به گزارش خبرگزاری فارس از مازندران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بانوان در کنار مردم جامعه خستگی مبارزه طولانی علیه رژیم پهلوی را از تن بدر نکرده بودند که بار سنگینتری بر دوششان نهاده شد و مردوار وارد جبهه و جنگ شدند.
این بانوان از جنس جنگ و جهاد در کنار نقش جنگی، نقش حمایت و البته جلوههای همراهی این حماسهسازان در تهیه و تدارک اجناس و اقلام موردنیاز رزمندگان و سربازان در نوع خود بینظیر بود، ایثارگران که از جان و مال خود مایه گذاشتند و صحنه به یاد ماندنی و فراموش نشدنی را خلق کردند.
*نقش کمنظیر بانوان در جبهه و جنگ
حقیقتا نباید از نقش کمنظیر بانوان در سالهای دفاع مقدس بگذریم به همین دلیل به سراغ خانم زهرا مسافر رفتیم، بانویی که از همان روزهای جنگ احساس تکلیف کرد و باوجود اینکه همسرش رزمنده بود وارد میدان نبرد شد.
نمایی از همراهی بانوان در دفاع مقدس
خانم مسافر در گفتوگو با خبرنگار فارس، میگوید: نمیدانم آن موقعها ۲۱ سال شایدم کمتر بودم، سالهای ۶۲ و ۶۳ بود که فعالیت پشت جبهه را شروع کردیم.
*روزهای جنگی که نه فراموش شده و نه کمرنگ
نه آن روزها کمرنگ شده و نه فراموش، بلکه لحظهلحظهاش مقابل چشمانم است، آن موقع خانه شهید اندیشه پایگاه جهادیما بود، اینها را خانم زهرا مسافر میگوید، بانویی که پس از حضور همسرش در جبهه فعالیتهای خود را در زمینه کمک به جبهه شروع کرد، با اینکه دو فرزند خردسال داشت.
برای رزمندگان لباس، کلاه، دستکش و جوراب و هرچه چیزی که نیاز داشتند، میبافتیم و هر کس هرچه بلد بود انجام میداد.
وی اضافه میکند: خواهر شهید اندیشه بافتنی انجام میداد، لباس و پتو میآوردند، میشستیم و خشک میکردیم، هرکس هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.
*با دل و جان در مسیر جبهه و جنگ ماندیم
همسر من رزمنده بود و من هم با دل و جان در این مسیر ماندم، اینکه همه با هم دورهم جمع میشدیم هر کاری از راستش برمیآمد انجام میداد، به یاد ماندنی بود، طوریکه فراموش نمیشود.
*یکرنگی و همرنگی؛ بهترین خاطره آن روزها
این بانوی جهادگر بیان میکند: یکرنگی و همرنگی آن روزها بهترین خاطره بود، روزهایی که باوجود همه مشکلات پشت هم بودیم و ساختیم و نگذاشتیم کشورمان دست دشمنان بیفتد.
*اصلا خستگی سرمان نمیشد
موضوع مهم این بود که اصلا خستگی سرمان نمیشد، به هر کاری دست میزدیم با اینکه کسی بالای سرمان نبود که این کار را بکنید اما همه کارها خودجوش بود؛ به نظرم آنقدر مملکت و اسلام و خانواده خودمان را دوست داشتیم که احساس خستگی نداشتیم و نمیدانستیم کی خسته میشویم اصلا خستگی سرمان نمیشد.
یادش بخیر خواهد شهید اندیشه به او می گفتیم تاکسی تلفنی، همه چیز را تهیه میکرد، هر چه نداشتیم.
خانم مسافر خاطرنشان میکند: همه مشکلات را به جان میخریدیم، تا انقلاب پیروز شویم، همسرمان رزمنده در میدان جنگ و ما هم رزمنده پشت سنگر بودیم.
*همه فکر و ذهنمان انقلاب بود و بس!
باوجود اینکه دو تا چرخ خیاطی معمولی داشتیم اما صبح تا ظهر نوبتی کار میکردیم، همه بچه کوچک داشتند ولی چون فکر و ذهنمان پیروزی انقلاب بود و بس!
خانم مسافر یادآور میشود: خیلیها جان دادند و شهید شدند تا ارزشهای انقلاب کمرنگ نشود، باید بگوییم خون شهدا مملکتمان را آزاد کرد و واقعا پیش شهدا شرمندهایم.
آن زمان امکانات نداشتیم، گاز نداشتیم اما آب را با هیزم به جوش میآوردیم و پتوها را میشستیم، ولی تنها چیزی که به آن فکر نمیکردیم همین نداشتنها بود، همین شد که برایمان تبدیل به حماسه شد.
پایان پیام/۸۶۰۳۴/م