خودفروختگان و جیرهخواران استکبار این بار در شهرستان شهیدپرور دیواندره کردستان از آستین بیرون آمد و خون سه نفر از فرزندان غیور و مدافعین امنیت این مرز و بوم را بر زمین ریخت
پُرمطلبی که ایشان در مسجد جامع سنندج وقتی ما آنجا رفتیم، در حضور چند هزار نفر ایراد کرد. خب همان وقتی که ایشان این سخنرانی را ایراد میکرد، قطعاً میدانست که کسانی هستند در خود سنندج یا بیرون سنندج یا شاید در خود آن مجلس که با این بیانات و ابراز این بیانات مخالفند، امّا در عین حال این شجاعت را، این قدرت روحی را نشان داد و آن سخنرانی قوی را در آنجا ایراد کرد.
یا جوانهای پیشمرگِ کُرد که من سال ۵۸ و ۵۹ چند بار در کردستان از نزدیک با اینها مواجه شدم؛ اینها کسانی بودند که با عناصر بیرون مرز مواجه نبودند، [بلکه] با عناصر داخل خانهی خودشان مواجه بودند، [با عناصر] داخل شهرهای خودشان مواجه بودند. مثلاً فرض کنید در یک محیطی مثل مشهد، خب مبارزان زیادی بودند که اینها حرکت میکردند به جبهه میآمدند، خیلیشان شهید میشدند، یا جانباز میشدند برمیگشتند؛ اینها این جور نبودند؛ همان جا و در محیط زندگیشان کسانی بودند که با اینها معارض بودند، مبارز بودند و علیه اینها توطئه میکردند؛ و اینها ایستادند، با آنها جنگیدند؛ این به نظر من یک نقطهی بسیار مهمّی است."
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
خبر آمد خبری در راه است، خبر چقدر سخت بود خبری که در یازدهمین روز از ماه رمضان قلبها را لرزاند، در شرایطی که جهان درگیر مبارزه با ویروس کرونا است، دست ضدانقلاب بار دیگر به خون جوانان این مرز و بوم که خود را وقف پاسداری از ملت کرده بودند آلوده شد، دست پلید خودفروختگان و جیرهخواران استکبار این بار در شهرستان شهیدپرور دیواندره کردستان از آستین بیرون آمد و خون سه نفر از فرزندان غیور و مدافعین امنیت این مرز و بوم را بر زمین ریخت.
شهد شهادتی که با زبان روزه نوشیده شد
مهمان سفره خدا بودند، شهید شکیبا سلیمی و همرزمان خستگیناپذیرش با زبان روزه راه پر پیچ و خم روستاهای دیواندره را در پیش گرفتند، تا سفره نیازمندان در ماه مهمانی خدا خالی نماند، فرماندهای خستگیناپذیر که به قول فرماندهان ارشد و همرزمانش خستگی را همواره خسته کرده بود برای لبیک به فرمان مولا و رهبرش بستههای کمک مومنانه را بار خودروها کردند و راهی روستاها شدند..
چشمهای زیادی در روستاها چشم انتظارشان بود ظهر که از نیمه گذشت کار هم نیمه تمام شده بود، مسیر آخرین روستاها را در پیش گرفتند، اما خدا تقدیر عاشقانهای برایشان رقم زده بود، در دو جهاد «جهاد اکبر جهاد با نفس» و «جهاد حفظ امنیت» بالهایشان به سمت آسمان گشوده شد و با زبان روزه خون پاکشان فرش خدا را گلگون کرد و به عرش پرگشودند.
امروز هفتمین روز از آسمانیشدن سه کبوتر سبکبال سرزمین مجاهدتهای خاموش و فداکاریهای بزرگ است خانواده شهدا و جمعی از همرزمانشان در نمازخانه سپاه بیتالمقدس گرد هم آمدهاند تا یادشان را گرامی بدارند، یاد و نامی که برای همیشه در تارک تاریخ خواهد درخشید...
اشکهای فرمانده در سوگ یاران
در حالی که اشک در چشمانش موج میزند از پاسخ سخت به دشمنان ندا میدهد، بغض گلوی سردار سیدصادق حسینی فرمانده سپاه بیتالمقدس کردستان را میفشارد اما عزم برای پاسخ سخت در مشتهای گره کرده نمایان میشود.
عمق ناراحتی را میتوان در قلب این مرد سالهای جبهه و جنگ احساس کرد، شهادت را عین سعادت میداند و میگوید: شهادت عظمت اسلام و انقلاب را بیشتر و بیشتر میکند.
سردار از اینکه به واسطه شرایط کنونی نتوانسته مراسمی را در خور شأن این شهیدان برگزار کند عذر تقصیر میخواهد و میگوید: خانواده این شهیدان عزیز تاکید داشتند به دلیل صیانت از سلامت عمومی از تجمع و برگزاری مراسم یادبود، ممانعت شود.
دشمنان تلاش میکنند امنیت مردم را برهم زنند و آسایش مردم را سلب کنند و جلوی رفاه، آبادانی و تلاش برای توسعه را بگیرند، آنان کور خواندهاند چراکه الگوگیری از شهدا موجب شده تلاش ضدانقلاب به جایی نرسد
شهیدان عزیز دیواندره در حال پیکار دو جهاد، جانشان را به جانآفرین تسلیم کردند، جهاد اول دستور پیامبر(ص) جهاد اکبر و جنگ با نفس و جهاد دوم دفاع از کیان و انقلاب اسلامی در ماه مبارک رمضان بوده است.
شهید سلیمی و یاران باوفایش شبها و روزهای زیادی را تلاش کردند و کوهها و ارتفاعات خشن منطقه را درنوردیدند آنان تلاش و کوشش کردند تا مردم از «امنیت پایدار» برخوردار باشند، شهید سلیمی در لشکر 22، قرارگاه شهرامفر در سپاه سروآباد و مریوان نامی آشنا برای مردمان غیور کردستان است و در نیروی زمینی و قرارگاه حمزه سیدالشهداء جاودان خواهد ماند.
دشمنان بدانند راه و رسم شهیدان کورشدنی نیست و هر قطره خونی که از شهیدی بر زمین میریزد هزاران لاله، گل و رزمنده میروید تا پرچم آنها را برای فتح و پیروزی در دست بگیرند.
دشمنان تلاش میکنند امنیت مردم را برهم زنند و آسایش مردم را سلب کنند و جلوی رفاه، آبادانی و تلاش برای توسعه را بگیرند، آنان کور خواندهاند چراکه رزمندگانی چون شهید سلیمی برای ما الگو هستند و همین الگوگیری از شهدا موجب شده تلاش ضدانقلاب به جایی نرسد این پیام را به آنها میدهیم که منتظر پاسخهای سنگینی باشند از عمل خودشان پیشمان خواهند شد البته تا امروز نیز جوابهای ما را به خوبی دریافت کردند.
خون شهید هدر نمیرود
خون شهید هدر نمیرود، آمریکای جنایتکار و وابستگان مزدورش تلاش میکنند تا جلوی چرخ انقلاب که با سرعت به سوی قلل پیشرفت حرکت کرده، را بگیرند اما هیچوقت به آنچه در سر می پرورانند، دست نخواند یافت.
با «قدرت، صلابت و ایستادگی» ادامهدهنده راه شهدا خواهیم بود و تا انتقام خون شهدای رمضان دیواندره از پای نخواهیم نشست.
گرچه دشمنان بخواهند از نظر فیزیکی افرادی را از ما بگیرند، این حرکتشان مسکوت است،اما بدانند شهادت شهدا قدرت به ملت میدهند و خون آنان در رگ تک تک مردمان مسلمان ما ساری و جاری بوده و ما قدرتمندتر میشویم.
هیچگاه خستگی بر این عزیزان غلبه نکرد، قطعاً خانوادهها خون و راه شهید عزیزشان با «قدرت، صلابت و ایستادگی» ادامه میدهند و ما نیز بهعنوان سرباز و خادم در کنار ملت تلاش خواهیم کرد و تا فتح و پیروزی نهایی، انتقام خون شهدای رمضان دیواندره و شکست مزدوران و جیرهخواران آمریکا در منطقه از پای نخواهیم نشست.
منتظر خبر شهادت همسرم بودم
از همسر شهید سلیمی در مورد خصوصیات شهید میپرسم که میگوید: یکی از بستگان و همسایهها خبر شهادتش به من داد، خبر نداشتم شهید شده ولی آمادگی داشتم چون تنها آرزویش شهادت بود و همیشه از ما میخواست برایش دعا کنیم که به درجه عالی شهادت برسد.
همسرم عملیاتهای زیادی شرکت کرده بود، فرماندهای خستگیناپذیر بود مرد میدانهای
شجاعت، نترسبودن و دلیری و حرکت در راه رضای خدا از ویژگیهای بارز شهید سلیمی بود، شهید بدون هیچ ترس و واهمهای به دل دشمن میزد و در عملیاتهای مختلف سربلند بیرون میآمد
خطر و پیروزیهای بزرگ، همیشه بعد از هر عملیاتی میگفت این بار هم شهادت قسمتم نشد تنها آرزویش شهید شدن در راه اسلام و انقلاب بود و بلاخره با زبان روزه به آرزویش رسید..
میگوید: شجاعت، نترسبودن و دلیری و حرکت در راه رضای خدا از ویژگیهای بارز شهید سلیمی بود، شهید بدون هیچ ترس و واهمه ای به دل دشمن می زد و در عملیات های مختلف سربلند بیرون می آمد.
علم شهید بر زمین نمیماند
اشکهای حلقه بسته در چشمانش را به سختی مهار میکند نگاهش را به سمت عکس روی دیوار میچرخاند و میگوید؛ دو فرزند پسر از شهید به یادگار مانده است و قطعا به همراه فرزندانم هرگز اجازه نمیدهیم راه شهید ابتر بماندف دشمنان بدانند روزی فرزندان شهید سلیمی جای پدرشان را میگیرند و راهی که شهدا رفتهاند همیشه پر رهرور باقی میماند...
همسر شهید سلیمی از مردم و مسئولان تنها یک خواسته دارد، انتقام شهید و همرزمانش را بگیرند و راهشان را ادامه دهند.
شهادت با لب تشنه آرزوی شهید جعفر بود
از همسر شهید نظامپور هم میخواهم اگر امکان دارد برایمان از شهیدش بگوید: در حالی که محکم دست پسر کوچکش که قاب عکس پدرش و شهید سلیمانی را به سینه چسبانده میگیرد، میگوید: شهید جعفر، پاسداری از جنس خادم امام حسین(ع) بود، نمیتوان عاقبتی جزء این را برای میدانداری هیئتهای حضرت ابا عبدالله متصور شد.
حمیدرضا پسر شهید نظامپور در حالی که تصویر پدر شهیدش را بیشتر و بیشتر بر سینه میفشارد میگوید: پدرم در راه آرمانهایش شهید شد، دشمنان ما بدانند اگرچه کوچک هستم، اما روزی اسلحه پدرم را بدست خواهم گرفت و راهش را با همان قدرت ادامه خواهم داد.
بزرگترین آزوی همسرم شهادت در راه خدا بود، همیشه میگفت میخواهم با لب تشنه با تاسی از اربابم به شهادت برسم و با لب تشنه هم به آرزویش رسید.
حمیدرضا پسر شهید نظامپور هم از دلتنگیهایش برای پدرش میگوید: اینکه دلش سخت برای پدر تنگ شده اما هرگز برایش گریه نخواهد کرد..
در حالی که تصویر پدر شهیدش را بیشتر و بیشتر بر سینه میفشارد میگوید: پدرم در راه آرمانهایش شهید شد هرگز برای از دست دادندش گریه نمیکنم مبادا دشمن مرا ضعیف ببیند، دشمنان ما بدانند اگرچه کوچک هستم، اما در کنار سایر فرزندان شهدا محکم و مقاوم ایستادهام و روزی اسلحه پدرم را بدست خواهم گرفت و راهش را با همان قدرت ادامه خواهم داد.
شهادت آرزوی محمد بود
رنج این مصیبت بزرگ خیلی زود شانههای مادر شهید را تا کرده است،از مادرانههایش با محمد میگوید اینکه در احترام به خانواده سنگتمام میگذاشت...
سربازیاش که تمام شد خواست که لباس خدمت در سپاه را از تن بیرون نیاورد خیلی میترسیدم راستش را بخواهید دلم به ماندش راضی نبود ولی تصمیمش را گرفته بود و لباس سبز خدمت را به تن کرد...
همسرم سالها پیش دار فانی را وداع گفته است و تنها دلخوشیام فرزندان به ویژه محمد
من با شهادت غریبه نیستم محمد پایش را جای پای برادرم صادق، گذاشت برادری که در رکاب شهید مطهری و رجایی بود و در آن ایام به شهادت رسید، امروز محمدم را با افتخار تقدیم همان راه کردهام و از خداوند میخواهم این هدیه را در ماه رمضان از ما قبول کند
است دومین فرزندم بود 10 شهریور سال 62 به دنیا آمد، رفتار و اخلاقش بسیار زیبا بود، کمک به نیازمندان و تلاش در راه رفع مشکلات آنها اولویت شهید بود..
محمد در دیواندره زندگی میکرد و ما در سنندج این بود که بیشترین تماس ما تلفنی بود، صبح روزی که به شهادت رسید آشوب عجیبی همه وجودم را گرفته بود محمد که تماس گرفت کمی آرام شدم، عصر هنگام دخترم به سراغم آمد گفت: «خبر رسیده محمد مجروح شده است»!
همانجا گفتم نه بخداوندی خدا محمد شهید شده است، اشک امان مادر شهید را میبرد سکوت در بینمان حاکم میشود، کمی منتظر میمانم تا نفسی تازه کند برای این همه غمی که بر قلب مادرانه اش سنگین میکند بیتاب میشوم، عمق غم را میتوان از چهره تکیدهاش به خوبی درک کرد...
چشمهایم به لبهایش میخ میشود، انتظار برای بیان جملهای تازه از شهید زیاد طول نمیکشد، میگوید من ناراحتم برای مادر پرپر شدن جگرگوشه سخت است حسی که هیچ کلامی را یارای بیانش نیست، ولی از اینکه محمد به آرزویش رسید خوشحالم!
البته من با شهادت غریبه نیستم محمد پایش را جای پای برادرم صادق، گذاشت برادری که در رکاب شهید مطهری و رجایی بود و در آن ایام به شهادت رسید، امروز محمدم را با افتخار تقدیم همان راه کردهام و از خداوند میخواهم این هدیه را در ماه رمضان از ما قبول کند..
برادرم جز یاران شهید بهشتی بود حتی در زمانی که دشمنان در دفتر حزب جمهوری اسلامی بمبگذاری کردند و منجر به شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یارانشان شدند صادق حضور داشت البته در آن زمان به شهادت نرسید و کمی بعدتر گروهک مجاهد برادرم را به شهادت رساند و بدنش را تکه تکه کرد..
محمد میدانست شهید میشود
مادر شهید محمد میگوید: سالها بعد فرزندم گام در همان مسیر گذاشت، محمد از همان زمان که اسلحه را برداشت میدانست راهی که انتخاب کرده شهادت به دنبال دارد میگفت از خدا میخواهم شهادت را قسمتم کنند.
میگفت «مادر من حتما شهید میشوم ولی از شما میخواهم غم به دل راه ندهید و دعایم کنید» این رضای خداوند بوده که روزی فرزندی را به من عطا کند و در ماه مهمانی خود در راه دفاع از کشور تقدیم شود از محمدم 2 پسر سه ساله و یک دختر 10 ساله به یادگار مانده است، برایشان دعا کنید تا رهرور پدرشان باشند.
از مجروحیت در مریوان تا شهادت در دیواندره
پای حرفهای خواهر شهید شکری هم مینشینم، او میگوید: من و محمد خواهر و برادر نبودیم دو دوست صمیمی بودیم، راهی که برادرم رفت راه پر افتخاری است که نصیب کمتر کسی میشود.
نارحتیام این نیست که محمد به شهادت رسیده و یا سایه پرمهر پدریاش از سر فرزندانش کم شده است چرا که این آرزوی قلبی برادرم بود که به شهادت برسد و به آرزویش رسید..
کاش خدا تقدیر مرا هم بر همین قرار دهد و من هم بتوانیم چنین توفیق بزرگی را به دست آورم، شهادت حق محمد بود، انسانی که به واسطه خوش اخلاقی و مهربانیش محبوب دل خیلیها بود..
همیشه میگفت راهی را انتخاب کردهام و امیدوارم خداوند شهادت را در این مسیر قسمتم کند، محمد در طول خدمت در درگیریهای زیادی شرکت کرده بود در مریوان زمانی که با ضدانقلاب درگیر شده بودند ترکش میخورد ولی هرگز به ما نگفته بود.
ماهها بعد از این اتفاق در یک مراسم که در خدمت سرهنگ اسدی بودیم گفت خبر داری که محمد ترکش خورده و جانباز شده است، باورش برایم سخت بود اما واقعیت داشت، واقعیتی که وقتی از محمد پرسیدم با خنده گفت بابا چیز جدی نبوده! همین متفاوت بودند موجب شد محمد راه و جایگاه خود را گرفت.
فرزند شهید بودن افتخار بزرگی است
آتنا دختر 10 ساله شهید محمد شکری که همین چند لحظه پیش با خواندن دکلمه کوتاهی اشک همگان را سرازیر کرده، هم صحبتمان میشود و میگوید: اینکه فرزند شهید باشی حال خوشی دارد افتخار بزرگی که امروز من و برادرانم به برکت خون پاک پدرمان پیدا کردهایم.
اینکه فرزند شهید باشی حال خوشی دارد افتخار بزرگی که امروز من و برادرانم به برکت خون پاک پدرمان پیدا کردهایم.
خاطرات شیرین در کنار بابابودن هرگز از ذهن ما پاک نمیشود، دلهایمان در زمانی که به خانه میآمد و همبازیمان میشد عجیب آرام میگرفت با آمدنش خانه پر از شادی میشد.
ما را سوار ماشین میکرد و دور شهر را میگشتیم اگرچه این خاطرات شیرین دیگر برای ما تکرار شدنی نیست، اما با وجود اینکه سایه پر مهر پدر را از دست دادهایم اما دشمنان بدانند، که راه پدر شهید من و همه شهدای ایران عزیزمان پر رهرو است.
دلدادگیهای آتنا با پدر شهیدش
آنقدر وسوسه دارم که بنویسم که نگو تو کجایی، پدرم آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو بس که دلتنگ تو هستم آ؛نقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو جان من، حرف بزن امر بفرما پدرم آنقدر بیتو در این شهر غریبم که نگو ...
پدر ای یاد تو آرامش من امشب از کوچه دلتنگی من میگذری جان من زود بیا بغلم کن پدرم آنقدر حسرت آغوش تو دارم که نگو، بخدا دلتنگم روبه رویم بنشینی کافی است همه دنیا به کنار گرچه از من دوری اما از دور تو را میبوسم.
و اما....
سلام بر شما که از نفس افتادید تا ما از نفس نیفتیم، سلام بر شما که بر خاک افتادید تا ما نیفتیم ،سلام بر شما که رفتید تا ما بمانیم و نماندید تا ما بمانیم، سلام بر تو ای شهید.
سلام بر شما که کلام عشق گفتید و طریق دوست پیمودید در آرزوی باران، در خون خود جاری شدید و دشت عطشناک حیات را طی کردید، تا سرخی عشق را در بهار شقایق وسعت دهید. سلام ای اهالی خون، ای بیدهای مجنون، فصل بی تلاطم، اکنون، مدیون شماست، چقدر زیستن برای خانواده و همرزمانتان بی تبسمتان، دشوار است.
این واقعیت است که شما راه میانبر و راه ساده رسیدن به خدا را به ما نشان دادید و ستاره ای در مسیر تاریک زندگیمان شدید تا راه را گم نکنیم.
نامتان بلند و یادتان پر روهرو باد....
انتهای پیام/2330/71/و