به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه «حمایت» در یادداشتی از «اصغر زارعی» نوشت:
طی چند دهه گذشته در طول تاریخ مصر، همواره رؤسای جمهور نظامی در این کشور حاکم بودهاند. از زمان ریاست جمهوری «جمال عبدالناصر» که با کودتای نظامی بر مسند امور مسلط شد، هیچگاه دولتی قانونی که برآمده از صندوقهای رأی باشد، تشکیل نشده بود و «محمد محمد مرسی عیسی العیاط»، اولین فردی بود که در سال 1390 با بیش از 13 میلیون رأی، قدم به کاخ ریاست جمهوری مصر گذاشت.
مرسی که یکی از رهبران جنبش اخوان المسلمین بود، پس از روی کار آمدن، اجرای اسلام سکولار به روش ترکیه و قطر را در دستور کار خود قرار داد و علیرغم ابراز علاقه ایران و جبهه مقاومت به از سرگیری روابط با این کشور مهم اسلامی، خود را بینیاز از همراهی با جمهوری اسلامی و متحدانش نشان داد. وی از زمان جلوس بر منصب ریاست جمهوری، رویکردی ملایم در مقابل رژیم صهیونیستی و غرب اتخاذ کرد و در قبال کشورهای دوست و متحد مثل ایران و سوریه که روابط سنتی و قدیمی با مصر داشتند، از در عدم همراهی و بعدها از زاویه مخالفت ورود کرد. رئیسجمهور معزول مصر زمانی که در تهران برای تحویل دادن ریاست سازمان عدم تعهد به کشورمان حضور یافت، به ایراد سخن پرداخت و طی آن، 6 بار به دولت سوریه حمله کرد و تنها دو بار از رژیم جعلی صهیونیستی نام برد. مرسی که نماینده ارشد جنبش اخوان المسلمین بود و حزب متبوعش به مبارزه و مخالفت با اسرائیل اشتهار داشت، بهجای تشویق حاضران برای استفاده از فرصت پیروزی بیداری اسلامی در مصر علیه صهیونیست و دفاع از مردم مظلوم فلسطین، همه هجمهها و انتقادات خود را متوجه دولت سوریه کرد و سخنی از جنایات گروههای تکفیری بر زبان نیاورد.
همه اینها در حالی بود که محمد مرسی، علاقه ویژهای نیز به برقراری ارتباط با مسئولین آمریکایی نشان میداد. وی دکترای مهندسی خود را از دانشگاه کالیفرنیا اخذ کرده بود و سالها در آمریکا به تحصیل مشغول بود، لذا از شرایط سیاسی کشورش اطلاع چندانی نداشت و شاید به همین دلیل بود که وقتی به قدرت رسید، متوجه کمین خطرناک کاخ سفید در سیاست خارجی کشورش نشد. مرسی تصور میکرد میتواند با روشهای دیپلماتیک و مرسومی که اساساً ابزار دست غرب هستند، ارکان حکومت خود را قوام بخشد. در واقع، رئیسجمهور برکنار شده سرزمین اهرام به نمایندگی از اخوان المسلمین ترجیح داد که بهجای اتکا به مردمی که در همه عرصههای انقلاب از وی حمایت کرده بودند، به «باراک اوباما»، رئیسجمهور سابق آمریکا و سران این کشور اعتماد کند. برداشت مرسی و اخوانیها این بود که آمریکا به اصل دموکراسی پایبند است و وقتی «هیلاری کلینتون»، وزیر خارجه وقت این کشور، انقلاب مصر را یک روند مبتنی بر دموکراسی خواند، مطمئن شدند که از حمایت کاخ سفید برخوردارند. لذا به این جمعبندی رسیده بودند که خالی کردن پشت رئیسجمهور و ایستادن در مقابل رأی مردم از سوی کاخ سفید غیرممکن است. این در حالی است که شواهد غیرقابلانکار و تجارب تاریخی ثابت کرده است که اساساً مفاهیمی از قبیل دموکراسی، حقوق بشر و آزادیخواهی برای سران آمریکایی هیچ اهمیتی ندارند و تنها به دنبال منفعت حداکثری خود از این طریق هستند.
به تعبیر «عبدالباری عطوان»، نویسنده سرشناس جهان عرب، «دولت آمریکا هرگز دولت محمد مرسی و حکومت اخوانی در مصر برایش قابلهضم نبود و مجبور به قبول آن شده بود و تنها قصد همراهی با نتایج انقلاب مردمی واقعی در مصر را داشت که به سرنگونی دیکتاتوری منجر شد که با قدرت از آن حمایت میکرد. برای همین وقتیکه مرسی سرنگون شد هرگز اقدام نظامیان را کودتای نظامی توصیف نکرد و این بزرگترین نیرنگ سیاسی در عصر نوین است.» نکته مهم اینجاست که آمریکا هیچگاه بنا ندارد از حکومتهای دموکراتیک در منطقه بهویژه کشورهای همسایه رژیم صهیونیستی حمایت کند، چراکه دموکراسی به معنای حکمرانی ملتهاست و اگر تعیین سرنوشت ملتهای مسلمان به دست خودشان صورت گیرد، هیچگاه با اشغالگری و سبعیت اسرائیل مدارا نخواهند کرد. ازاینروست که شاهدیم واشنگتن از دولتهای نظامی، دیکتاتوری و قرونوسطایی در منطقه بهشدت دفاع میکند و مایل نیست که مردم مقدرات خود را تعیین کنند. گواه این مدعا آن است که در دیماه سال گذشته، «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا در پایتخت مصر، طی اظهاراتی که بیشتر به طنز شبیه بود اما در واقع، جوهره واقعی سیاستهای کاخ سفید را نمایان میکرد، گفته بود که «ایران میتواند در مسائل مربوط به حقوق بشر و حاکمیت قانون، از عربستان سعودی یاد بگیرد»!!
بهاینترتیب میتوان گفت، حمایت آمریکا از مرسی اولاً به این دلیل بود که وی حامی رژیم صهیونیستی بود و در نامه معروفش به رئیس رژیم صهیونیستی، وی را «دوست عزیز و بزرگوارم» خطاب، برای این رژیم آرزوی رفاه، آسایش و شکوفایی کرد و خود را «دوست وفادار» آنها نامید! گزارش تمجیدی روزنامه هاآرتص در خصوص روابط قاهره – تلآویو نیز مؤید این واقعیت است و اگر آمریکا از حمایت او نسبت به صهیونیستها مطمئن نبود، اصلاً وی را تأیید نمیکرد. ثانیاً محمد مرسی با سیاست آمریکا در جنگ سوریه کاملاً همسو و هماهنگ بود. اخوانیها که از دولت سوریه از زمانهای گذشته کینه به دل داشتند، در خط مقدم مقابله با دولت بشار اسد قرار گرفتند و پس از اجتماعی که مرسی در یک ورزشگاه برگزار و روابط قاهره – دمشق را رسماً پایانیافته اعلام کرد، بسیاری از نیروهای اخوان المسلمین مصر رهسپار دمشق برای جنگ با دولت سوریه شدند.
بهعبارتدیگر، مرسی به دلیل اعتماد به رژیم صهیونیستی و آمریکا بهجای تکیه کردن به مردم انقلابی و نیز به علت بیتوجهی به معیشت مردم و نیازهای اولیه و ضروری آنها، بهسرعت مقبولیت و اعتبار خود را از دست داد و اعتراضات گستردهای علیه وی شکل گرفت. یانکیها با سبک و سنگین کردن جایگزین وی (عبدالفتاح السیسی) که متحد نزدیک عربستان و مخالف سرسخت اخوان المسلمین است، پاسخ خوشخدمتهای مرسی را دادند و پشت او را خالی کردند. آمریکا از کودتای نظامیان علیه مرسی هرگز انتقاد نکرد و همچنان به کمکهای نظامی خود به ارتش مصر که حدود 50 میلیارد دلار در سال است، ادامه میدهد تا پیمان کمپ دیوید و مرزهای صهیونیستها در امان بمانند. نکته تأسفبار و عبرتآموز از ماجرای تلخ حکومت کوتاه اخوان المسلمین اینجاست که «جان کری»، یک روز قبل از اولین محاکمه محمد مرسی، وارد قاهره شد اما یک کلمه در همبستگی با وی سخن نگفت، از اوضاع و احوال او سؤالی نپرسید و حتی خواستار آزادی او هم نشد! کری پس از سفر به مصر، به عربستان رفت و تأیید کودتای مصر را برای سعودیها سوغات برد.
اعتماد و چراغ سبز پررنگی که مرسی به واشنگتن نشان داد و عاقبتی که وی به آن دچار شد ثابت میکند که دلخوش بودن به آمریکا برای دستیابی به رفاه، رونق و آزادی از اساس، چیزی جز توهم و خوشخیالی نیست. کاخ سفید بهشدت منفعتطلب و موجسوار است و بهمحض اینکه کشوری برایش منفعت نداشته باشد، بهسادگی وی را به طوفان توطئهها و فتنهها میسپارد، کما اینکه در قبال بسیاری از سران کشورهای منطقه و آفریقا از قذافی و صدام گرفته تا بن علی و البشیر، همین سیاست را در پیش گرفت. سران فعلی مصر نیز باید بدانند که سلام گرگ بیطمع نیست و چنانچه در مسیر دلخواه آمریکا قدم بردارند، بیشک آنها هم به دره نابودی سقوط خواهند کرد.
انتهای پیام/